شنبه ۲۲ آبان ۱۴۰۰ - ۱۰:۱۷
امامت چیست و امام کدام است؟

حوزه/ «امامت» در مکتب تشیّع، یک اصل اساسی و یکی از اصول مهم اعتقادی است. منصبی رفیع و منزلتی منیع که از جانب خداوند و تنها برای برخی از بندگان شایسته­ اش قرار داده شده است.

به گزارش خبرگزاری حوزه، حجت‌الاسلام علی درستکار در مطلبی به موضوع «امامت چیست و امام کدام است؟» پرداخت و نوشت:

تحلیل شبهه: امامت چیست و جایگاه امام در مکتب تشیّع کجاست؟

«امامت» در مکتب تشیّع، یک اصل اساسی و یکی از اصول مهم اعتقادی است. منصبی رفیع و منزلتی منیع که از جانب خداوند و تنها برای برخی از بندگان شایسته اش قرار داده شده است: «وَ إِذِ ابْتَلَی إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ»(بقره(۲)،۱۲۴).

جایگاه و مرتبه های که امام رضا(ع) در توصیفش می فرمایند: «الإمام واحدُ دَهره، لایُدانیه أحدٌ و لایُعادلهُ عالم و لایُوجد لهُ بدلٌ و لا لهُ مثلٌ ولا نظیرٌ...، و هو بحیث النَّجم مِن ید المتناولین و وصف الواصفین فأینَ الإختیار منهذا و أینَ العقولُ عن هذا»[۱]؛ «امام یگانه روزگار خود است؛ کسی با او برابر نیست و دانشمندی با او همانند نیست؛ جایگزین ندارد؛ مانند و نظیر ندارد؛ او در مقام خود أختری است که برافروزد و از دسترس دست یازان و وصف واصفان فراتر است؛ انتخاب بشر کجا به این پایه رسد؛ عقل کجا و مقام امام کجا؟».

مرتبت انسان کامل، به عنوان یکی از سرفصل های مهم حوزه عرفان نظری اسلامی که به تعبیر بزرگان این حوزه علمی، هیچ موجودی را یارای دست یازیدن به آن مرتبه و امکان دستیابی به آن مقام نیست: «الَّذی لایُوازیه فی ذلک أحدٌ مِن الموجودات ولا یُدانیه شیءٌ مِن الکائنات»[۲]؛ چون در میان موجودات هستی، تنها انسان به دلیل برخورداری از جامعیّت و بهره مندی از سعه ی وجودی، صلاحیت و شایستگی مظهریّت تامّ اسماء الهی و حقایق کَونی را دارد.

انسان کامل، جامع جمیع اسماء حقّ و متخلّق به عموم کمالات ربّانی و صفات الهی است.

با اندکی تأمل و تعمق، به وضوح در می یابیم که تنها مصداق عینی این گزاره عرفانی، مقام رفیع امامت و جایگاه منیع ولایت، به عنوان محوریترین موضوع در معارف دینی و آموزه های معرفتی مکتب تشیّع است؛ زیرا عموم تعبیراتی که در حوزه عرفان نظری اسلامی، درباره آموزه عرفانی انسان کامل مطرح است مانند: مظهر أتمّ و جلوه کامل حقّ: «لکونه متَّصفاً بالوجود و یُظهر به سرَّهُ الیه»؛ غایت أصلی در أمر خلقت: «لولاک لما خلقتَ الأفلاک و لا الجنَّه و لا النَّار»؛ سبب و بهانه آفرینش دیگر مخلوقات: «فإنَّه به نظرَ الحقُّ إلی خلقه فیرحمهم»؛ خلیفه و کَون جامع: «فسمِّی هذا المذکور انساناً و خلیفه، فإمّا انسانیَّته فلعموم نشأته و حصره الحقایق کلَّها»؛روح عالم هستی بوده و همه چیز مسخّر اوست: «و جعلهُ روحاً للعالَم، فسخَّر لهُ العلوّ و السفل للکمال الصوره»؛ سبب قِوام و بقای هستی: «قیامُ العالَمِ بوجُوده»؛ نگین انگشتری آفرینش: «فهُو مِن العالَم کفص الخاتم مِن الخاتم»؛ خداوند به واسطه او حافظ و نگهدارنده خلق است: «لأنَّه-تعالی-الحافظُ به خلقه...، فلایزال العالم محفوظاً مادام فیه هذا الإنسانالکامل»؛ حجّت بالغه خداوندی بر علیه فرشتگان: «و به قامتِ الحجه لله تعالی علیَ الملائکه» و...،»[۳] ، به وجه کامل برهانی و استدلالی، تنها بر «امام» و جایگاه «امامت» در مکتب تشیّع قابل تطبیق و تصدیق است. گویا این جملات، تفسیر همان شأن و مرتبتی است که شیعه در مقام راهبری و مرجعیت دینی، سیاسی و اجتماعی امامان خود، بدان باور دارد و شاهد بر این مدعی، عبارات پرنغزی است که در زیارت جامعه کبیره[۴]، به عنوان یکی از اسناد معرفتی- اعتقادی شیعه آورده شده است. بنابراین، می‎توان گفت:

۱. امامت عهدی الهی و موهبتی خداوندی است که اکتساب خود شخص، انتخاب و انتصاب مردم در تحقق آن نقش ندارد: «اِنَّ‌ الاِمامَه ‌اَجَلُّ‌ قَدراً‌ وَ‌ أعظَمُ‌ شأناً مِن‌ اَن‌ یَبلُغِهِا الناسُ‌ بِعُقُولِهِمُ‌ اَو یَنالوُ‌ها بِآرائهِم‌ اَو یُقیِموُ‌ا اِماماً‌ بِاختِیارِ‌هِم»[۵].

۲. امام در هر عصری و دوره ای، حجّت الهی[۶]و جانشین خداوند بر روی زمین[۷] بوده و از جانب حقّ تعالی، مؤیّد به امدادهای غیبی و الهامات آسمانی است و مصالح مادی و معنوی افراد بواسطه حضور ایشان رقم می خورد[۸].

۳. در هر عصر و زمانی، فقط یکنفر امام جامعه و مرجع دینی مردم است[۹]،که اوّلاً: متشخص و متصف به صفت عصمت است[۱۰]و مبرّای از هرگونه لغزش عمدی یا خطای سهوی است و ثانیاً: اطاعت از أوامر و نواهی او در تمامی امور بر همگان واجب است[۱۱]و سعادت دنیا و آخرت در پیروی از ایشان و شقاوت و هلاکت در مخالفت با او خواهد بود[۱۲].

منابع

* قرآن

* مفاتیح الجنان

۱. ابن ترکه اصفهانی، علی بن محمد، تمهید القواعد، با حواشی محمدرضا قمشه ای و محمود قمی؛ مقدمه، تصحیح و تعلیق؛ سیدجلال الدین آشتیانی، چ۴، قم: بوستان کتاب،۱۳۸۷.

۲. ابن عربی، محییالدین، فصوص الحکم، ترجمه و تصحیح محمد خواجوی، چ۱، تهران: انتشارات مولی،۱۳۸۷.

۳. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، با ترجمه فارسی شیخ محمدرضا انصاری محلاتی، چ۱، قم، نشر هجرت،۱۳۹۱.

پی نوشت ها:


[۱] . کلینی،۱۳۹۱،ج۱،صص۱۹۱-۱۹۲.

[۲] . ابن ترکه اصفهانی،۱۳۸۷،ص۳۱۹.

[۳] . ابن عربی،۱۳۸۷،صص۷-۹.

[۴] . قمی، مفاتیح الجنان.

[۵] . کلینی، ۱۳۹۱،ج۱،ص۱۹۰.

[۶] . همان، ص۱۶۸.

[۷] . همان، ص۱۸۴.

[۸] . مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره.

[۹] . کلینی،ص۱۷۰.

[۱۰] . همان،ص۲۰۴.

[۱۱] . همان،ص۱۷۶.

[۱۲] . همان،ص۲۰۰.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha