پنجشنبه ۴ آذر ۱۴۰۰ - ۱۱:۴۸
نظریه آیت الله مصباح  یزدی در زمینه علم چه بود؟

حوزه/ عضو هیئت علمی دانشگاه تهران به بررسی نظریه آیت الله مصباح یزدی در زمینه مفهوم شناسی علم پرداخت.

به گزارش خبرگزاری حوزه،حجت الاسلام والمسلمین حمید پارسانیا شب گذشته در «همایش ملی علامه مصباح یزدی فیلسوف علوم اجتماعی اسلامی» که در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی برگزار شد، به ارایه سخنرانی پرداخت.

در ادامه، متن سخنان وی در زیر آمده است:

تفاوت علوم به موضوعات است و محور، موضوع است. وقتی که پرسش می‌شود در اندیشه آیت‌الله مصباح چه نسبتی بین فلسفه و علوم اجتماعی است، مراد فلسفه به معنای خاص؛ یعنی متافیزیک است. علوم اجتماعی یا فلسفه اجتماعی نیز به انسان در حوزه ارتباطات اجتماعی‌اش می‌پردازد. رابطه فلسفه به معنای خاص با علوم اجتماعی از سنخ رابطه علوم باهم است و دو علم باهم ارتباط دارند. شاید این مطالبی که بیان می‌کنم خیلی روان باشد اما وقتی مقایسه می‌کنیم، می‌بینیم مهم است. ریاضیات و علوم طبیعی و علم اخلاق هم با علوم اجتماعی نسبت دارد اما فلسفه هم با همه این علوم نسبت دارد که نسبت علم کلی با علوم جزئی است. اصل اینکه واقعیتی هست و قابل شناخت است و اصل اینکه علم به واقع هست و علم، ذات و هویتی دارد همه اموری است که سرنوشت همه علوم را دگرگون می‌کند.

در دیدگاه آیت‌الله مصباح علم فقط ابزار نیست

علم فقط یک ابزار نیست، بلکه نور است و روشنگری می‌کند. همچنین یک اصل فلسفی است و اصل اینکه علم روشنگری است، سطوح مختلفی دارد و منابعی مانند عقل و ... دارد نیز مباحث فلسفی است و این مباحث در سرنوشت علوم دخیل است. البته فلسفه در برخی از مسائل خود از علوم جزئی هم می‌تواند کمک بگیرد اما این کمک‌ گرفتن نسبت به مباحث بنیادین فلسفه نیست.

وقتی گفته می‌شود آیت‌الله مصباح متافیزیسین است باید توجه داشت که علوم مدرن از کانت به بعد اصلا متافیزیک ندارد و فلسفه یک امر ذهنی است. البته کانت توجه داشت که علوم تجربی نیازمند فلسفه هستند اما در نگاه او فلسفه، نور نیست و صرفاً صورتی بر عالم می‌اندازد و اصلاً خیلی مسئله با آنچه آیت‌الله مصباح می‌گویند فرق می‌کند؛ یعنی ایشان پاسدار متافیزیک است؛ لذا رابطه فلسفه با سایر علوم در دیدگاه آیت‌الله مصباح رابطه علم با علم است؛ به این معنا که یک نور با نور دیگری رابطه دارد اما در دیدگاه‌های دیگر، رابطه یک غیرعلم با علم مطرح است.

رابطه فلسفه با علم در دیدگاه آیت‌الله مصباح

تعریفی که آیت‌الله مصباح از رابطه فلسفه با علم دارند، رابطه علم با علم است و آنجا هم منطق خود را به حسب موضوع خود دارد و حتی تعریف ایشان همانطور که در فلسفه و هویت فلسفه به عنوان یک علم مهم است، در علوم اجتماعی نیز مهم است. باید توجه کرد که تعریف علوم اجتماعی، تعریفی مدرن است. وقتی علمی را در تعریف مدرن می‌بینید اینطور است که علم باید دانش تجربی باشد، پس گزاره‌های تجویزی مانند حقوق، دیگر علم نیست و مباحثی مانند علوم اجتماعی نباید بحث ‌ای تجویزی داشته باشند. در این دیدگاه، فلسفه هم علوم انسانی است و محدود می‌شود و رابطه فلسفه با علوم رابطه ساینس و انسانیات و فرهنگ خواهد بود.

با این بیان، وقتی گفته می‌شود رابطه فلسفه با علوم اجتماعی چیست، تفاوت دیدگاه آیت‌الله مصباح با دیگران روشن می‌شود. تفاوت ایشان با دیگران یک تفاوت بنیادین است و علوم و فلسفه را به معنای مدرن نمی‌دانند و رابطه اینها را نیز رابطه علم با علم می‌دانند.

نکته دیگر در باب نسبت بین علوم اجتماعی اسلامی با ایدئولوژی است که برخی‌ها مطرح می‌کنند. پاسخ این مسئله و طرح اشکال، با آن بحث ابتدایی که مطرح شد ارتباط وثیقی دارد؛ یعنی نسبت فلسفه با علوم اجتماعی باید روشن شود که چیست. سه دیدگاه در این زمینه داریم که یکی دیدگاه آیت‌الله مصباح است که بر این اساس می‌شود اسلامی شدن علوم را بررسی کرد که جنبه ایدئولوژیک دارد یا خیر.

یک دیدگاه که عمدتاً اشکال می‌کند اینکه ساینس و علوم اجتماعی را کلا یک دانش تجربی و آزمون‌پذیر می‌داند. وقتی می‌گوییم دانش و ارزش، در زمینه تفکر اسلامی به سراغ باید و نباید می‌رویم. اینها وقتی می‌گویند دانش و ارزش، دانش می‌شود چیزی که اثبات و ابطال دارد و هرچه اثبات و ابطال تجربی ندارد ضدارزش است. پوزیتیویست‌ها، چون ساینس را حوزه معرفتی مستقل می‌دانستند، می‌گفتند: کاملاً مستقل از حوزه ارزش‌ها و متافیزیک است و هر مسئله‌ای غیر از ساینس دخالت دهید، علم با مشاهده، فرضیه، آزمون و ... پیش می‌رود و ربطی با دانش‌های دیگر ندارد. بر این اساس وقتی می‌گویید اسلام، این می‌شود ایدئولوژیک کردن و ارزشی کردن و ... .

یک دیدگاه دیگری هم داریم که می‌گوید: علم همین دانش تجربی است و با همین تعریف کانتی مواجه می‌شود اما دقت دارد که این دانش حسی، فارغ از یکسری معرفت‌های دیگر که در درون هویتش دخیل هست، نیست اما آنها را علم نمی‌داند بلکه آن را یک امر ذهنی یا بین‌الاذهانی می‌داند و در این دیدگاه، چه بخواهید چه نخواهید، از یک مجموعه گزاره‌هایی در علم خودتان استفاده کردید که آزمون‌پذیر نیستند اما علم آزمون‌پذیر روی این گزاره‌ها نشسته است. اگر بر این اساس باشد، علم هویت فرهنگی پیدا می‌کند و منطقه‌ای می‌شود و فرهنگ اسلامی نیز علم اسلامی خواهد داشت.

در دیدگاه آیت‌الله مصباح، این دو نظر مطرح نیست و مسئله به نحو دیگری است؛ یعنی متافیزیک یک علم است و علوم جزئی از آن استفاده می‌کند. متافیزیک می‌تواند جغرافیای هستی را به نحوی تصویر کند که با یک رویکرد اسلامی سازگار باشد؛ چون اسلام مجموعه‌ای از عقاید و رفتارها است. اگر متافیزیک با یک هستی‌شناسی دینی موافق بود، فلسفه الهی است. وقتی فلسفه خصلت اسلامی پیدا کند، ابتدا خود موحد می‌شود و بعد دیگر علوم موحد می‌شوند. دیدگاه آیت‌الله مصباح این است که وقتی فلسفه دینی می‌شود، علوم هم دینی می‌شوند و بقیه علم هم اگر می‌توانند ارتباط‌هایی باهم داشته باشند، اگر شکل دینی داشته باشد در تعامل با علوم اجتماعی می‌توانند مؤثر باشند. پس علوم اجتماعی اسلامی در یک منطق علمی شکل اسلامی پیدا می‌کند و اگر اسم متافیزیک را ارزش بگذارید که در این صورت بحث ایدئولوژی مطرح شود، مورد قبول آیت‌الله مصباح نیست و متافیزیک را علم می‌داند و اعتماد به یک متافیزیک اسلامی را اعتماد به یک علم می داند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha