به گزارش خبرگزاری «حوزه» از شیراز، نخستین نشست علمی ادبیات عرب حوزه علمیه فارس با عنوان «بررسی انواع کتب ادبیات از جهت اجتهادی و غیر اجتهادی و مفهوم تحوّل در آنها» در سالن امام خمینی(ره) مرکز مدیریت حوزه علمیه فارس برگزار شد.
حجت الاسلام علی حسین کراری معاون پژوهش حوزه علمیه استان فارس در ابتدای این نشست ضمن تقدیر از اساتید به منظور حضور در این جلسه هدف از برگزاری این جلسات را توجه بیشتر، عمیقتر و جدّیتر طلاب و اساتید به بحث ادبیات عرب عنوان کرد و از سایر اساتید برای شرکت در بحثهای اینچنینی تقاضای همکاری داشت و اعلام کرد معاونت پژوهش حوزه علمیه فارس در راستای تعمیق بخشی به بحث آموزش تلاش می کند بحثهای چالشی و مهمی در زمینههای فقه، اصول، تفسیر و فلسفه نیز ارائه کند.
در ادامه حجت الاسلام مهدی فراحی، استاد حوزه هدف از این نشستها را ترویج مباحث نحو و ادبیات عرب اعلام و اظهار کرد: آن چه مشهور است این بوده که ابوالاسود دوئلی با ارشاد حضرت امیر(علیه السلام) واضع علم نحو بودهاند، بعد از گسترش سریع اسلام و آمیخته شدن عربهای اصیل با غیر عربها در شهر مدینه و عربستان و پیدایش تغییرات زیادی در لهجههای عرب، باعث شد که به این نتیجه برسند که اگر قوانین ادبیات عرب مدوّن نشود زبان و لهجه عربی از بین میرود و در مرحله دوم همچنین به جهت تعلیم و تعلّم ادبیات عرب، ادبیات عرب و علم نحو به وجود آمد.
وی خاطرنشان کرد: در مورد مکتبهای نحوی، چهار مکتب مشهور داریم، که نخستین آن این مکتب بصری است، بنیان گذار آن خلیلبن احمد فراهیدی که بین سالهای ۱۰۰ هجری قمری تا ۱۷۵ هجری قمری میزیسته و منشاء شروع مکاتب نحوی بودند و سیبویه نیز از شاگردان ایشان است و شاگردان زیادی از غیر عربها در میان شاگردان ایشان است. مکتب کوفی دومین مکتب است که بنیان گذاران آن جناب کسائی که بین سالهای ۱۱۹ هجری قمری تا ۱۸۹ هجری قمری میزیسته و جناب فرّاء که بین سالهای ۱۴۴ هجری قمری تا ۲۰۷ هجری قمری میزیسته، هستند و این مکتب در معیارهائی متفاوت با مکتب بصری در کوفه شکل گرفت
حجت الاسلام فراحی بیان کرد: مکتب سوم مشهور بغدادی است، در قرن چهارم هجری، مکتب سوم که مکتب بغدادیون است یک آزاد اندیشی خاصی را قائل بودهاند و نحن ابناء الدلیل از جمله شعارهای ایشان بوده، و ابن جنی از پیروان این مکتب است و مکتب چهارم در شمال آفرقا و در اندلس به وجود آمد و به عنوان مکتب اندلسی معروف است و قرنهای ۷ و ۸ اوج این مکتب است و کتابهای سیوطی و... از جمله ثمرات این مکتب است.
استاد حوزه تصریح کرد: بحث اصلی کتب نحوی که اکنون در اختیار ما است به دو دسته اجتهادی و غیر اجتهادی تقسیم میشود، هدف از کتب اجتهادی ،هدف از کتب تدریسی، میخواهیم فرد قدرت پیدا کند صرف و نحو را بفهمد و بتواند کتب عربی را بخواند و هدف این نیست که فرد بتواند از منابع اصلی ادبیات قوانین را استخراج کند! بلکه فقط هدف آموزش قوانین به متعلّم است مثل فقه که در روش تدریسی به مردم صرفا نتیجه اجتهاد یعنی احکام را به مردم آموزش میدهیم در ادبیات هم باید در بخش کتب تدریسی چنین رفتار شود، با این تحلیل نسبت به دسته بندی کتب نحوی، دیدگاه ما نسبت به تغییر و تحول در کتب ادبیات عرب تغییر میکند.
وی گفت: به نظر میرسد در حوزه، کتب اجتهادی را به ما آموزش میدهند که ما قوانین را استخراج کنیم و مسلط به قوانین شویم که در این کتب، ما احتیاج به تحوّل داریم همچنین وقتی به مکاتب نحوی نگاه میکنیم؛ علماء تدوین کننده این کتب اجتهادی، متاثّر از مذاهب و عقیدههای کلامی خود بودهاند! که موارد متعددی در تاریخ از این قضیه وجود داشته است، پس ما باید اول در کتب ادبیات اجتهادی نگاه تحوّلی داشته باشیم و قرار گرفتن کتب ادبیات اجتهادی در پایههای پائین حوزه شاید درست نباشد و باعث میشود این کتب مورد هجمه ناجوانمردانه قرار گیرد و همچنین بایستی قرآن، نهج البلاغه، صحیفه سجادیه و منابع خوب را بجای شعرهای جاهلی و موارد مشابه برای تدوین کتب تدریسی قرار دهیم تا نتیجه مطلوبتر و کاربردیتری را دریافت نمائیم و کتبهای جدیدی چه در زمینه اجتهادی و چه در زمینه تدریسی تدوین نمائیم. خلاصه اینکه؛ برای ایجاد تحوّل، باید کتب اجتهادی و غیر اجتهادی را از هم تفکیک کنیم و کتب اجتهادی جدید و همچنین کتب تدریسی جدید تدوین شود، و اینکه ما بیائیم یک کتاب اجتهادی را مثالهایش را عوض کنیم و به عنوان کتاب تدریسی ارائه دهیم شاید درست نباشد.
در ادامه حجت الاسلام سجاد دیداری نیز افزود: بحث راجعبه اجتهاد و تحوّل است و این کلید واژه بحث ما هست لذا ابتداء باید ببینیم ویژگیهای اجتهاد چیست؟ برای اجتهاد به سه چیز نیاز داریم ۱- منابع ۲- مبانی ۳- قدرت اجتهاد. مثلا اگر یک نفر ادعا کند در ادبیات مجتهد است فرضا که قدرت اجتهادش مفروغعنه گرفته شود بایستی منابعش و مبانیاش نیز مقبول باشد، در حالی که کُتبی که در حوزه علمیه مثل سیوطی و مغنی و سایر کتبی که در حوزه به عنوان کتب اجتهادی در بحث ادبیات عرب شناخته میشوند در هر دو جهت منابع و مبانی با مشکل مواجه هستند اولاً منابع اینها مقبول نیست و ثانیاً مبانی آنها.
این استاد حوزه در ادامه موارد متعددی از مثالهائی را ارائه کرد که حاکی از اجتهادهای بزرگان ادبیات بر خلاف قرآن است! و نتیجه کلامی آن برای فردی که ادبیات جاری را صرفا و بدون نگاه نقادی مورد مطالعه قرار میدهد؛ وجود خطاء ادبیاتی و نحوی و... در قرآن است، لذا عقیده ما این است که قرآن حکیم بایستی بشود منبع استنباط ادبیات عرب نه اشعار جاهلی و این وضع ما را به بیراهه میرساند و وجود آراء این بزرگان نحوی خود مانعی بزرگ برای فهم صحیح قرآن حکیم است.
وی گفت: بحث ادبیات با فقه متفاوت است در فقه هر فردی به معصوم نزدیکتر باشد قولش حجت است اما در ادبیات اینچنین نیست بلکه افرادی که بیشتر با اشعار جاهلی و وهم و خیال انس داشتهاند نمیتواند قولشان حجیت بیشتری داشته باشد. اتفاقا سیبویه که فارسی بوده و علی الظاهر اهل شهر بیضاء فارس بوده و همچنین برخی دیگر از بزرگان ادبیات عرب، فارسی زبان بودهاند و قول آنها حجت شده است لذا بایستی در این خصوص توجه کرد و راه را برای اجتهاد و مشخص کردن مبانی ادبیات بسته ندانیم.
حجت الاسلام دیداری در ادامه با اشاره به آیه اکل اموال یتیم مطرح کرد: در بعد دوم در اجتهاد که بحث مبانی هست به دلیل ضیق وقت انشاءالله در نشستهای بعدی در خدمت عزیزان هستیم.
در ادامه حجت الاسلام مهدی فراحی خاطرنشان کرد: باید توجه داشت که قرآن به زبان عربی وارد شده است و چون هنگام استخراج ادبیات عرب میخواستند این را از زبان ادبیات عرب بگیرند، فلذا صرف رجوع به اشعار مذموم نیست زیرا این افراد قبل از نزول قرآن با این زبان صحبت میکردهاند اما اینکه در زمانهای بعد خصوصا در مکتب اندلسی توجه مناسبی به قرآن نشده و قرآن به عنوان معیار اصلی قرار داده نشده است این ناپسند است لذا نباید اینچنین باشد و قرآن بایستی به عنوان مبنا قرار گیرد. همچنین نکاتی را که استاد دیداری بیان کردند میطلبد که یک جلسه مستقل مورد بحث قرار گیرد خصوصا پیرامون ابن هشام و کتاب مغنی
یکی از حضار حاضر در جلسه مطرح کرد: یک نکته مهم این است که برای فهم ادبیات عرب به ریشه باید توجه کرد و اینکه اشعار جاهلی قبل از قرآن بوده و اشعار به زبان عربی فصیح است و اگر اشعار زمان جاهلیت مثل برخی از شعرهای فارسی که جلوههای بدیع ادبیات فارسی را در بین اشعاری مثل دیوان حافظ و سعدی مییابیم اشعار جاهلی هم چنین پتانسیلی داشته باشند، دیگر نمیتوان به آن استدلال نکرد یا استدلال به آن را مخدوش دانست؟
حجت الاسلام دیداری در پاسخ به سوال مخاطب نیز گفت: منظور این نیست که اشعار زمان جاهلیت به هیچ وجه برای فهم ادبیات عرب مورد استدلال قرار نگیرد، بلکه سخن ما این است که فقط اشعار منبع اصلی و رکن استدالال برای استنباط ادبیات نباشد زیرا خود این عربهای زمان جاهلیت در مقابل اعجاز و فصاحت و بلاغت قرآن زانو زدند و کُرنش کردند این یعنی اینکه وقتی ما چیز بهتر از اشعار زمان جاهلیت یعنی قرآن حکیم را داریم چرا از آن استفاده نکنیم؟! لذا ما میگوئیم که چرا به قرآن کمتر از اشعار استناد میشود قرآنی که «تبیانا لکل شیء» است باید مبنا قرار گیرد.
انتهای پیام
نظر شما