به گزارش خبرنگار خبرگزاری «حوزه» از ارومیه، شهید طلبه احمد علی کاظمی، فرزند خلیل، در یکم تیر ماه سال ۱۳۴۲ در قریه «گل پاشین» ارومیه در روستایی که بیش از ۸۰ درصد ساکنین آن مسیحی بودند، دیده به جهان گشود.
خانواده این شهید بزرگوار کارهای بسیار بزرگی را برای اهالی آن روستا انجام دادند که ساختن دو مسجد و حسینیه از مهمترین آنهاست.
شهید کاظمی بعد از طی دوران کودکی به تحصیل علم پرداخت و بعد از اخذ مدرک دیپلم وارد حوزه علمیه تبریز شد. و بعد از یک سال با شرکت در کنکور، در رشته تاریخ دانشگاه مشهد قبول و در آنجا مشغول به تحصیل شد. وی در پاسخ به پدرش که از او خواسته بود فقط درس حوزه را ادامه دهد و دانشگاه را رها کند گفته بود: ((دانشگاه به افراد طلبه نیاز دارد و این دو قشر در حقیقت مکمّل یکدیگرند)).
او از نظر اعتقادی پایبند احکام دینی و اسلامی بود و در انجام فرایض بسیار کوشا بود و همواره دیگران را به انجام فرایض و تکالیف دینی توصیه می کرد.
شهید کاظمی در راهپیمایی های قبل از انقلاب، همگام و همصدا با مردم انقلابی شرکت می کرد و بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی در تشکیل کتابخانه در روستا از طریق جهاد سازندگی همکاری فراوان داشت.
تابستانها بعد از امتحانات خود، با سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، در بخش تبلیغات احکام و قرآن همکاری می نمود و نقش مؤثری در این زمینه داشت.
این شهید علاقه زیادی به امام خمینی (ره) داشت به طوری که اغلب سخنرانیهای ایشان را جمع آوری نموده بود و با علاقه خاص و معنوی به تمام سخنرانیهای امام گوش فرا می داد.
شهید کاظمی در مدت تحصیل هفت بار به جبهه های نبرد حق علیه باطل از طریق جهاد دانشگاهی اعزام گردید و در اغلب جبهه ها از جمله گیلان غرب، اسلام آباد، سومار، حاجی عمران و ایلام شرکت فعالانه و موثر داشت.
وی از تجاوزات رژیم صدام به حریم جمهوری اسلامی ایران سخت ناراحت بود و همیشه آرزو می کرد که کاش مدرسه ها را تعطیل می کردند تا با نیروی انسانی بیشتری کار صدام را یکسره می کردیم.
سرانجام بعد از مدت زمان طولانی حضور دلاورانه و رشادت در جبهه ها، در بیست و ششم اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۵با سمت مبلّغ در تپه شهدای منطقه حاج عمران در رویارویی با دشمن به شهادت رسید.
مادرش نقل می کند: پسرم اهل کتاب و علم بود ولی وقتی در دانشگاه مشهد قبول شد گفتم تو که طلبه هستی چرا به دانشگاه میروی و او گفت که یک طلبه باید به تمام دانش های روز آگاه باشد.
وی ادامه می دهد که؛ احمد علی ۳۰۰ جلد کتاب داشت که هر جا می رفت با خودش می برد و می آورد اما در آخرین اعزام خود به جبهه کتاب ها را به پدرش تحویل داده و میگوید ۱۵۰ جلد از این کتاب ها را به حوزه علمیه و ۱۵۰ جلد دیگر را به دانشگاه تحویل بدهید، اینها تمام سرمایه و ارثیه من از دنیاست.
برادرش می گوید: وقتی جنازه را تحویل گرفتیم گویی چند ساعت پیش چشم هایش را بسته بود، در حالی که ۱۳ ماه پیش به شهادت رسیده بود.
این شهید والامقام ۱۳ ماه در زیر برف و باران و آفتاب مانده بود اما طبیعت نیز جرات دست درازی بدان را نداشت بعد از ۱۳ ماه که جنازه را تحویل خانواده دادند، هیچ اثری از جراحت و متلاشی شدن جسد وجود نداشت.
مادرش با گوشه چادر اشک هایش را به آرامی پاک می کند و می گوید: من جای زخم پسرم را هم ندیدم.
خانواده این شهید، بعد از شهادت ایشان تا زمانی که پدر بزرگوارشان زنده بود، تمام حقوق شهید را صرف کارهای خیریه از جمله ساخت مسجد، مدرسه و حسینیه در روستای محل تولدش کردند، اما بعد از فوت پدر از این حقوق برای گذران زندگی مادر استفاده می شود.
انتهای خبر./