خبرگزاری حوزه - گیلان / شب سیزدهم دیماه رسیده بود. هوا سرد و زمستانی بود و بدون لباس گرم تحمل سرمای بیرون سختی خودش را داشت، و حتی با لباس گرم هم سختی خاص خودش را داشت. امسال سه سال است که شب ۱۳ دی با شبهای دیگر فرق پیدا کرده است. آری شب شهادت علمدارِ سید علی بود.
قرار شده بود تا در کنار شهدای گمنام مدرسه امیرالمومنین علی (ع) رشت، به یاد سردار دلها مجلس روضهای برپا شود. هوا واقعاً سرد بود، مدیر مدرسه از شهر لنگرود با شور و شوق برگزاری مراسم عزاداری راهی مدرسه شده بود.
بچهها هر کدام گوشهای از کار را گرفته بودند. یکی فرش به دوش به طرف شهدای گمنام میرفت. آن دیگری در حال نصب پرچم در کنار قبور شهدا بود. دیگری تابلوهای عکس را دور قبر منظم میکرد. مدیر مدرسه در حال روشن کردن شمعها بود. کار دسته جمعی طلاب مدرسه قشنگ و زیبا بود. تنها یک چیز از یاد بچهها رفته بود. همه چیز سرجای خودش بود، اما یک چیز به کلی فراموش شده بود. سرمای سوزناک!
روضه امشب با دیگر روضهها فرق داشت. ساعت از یک بامداد گذشته بود. هر کسی که میتوانست روضهای بخواند، بینصیب نماند. گوشهای از مجلس بدون هیچ ریاء و شهرتی روضهخوانی میکرد. بچهها از تاریکی شب نهایت استفاده را میکردند؛ آری عشق این است و هر کسی که میخواهد ما را شماتت کند، مفهوم واقعی عشق را درک نکرده است. عشق یعنی زندگی شهدایی، یعنی در دل شب در کنار شهدا به یاد شهادت غریبانهی سیدالشهدای مقاومت اشک ریختن.
الفبای حروف قاصر از بیان درونم.
علی قانع / محسن سعیدی جدا
انتهای پیام