داستان هایی از نمازشب
-
داستان هایی از نمازشب (۱۷)؛
حالات شهید محراب ملا محمد تقی برغانی در نماز شب
حوزه/ مکرر در فصل زمستان دیده می شد که در پشت بام مسجد خود در حالی که برف به شدت می بارید، در نیمه شب پوستینی بر دوش و عمامه بر سر داشت و مشغول تضرع و مناجات بود و با حالت ایستاده، دست ها را به سوی آسمان بلند کرده، تا این که برف، سراسر قامت مبارکش را از سر تا پا سفید پوش می کرد.
-
داستان هایی از نمازشب (۱۶)؛
آیا هر نمازشب خوانی بهشتی است؟
حوزه/ امیرالمؤمنین (علیه السلام) شبی از مسجد کوفه به سوی خانه خویش حرکت کرد در حالی که کمیل ابن زیاد که از دوستان خاص آن حضرت بود او را همراهی می کرد. در بین راه از کنار خانه مردی گذشتند که ...
-
داستان هایی از نمازشب (۱۵)؛
عالمی که به واسطه نماز شب مریض شفا می داد
حوزه/ آقای گلپایگانی به من فرمودند در تهران مریض شدم و در بستر افتاده بودم. یک روز رو کردم به جانب حضرت رضا (علیه السلام) گفتم آقا! مدت چهل سال تمام نماز شب و نافله نیمه شبم را پشت درب صحن سجاده پهن کردم در سرما و گرما خواندم تا درب باز می شد و داخل حرم می شدم حالا در این بستر افتاده ام به من عنایتی نمی فرمایید؟ ناگاه در همان حال بیداری دیدم ...
-
داستان هایی از نمازشب (۱۴)؛
مناجات با معبود در اسارتگاه
حوزه/ اولین روزی که به همراه عده ای از دوستان به آسایشگاه ۱۷ منتقل شدیم با دیدن آن همه افراد در آن آسایشگاه متعجب شده بودم و به این فکر فرو رفتم که هنگام خواب چگونه این همه افراد در کنار یکدیگر می توانند خود را جا دهند. به خاطر خستگی روحی، شب اول ...
-
داستان هایی از نمازشب (۱۳)؛
ریسمانی که مانع حق الناس می شد
حوزه/ در این حجره تازه که حجره هامان وصل به هم بود، از میان طاقچه سوراخ نمودیم و ریسمانی در آن کشیدیم یک سر ریسمان در حجره رفیق بود و یک سر آن در حجره من، وقت خواب، آن سر را رفیق به پا یا دست خود می بست و این سر ریسمان را من به دست خود می بستم، که ...
-
داستان هایی از نمازشب (۱۲)؛
حالات آقا نورالدین عراقی در نماز شب
حوزه/ آقا نورالدین مرد عجیبی بود، معروف بود که نماز شب ایشان دیدنی است. شخصی به نام سید محمود خوانساری از اهل منبر، طالب شد که او را ببیند: چون صدای العفو العفو ایشان ...
-
داستان هایی از نمازشب (۱۱)؛
حالات شیخ حسنعلی اصفهانی از زبان سرکشیک آستان قدس رضوی
حوزه/ مسئول مربوطه مطابق دستور عمل کرد و همه به منزل رفتیم. آن شب برف بسیاری بارید. هنگام سحر که برای باز کردن درهای حرم مطهر آمدیم، به خادم بام گفتم برو ببین حاج شیخ در چه حالند. پس از چند دقیقه خادم مزبور...
-
داستان هایی از نمازشب (۱۰)؛
دو عملی که در آخرت سبب آمرزش می شود
حوزه/ قطب راوندی در لباب الالباب آورده که منصور ابن عمار را بعد از مرگش در خواب دیدند. از وی پرسیدند خداوند ترا به چه چیز آمرزید؟ گفت: خدا مرا به دو چیز آمرزید: به...
-
داستان هایی از نمازشب (۹)؛
ماجرای نمازشب هایی که بلا را از شهر اصفهان دور کرد
حوزه/ از کرامات آخوند ملا عبدالله یزدی این است که او وقتی وارد اصفهان شد پاسی از شب گذشت آخوند به توجه باطن و چشم دل نظر کرد به شهر اصفهان بلافاصله دستور داد که از این شهر کوچ نمائید و بیرون شوید؛ زیرا که می بینم چندین هزار بساط شراب در این شهر گسترده اند، می ترسم ...
-
داستان هایی از نمازشب (۸)؛
نمازشبی که لوله تنفّسی هم نتوانست باعث ترک آن شود
حوزه/ در ایّامی که امام خمینی (رحمه الله علیه) در بیمارستان تحت معالجه و عمل جرّاحی بودند، لوله تنفّس در تراشه ایشان بود، (وقتی این لوله در مجرای تنفسی قرار می گیرد، شخص نمی تواند صحبت کند)، امّا امام با اینکه لوله به مجرای تنفسی ایشان وصل بود ...
-
داستان هایی از نمازشب (۷)؛
ماجرای شیخ عباس قمی و نمازشبی که نخواند
حوزه/ یک روز صبح پدرم برخاست و شروع به گریه کردن نمود، از او پرسیدم: چرا اشک می ریزید؟ فرمود: برای این که دیشب نماز شب نخواندم! گفتم: پدر جان! نماز شب که مستحب است و ...
-
داستان هایی از نمازشب (۶)؛
"سهل شوشتری" اینگونه عارف شد
حوزه/ روزی از «سهل شوشتری» که از عرفای بزرگ و اهل کرامت بود پرسیدند: چگونه به این مقام و مرتبه رسیدی؟ او پاسخ داد: من در کودکی نزد دایی ام زندگی می کردم. وقتی هفت ساله بودم ...
-
داستان هایی از نمازشب (۵)؛
ماجرای حضور میرزا جواد آقای ملکی در حجره یکی از شاگردان
حوزه/ یکی از شاگردان میرزا جواد آقای ملکی نقل می کند که آقا روزی پس از پایان درس به حجره یکی از طلاب در مدرسه دارالشفا رفت، من هم در خدمتش بودم، به حجره طلبه وارد شد؛ پس از ادای مراسم احترام و اندکی جلوس برخاست و رفت ...