به گزارش خبرگزاری حوزه، کتاب ماه تابان به قلم حسن کشوردوست به رشته تحریر درآمده و در آن به زندگی امام خمینی (ره) پرداخته است که بخشهای گوناگون آن تقدیم نگاه شما خوبان خواهد شد.
بخش چهارم: تبعید امام به نجف (۶۳ تا ۷۶ سالگی)
کمک به افراد نیازمند
امام در مقابل افراد ضعیف و ناتوان بسیار با عطوفت و مهربان بودند. یک شب فقیری به بیرونی آمد. بعضی از آقایان که مسئول بیرونی بودند با او برخورد خوبی نکردند. امام که از دور مواظب بودند، به بیرونی آمدند و به آنها اعتراض کردند و گفتند: این چه طرز برخورد است؟ جواب داد: او روز قبل نیز آمده بود. امام فرمودند: بگذارید بیاید، محتاج است، نیازمند است و حاجتش او را واداشته که اینجا بیاید، یا باید حاجتش را برآورده کنیم و یا بیانی او را راضی نمائیم. نرنجانید مردم را. (۱۶۰)
روزی یکی از علاقه مندان به امام یک دستگاه اتومبیل را که هنوز شماره نشده بود، بر اساس نذر خود به امام هدیه کرد. امام فرموده بودند من در شرایط فعلی نیازی به اتومبیل شخصی ندارم و تعهدی هم (با خودم) دارم که تا احساس نیاز نکنم، اتومبیل شخصی نداشته باشم؛ چون اکنون احساس نیاز نمیکنم، بنابراین اتومبیل را بفروشید و با پول آن برای یکی از مستضعفین کشور خانهای تهیه کنید و اگر برایتان ممکن نشد، آن را بفروشید و پولش را به حسابی که مخصوص تهیه خانه برای مستضعفین است، واریز کنید. (۱۶۱)
عبادت
امام خمینی (س) در هنگام عبادت مانند کسانی بودند که نه اهل علمند، نه اقل سیاست و هیچ کاری غیر از عبادت ندارند. ایشان چنان به عبادت مشغول و از امور دیگر فارغ می شودند که گویی هیچ کار دیگری ندارند و عبادتهای امام نیز چون عابدان و زاهدان حتی بیشتر و بهتر از آنان بود. (۱۶۲)
دقت و توجه امام به انجام فرایض در اوقات معین و نافلهها و دعاها و زیارتها، یکی از عوامل مهم موفقیت ایشان بوده است. یکی از شاگردان امام میگوید: من دو مرتبه وضو گرفتن امام را دیده ام، درست مثل وضوی پیغمبر اکرم (ص) که در اخبار و روایات ذکر شده است، فقط برای هر یک از صورت و دستها به یک مشت آب اکتفا میکردند و با یک مرتبه شستن وضو میگرفتند. (۱۶۳)
امام پس از رفتن به نجف بنا بر تقاضای طلبهها برای نماز جماعت به مدرسه مرحوم آقای بروجردی میرفتند. با آمدن امام شور و شوق عجیبی در طلبههای مدرسه پیدا شده بود .(۱۶۴)
دختر امام درباره نماز شب امام نقل میکند: در دورانی که من به نجف میرفتم، بچههای کوچک داشتم و شبها بیدار میشدم؛ آقا در اتاقشان که رو به روی اتاق ما بود، در یک اتاق کوچک نماز شب میخواندند. من احساس میکردم که آقا برای اینکه صدایشان را نشنویم، گریه شبشان را به بلندگویی که مناجات پخش میکرد، هماهنگ میکردند. من چون بیدار بودم، صدای گریه آقا را میشنیدم. من از عبادت ایشان خاطرههای زیادی دارم. (۱۶۵)
عبادت ماه مبارک رمضان
در ماه مبارک رمضان در فصل گرمای نجف اشرف، ایشان برای نماز جماعت ظهر و عصر با زبان روزه به مدرسه مرحوم آیت الله بروجردی تشریف میبردند و هر روز، اول هشت رکعت نافلههای ظهر را میخواندند و بعد از اذان و اقامه نسبتاً طولانی میخواندند و بعد از تعقیبات، هشت رکعت نافلههای عصر را میخواندند. بعد نماز عصر را با اذان و اقمامه مانند نماز ظهر میخواندند و بعد از خواندن تعقیبات، تشریف میبردند. این کار در آن سن و سال و آن هوای گرم بخصوص در حال روزه، کار آسانی نبود. حتی جوانها هم به سختی از عهده انجام این کار بر می آیند. با این حال، اینگونه با جدیت تمام عبادت میکردند. انجام این اعمال سبب تربیت طلبهها میشد. بعضی از طلبهها که فقط نمازهای واجب را میخواندند، از امام تبعیت میکردند و آن وقت نافلهها را هم میخواندند. روزهای جمعه نافلهها را در منزل میخواندند و در مدرسه بدون خواندن نافله، دو نماز ظهر و عصر را جمع میکردند و اجازه اذان برای نماز عصر را نمیدادند. این نکتهها نمایانگر دقت آن بزرگوار در انجام عبادتها، مطابق با دستور موظف است. (۱۶۶)
زیارت حرم حضرت علی (ع)
یکی از شاگردان امام نقل میکند: در طول سیزده سالی که امام در نجف بودند به جز شبهایی که احیاناً بیمار و یا ممنوع السفر (۱۶۷) بودند و یا به کربلا مشرف میشدند، دقیقاً رأس ساعت معینی به حرم میرفتند. (۱۶۸)
کیفیت زیارت امام برای شاگردان ایشان بسیار جالب بود. زیاد اتفاق میافتاد که ما به حرم مطهر حضرت امیر (ع) میرفتیم و فقط از دور زیارت کردن امام را نگاه میکردیم. طلبهها بیشتر زیارت آیت الله امینی و زیارت امام را تماشا میکردند.
امام هر شب به حرم مشرف میشدند و مقید بودند که متن زیارت را بخوانند و جای خاصی بود که ایشان به آنجا میرفتند و از روی مفاتیح دعا میخواندند. زیارت امام خیلی طولانی میشد، زیارت عاشورا و نماز زیارت و مستحبی میخواندند، بعد از اتمام نماز و دعا در کنار ضریح میایستادند و ظاهراً زیارت امین الله میخواندند. کیفیت زیارت امام واقعاً جالب بود و حالت امام در دعا خواندن و زیارت یک حالت از خود بیخود شدن بود که به طور کامل عمق اتصال روحی و معنوی با صاحب ضریح و مزار و امامی که زیارتشان میکردند، آشکار بود. (۱۶۹)
روزی چند نفر خدمت امام رفتند و به ایشان گفتند، بهتر است شما برنامه مخصوص برای رفتن به حرم داشته باشید. مثلاً هفتهای یک یا دو مرتبه مشرف شوید. هر شب و هر صبح به حرم رفتن برای مراجع شکل خوبی ندارد! با توجه به سن شما، رعایت مسأله لازم است. ناگهان چهره امام تغییر کرد و فرمودند: و الله ظلم است که کسی در کنار دریای علم امیرالمؤمنین باشد و تشنه بخوابد. (۱۷۰)
یکی از عالمان و مدرسان قم قصد تشرف به عتبات را داشت. امام در دیدار با ایشان فرمودند: شما برای زیارت به عتبات میروی و حوزه علمیه نجف، جای مباحثات طلبگی است؛ کسانی که به دیدن شما می آیند، ممکن است بحثهای علمی را شروع کنند؛ مواظب باش بحثهای طلبگی، شما را از زیارت باز ندارند و سفر شما با دید و بازدید به اتمام نرسد. شما هدف دیگری دارید. (۱۷۱)
زیارت قبر سیدالشهدا (ع)
امام در نیمه شعبان، اول رجب، عید قربان، عید فطر، روز عرفه و ایام زیارتی دیگر، برای زیارت به کربلا میرفتند و در آنجا اقامت داشتند و هر روز به حرم مشرف میشدند. آنجا زیارت جامعه را در حرم امام حسین (ع) مرتب صبحها و شبها میخواندند. (۱۷۲)
زیارت عرفه را در حرم حضرت سیدالشهدا با وجود سن زیاد به حالت ایستاده رو به قبله میخواندند. این زیارت دو تا سه ساعت طول میکشید. همراهان امام که جوان بودند، این دعا را نشسته میخواندند، شرمنده شده و آنان نیز از جای خود بلند میشدند و دعا را ایستاده میخواندند .(۱۷۳)
امام در مدتی که در نجف اشرف بودند، در تمام شبها شهادت معصومین (ع) در منزلشان ذکر مصیبت داشتند و به مناسب رحلت حضرت زهرا (س) این برنامه سه شب ادامه داشت.
یک روز به مناسبت وفات یکی از ائمه (ع) چند نفری از کارکنان دفتر به عنوان خواندن دعای توسل به اتاق امام وارد شدند و در صف نشسته و شروع به خواندن دعا کردند؛ در ضمن دعای توسل، یکی از آقایان ذکر مصیبت مختصری کرد، با آنکه ذاکر، روضه خوان ماهری نبود و با حضور امام دستپاچه شده بود و صدایش هم مرتعش و بریده بریده بود؛ اما همینکه شروع به روضه کرد، امام چنان به گریه افتادند که شانههایشان بشدت تکان میخورد. (۱۷۴)
امام، راز و نیازها و مناجاتها و تهجدهایشان را کاملاً مخفی و دور از چشم دیگران انجام میدادند. با این حال در برخی از موارد که نمیشد مخفی کرد و دیگران دیده اند، حالات و رفتاری را نقل کرده اند که بسیاری عجیب است. (۱۷۵)
نمازها و دعاها و راز و نیازهای شبانه امام از دوران جوانی و زیارت قبور ائمه اطهار با شناخت و توجه کامل از او انسانی و متعادل ساخته بود. او نفس مطمئنه ای داشت که هیچ حادثهای نتوانست رفتار او را تغییر دهد.
فصل سوم: موفقیت سیاسی جامعه و فعالیتهای امام در عراق
شهادت آقا مصطفی
آقا مصطفی فرزند امام، یکی از نزدیکترین و صدیقترین یار و خدمتگزاران ایشان بود. در اول آبان ۱۳۵۶ ایشان به طرز مشکوکی به وسیله عمال رژیم پهلوی به شهادت رسید.
یکی از کارکنان دفتر امام میگوید: در شب وفات حاج آقا مصطفی درباره نیاز یک پیرمرد شوشتری، که پنج - شش بچه کوچک داشت، از امام در خواست کردم که به او کمک کنند. امام که در حال رفتن به حرم حضرت علی (ع) بودند، پذیرفتند و فرمودند: آقای فرقانی! فردا ساعت نه صبح این نکته را به من یادآوری کنید.
فردا صبح در محل کارم در دفتر امام بودم که مطلع شدم شب گذشته آقا مصطفی فوت کرده و جنازه ایشان را میخواهند به کربلا ببرند، امام هنوز از فوت مصطفی خبردار نشده بودند، بنابراین حاج آقا و چند نفر دیگر تصمیم گرفتند که به نزد امام بروند و پس از سوال و جواب از یکدیگر درباره آقا مصطفی، در نهایت خبر رحلت ایشان را به امام بدهند. وقتی که آنها وارد اطاق امام شدند یک نفر بعد از احوالپرسی گفت: از حاج آقا مصطفی چه خبر؟ دیگری گفت: اتفاقاً از بیمارستان تلفن کردند. مثل اینکه باید ایشان را زودتر به بغداد برسانند. احمد آقا نتوانست جلوی گریه اش را بگیرد و جیغی زد؛ ولی ناگهان متوجه شد که نزدیک امام است و صورتش را برگرداند تا ایشان نبیند. امام یکدفعه صورتشان را برگرداندند و گفتند: احمد چته؟ مگر حاج آقا مصطفی مرده؟ اهل آسمانها میمیرند، اهل زمین کسی باقی نمیماند. همه میمیرند. آقایان بفرمائید سراغ کارتان.
خودشان هم بلند شدند و آستینها را بالا زدند که بروند وضو بگیرند. پس از وضو نیز مشغول خواندن قرآن شدند. ما حیاط بیرون را فرش کردیم، تمام آقایان برای عرض تسلیت آمدند، امام هم تشریف آوردند. من در همین موقع به یاد ساعت نُه افتادم و با خود گفتم: عجب کاری! کی دیگر میتواند موضوع پیرمرد شوشتری را به امام بگوید.
ناگهان دیدم امام نگاه تندی به من کردند. امام همیشه با نگاه با من حرف میزدند. آماده شدم و نزدیک رفتم. گفتند: مگر بنا نبود ساعت نه، الان ساعت نه و ده دقیقه است شما برای آن شیخ که آقای واعظ گفته بود به من تذکر بدهی و یادم بیاوری؟ گفتم: آقا! با این وضع و احوال؟ فرمودند: یعنی چه؟ بلند شو و بیا. از وسط مردم رفتند توی اتاق و پول داخل پاکت گذاشتند، طوری که هیچ کسی متوجه نشود، در پاکت را چسباندند و به من دادند و فرمودند: همین الان پاکت را می بری و به شیخ شوشتری میدهی و از قول من هم احوالپرسی میکنی و می آیی.
من حیرت زده رفتم. با این حال با خود گفتم: الان مهمان زیاد است و امام هم که امروز مسجد نمیروند و نماز نمیخواندند، بعداً میروم. بعد از پنج دقیقه، یک مرتبه دیدم امام میفرمایند: آقای فرقانی! نرفتی؟ گفتم: میروم. فرمودند: یاالله الان برو. خلاصه من حرکت کردم و رفتم، وقتی به منزل برگشتم، امام برای اطمینان خاطر پرسیدند: رفتی. عرض کردم بلی. بعد از اینکه همه رفتند و اذان ظهر شد، امام بلند شدند و تشریف بردند وضو گرفتند و آن روز طبق معمولی همیشه نماز جماعت برگزار کردند. (۱۷۶)
خانواده امام قصد داشتند از طریق تلفن منزل امام با تهران تماس بگیرند و خبر شهادت آقا مصطفی را به اقوام و دوستان اطلاع دهند؛ اما ایشان حتی در آن موقعیت که فرزند خود را از دست داده بودند، صریحاً به خانواده خود گفتند: تلفن بیت از بیت المال است و خواست شما برای استفاده از آن، امری شخصی است. بنابراین، تماس از طریق آن جایز نیست. (۱۷۷)
امام در فقدان فرزندشان در یک حالت عرفانی دستشان را بر روی زمین گذاشتند به دستشان خیره شدند و سه مرتبه انالله و اناالیه راجعون را خواندند؛ و در تکریم ایشان فقط یک جمله فرمودند: مصطفی، امید آینده اسلام بود. (۱۷۸)
بعد از حادثه شهادت آقا مصطفی، امام هیچ رفتار فوق العاده ای نداشتند. ایشان در مواقع معمولی اگر در تشییع جنازهای شرکت میکردند، در جایی که جنازه را برای حرکت دادن قرار میدادند، پنج دقیقه مینشستند و بعد جنازه را به مسافت بیست تا پنجاه متر تشییع میکردند. بعد هم از جمعیت فاصله میگرفتند و به خانه بر میگشتند. برای فرزندشان هم همین کار را کردند.
مرسوم است که بستگان میت برای اولین مرتبه که بر سر مزار میت میروند، وضعیت فوق العاده ای دارند. امام هر شب به حرم مشرف میشدند، آن شب هم به حرم رفتند و زیارتشان را خواندند، از حرم که بیرون آمدند، بر سر مزار فرزندشان که در نجف دفن شده بود، رفتند. مزار در مقبره مرحوم آیت الله کمپانی معروف، فیلسوف بزرگ، پشت مقبره علامه حلی واقع شده است. امام خیلی راحت بر سر مزار آمدند و فاتحه خواندند. بعد هم به حاضران گفتند که برای مرحوم کمپانی نیز فاتحه بخوانند و خود نیز این کار را انجام دادند و بعد به منزل عروسشان رفتند و به ایشان گفتند: صبر کنید، به خاطر خدا صبر کنید. (۱۷۹)
هنگامی که امام به خانه برگشتند، به ساعتشان نگاه کردند و متوجه شدند که وقت مطالعه خاصشان است. سپس کتابشان را برداشتند و مطالعه خود را شروع کردند.
حاج آقا در این خصوص میگوید: من از قبل میدانستم که امام کتابی را که در آن ساعت برداشته بودند تا چه صفحهای خوانده اند. روز قبل از شهادت برادرم نگاه کرده بودم. وقتی که سر مزار برگشتند و اندازه هر روز مطالعه کردند و بعد هم به کار دیگری پرداختند؛ یعنی حتی مصیبتی اینچنین و فقدانی به این سنگینی، برنامه منظم امام را به هم نزد و آرامش و طمأنینه ایشان را به هم نریخت. (۱۸۰)
حضرت امام در اولین جلسه درس خود پس از این مصیبت، طی سخنانی فقدان عزیزترین فرد خود را الطاف خفیه الهی دانستند و فرمودند: … اگر اطلاع داشتیم از آن الطاف خفیه ای که خدای تبارک و تعالی نسبت به عبادش دارد و انه لطیف علی عباده و اطلاع بر آن مسائل داشتیم، در اینطور چیزهایی که جزئی است و مهم نیست، اینقدر بی طاقت نبودیم. میفهمیدیم که یک مصالح و الطافی در کار است. (۱۸۱)
شرکت در فعالیتهای سیاسی
در طول سیزده سالی که امام در عراق تبعید بودند، به طور کامل در جریان همه حوادث قرار میگرفتند و هر گاه فرصتی برای امام پیش میآمد، مطالب مهم نهضت را چه به صورت علمی و فقهی و از راه تدریس و چه به صورت نوشتن اعلامیهها و ارسال پیامهای مهم به خارج و داخل کشور و یا سخنرانیهای گرم در مواقع حساس و مناسب، به ملت ایران و دنیا اعلام میکردند و با اقدامات فوق، تحولی شگرفت در حوزههای علمیه ایران و عراق و دانشگاههای کشور ایجاد، و مردم را هدایت و رهبری میکردند.
موضع گیری امام در ماجرای شهادت آیت الله سعیدی، حزب رستاخیز، ماجرای فلسطین و جنگ اعراب و اسرائیل و جنگ شش روزه، بیانگر این امر است و در مورد اخیر، امام اعلامیه دادند و به طور صریح کالاهای اسرائیلی را تحریم کردند. امام نامهها و پیامهایی به مناسبت تاجگذاری و جنگ اعراب و اسرائیل و تحریم کردند. امام نامهها و پیامهایی به مناسبت تاجگذاری و جنگ اعراب و اسرائیل و تحریم کالاهای اسرائیلی نوشتند و در نامه سرگشاده خود به هویدا، نخست وزیر رژیم، افشاگری علنی کردند. (۱۸۲)
امام، حرکتهایی را که در جهت قبضه مراکز مذهبی سازماندهی شده بود، مثل حرکت اوقاف و سپاه دین و دانش حرکتهایی برای گرفتن مدارس و… را بلافاصله تحریم میکردند. در طول مدت تبعید، سالهای سختی بر امام گذاشت. کسانی مثل آقای بخارایی را اعدام کردند. مجموعهای از هواداران امام در زندان بودند. بخشی از این نیروها دانشگاهی بودند. آقای طالقانی و دیگران همه در زندان بودند. عدهای را هم رژیم اعدام کرده بود. (۱۸۳)
وضعیت سیاسی ایران
پس از شهادت حاج آقا مصطفی و چاپ مقالهای توهین آمیز به امام خمینی در روز هفدهم دیماه سال ۱۳۵۶ به دستور ساواک در روزنامه اطلاعات، مردم و روحانیان قم راهپیمایی کردند و پس از راهپیمایی به نشانه اعتراض به اعمال اهانت آمیز رژیم، در منازل علما اجتماع کردند.
در این راهپیمایی به نشانه اعتراض به اعمال اهانت آمیز رژیم، در منازل علما اجتماع کردند. در این راهپیمایی عدهای از طلاب و مردم قم، شهید و جمعی نیز مجروح و عدهای دستگیر شدند. امام خمینی (س) پس از دریافت گزارش کشتار نوزده دی، در بیاناتی ضمن تسلیت به ملت مظلوم ایران با اشاره به سفر کارتر به ایران، به تشریح پنجاه سال جنایت سلطنت غیر قانونی پهلوی پرداختند و مفاسد ارتش، دانشگاه و مجلس شاهنشاهی را برشمردند و در پایان، همه طبقات را به وحدت کلمه به منظور ادامه مبارزه با رژیم فراخواندند و از تفرقه و تشتت برحذر داشتند.
در عزاداری چهلم قیام قم، شهرهای یزد، جهرم، شیراز، اصفهان، مشهد و تهران شاهد اعتراضات و قیامهای مردمی علیه رژیم بودند. (۱۸۴)
شاه علیرغم دست زدن به کشتارهای جمعی نتوانست شعلههای افروخته شده را خاموش کند. مانورها و ترفندهای سیاسی و نظامی شاه پیش از آنکه اندک تأثیری در فروکش کردن خشم مردم بگذارد، با صدور بیانیه ای افشاگرانه حضرت امام و دستورالعملهای مبارزاتی ایشان خنثی میشد.
شاه برای راضی کردن مردم، جمشید آموزگار را به جای هویدا - که سیزده سال نخست وزیر بود - انتخاب کرد. تغییر نخست وزیر کمکی به حل بحران نکرد. بنابراین شاه، جعفر شریف امامی را بر روی کار آورد و سعی کرد با آوردن شریف امامی، رضایت برخی از علمای قم را نیز جلب کند؛ ولی مردم که از امام خمینی (س) پیروی میکردند، راضی به این تغییر نشدند و در راهپیماییها شعار میدادند: ما می گیم شاه نمیخواهیم، نخست وزیر عوض می شه و...
در زمان شریف امامی، کشتار بیرحمانه مردم به وسیله نیروهای نظامی در میدان شهدا ژاله سابق در روز هفدهم اتفاق افتاد و رژیم رسماً حکومت نظامی در تهران و یازده شهر بزرگ ایران را برای مدتی نامحدود برقرار کرد؛ اما با رسیدن پیامهای حضرت امام، مردم به حکومت نظامی اعتنا نکردند و تظاهرات شبانه روزی را گسترش دادند و فریاد الله اکبر مرگ بر شاه و درود بر خمینی در تمام ساعات به گوش میرسید و همراه با آن، صدای رگبار و مسلسلها از هر کوی و برزن شنیده میشد. (۱۸۵)
جلوگیری از فعالیت سیاسی امام
به دنبال وقایع، نهضت در ایران به صورت مردمی و گسترش در آمد و فشارهای هیأ حاکمه وقت، نسبت به امام در نجف چندین برابر شد. امام تا آنجا که توان داشتند از ملت مظلوم ایران دفاع و حمایت میکردند و کم کم زمینه انقلابی بزرگ را پی ریزی کردند.
وقتی که در ایران احساس خطر جدی شد، حکومت ایران سیاست جدیدی که مبتنی بر حس همجواری و تجدید روابط با حزب بعث حاکم به عراق بود، اتخاذ کرد. پس از حسنه شدن روابط، دولت ایران و عراق تصمیم گرفتند در عراق جلوی فعالیتهای گسترده امام گرته شود.
فشارهای سیاسی بر امام آغاز شد، چند بار مأموران سازمان امنیت به منزل امام آمدند و به امام گفتند که کوتاه بیایند، ولی امام حاضر نشدند گامی به عقب بردارند، یا لحظهای در نهضت درنگ کنند. (۱۸۶)
امام یک بار در پاسخ به مسئولان سازمان امنیت عراق، که از امام خواسته بودند فعالیتهای سیاسی خود را علیه ایران محدود کنند، گفته بودند: من کارهایم را تعطیل نمیکنم؛ من وظیفه ام این است که مبارزه را ادامه بدهم و سکوت هیچ مفهومی ندارد. خمینی، خمینی است هر جا که برود، من هر کجا بروم همین هستم. چه در عراق باشم، چه در جای دیگر.
مسئول عراقی تهدید کرده بود که چه میکنیم و چه میکنیم و امام هم در پاسخ فرموده بودند: من از اینجا میروم.
چند روزی از آن ماجرا گذشته بود که محاصره بیت امام از سوی مأموران عراقی آغاز شد. یک روز صبح مأموران امنیتی، بیت را محاصره کرده بودند و میگفتند: فقط شخص امام و فرزندشان، احمد آقا و یک نفر از آشنایان حق رفت و آمد دارند و دیگری حق ندارد. امام هم از منزل بیرون نیامدند و به عنوان اعتراض حتی برای نماز جماعت هم به مسجد نرفتند. کارکنان دفتر امام مضطرب بودند و با جاهای مختلف تماس گرفتند و وضعیت را به تهران گزارش کردند. (۱۸۷)
امام به مسئولان دفتر خود گفتند: گزارشها را به تهران رد کنید و عین حقیقت را بگویید، نه چیزی بر آن بیفزایید و نه چیزی از آن کم کنید. من میل دارم مردم در جریان تمام کارها قرار بگیرند.
رژیم عراق وقتی دید مقاومت، نتیجه خیلی خوبی ندارد و ممکن است مسائل به ضررشان تمام شود، بنابراین محدودیتها را کمتر کردند؛ ولی امام تا چند روز از منزل بیرون نیامدند و حتی به حرم نیز مشرف نشدند. (۱۸۸)
چند روز گذشت، امام عزم جدی برای ترک عراق و مسافرت داشتند و نظرشان مسافرت حتی الامکان به کشورهای اسلامی بود.
در رابطه با رفتن به الجزایر، لیبی، سوریه و کویت با حاج احمد آقا و اعضای بیت صحبت شد و در نهایت تصمیم گرفتند که از راه زمینی به کویت بروند. (۱۸۹)
حرکت به سمت کویت
شبی که فردای آن روز امام به طرف کویت حرکت کردند، یکی از اعضای دفتر که بسیار متأثر و ناراحت بود، در حال گریه به امام عرض کرد: آقا، نمیشود از این سفر صرف نظر کنید؟ شما الان به کویت تشریف میبرید و آنجا جای امنی نیست، سوریه جای امنی نیست، ایران وضعش آنچنان است، میخواهید کجا بروید؟ امام فرمودند: قصه ما با این قوم که در ماه رمضان چندین بار اینجا آمدند، تمام شد و دیگر نمیگذارند در اینجا بمانم و و نمیتوانم، ناگزیر باید از اینجا بروم.
سپس امام با حسرت فرمودند: من در اینجا با حرم مطهر امیرالمؤمنین (ع) مأنوس بودم؛ اما خدا میداند در این مدت من از دست اهل اینجا چه کشیده ام. (۱۹۰)
اول صبح بود که پس از خواندن نماز و در حالی که هوا هنوز تاریک بود، امام با همراهان به سوی کویت حرکت کردند و کسی جز یاران امام در نجف از این مسافرت اطلاعاتی نداشتند. در کویت هم آقا مهری و فرزندانشان اطلاع داشتند و سفر امام را به کویت هماهنگ کرده بودند.
شب هجرت، به مقامات عراقی اطلاع شده بود که امام فردا هجرت میکنند. آنها اول وحشت کردند؛ ولی بعد از فهمیدند امام بی سر و صدا و مخفیانه مسافرت میکنند، اهمیت ندارند. از دوازده نجف که خارج شدند، یک اتومبیل که حامل مأموران امنیتی عراق بود، پشت سر آنها حرکت میکرد، در بین راه به یک قهوه خانه قدیمی متروک رسیدند، و در کنار دیوارش دو پتو انداختند؛ امام پیاده شدند: صبحانه، نان و پنیر و انگور فراهم کردند و امام مقداری نان و انگور تناول کردند. نیم ساعتی در آنجا بودند و همان جا امام وضو گرفتند. (۱۹۱)
نزدیک ظهر بود که در مقابل یک مسجد توقف کردند تا نماز بخوانند. امام فرمودند: آیا این مسجد، امام جماعت دارد یا خیر؟ پاسخ دادند، دارد. امام گفتند: اگر امام جماعت دارد باید بایستید پشت سرش نماز بخوانید، یا تا ظهر نشده از اینجا برویم و اگر ظهر شد و خواستید نماز را فرادا بخوانید، درست نیست. بنابراین حرکت کردند. به مرز عراق که رسیدند یکی از همراهان امام رفتند گذرنامهها را مهر خروج بزنند. امام به ساختمانی که برای استراحت مسافران قرار داده شد بود، رفتند و نماز جماعت برگزار شد. پس از آن بنا شد امام و چند نفر همراه که از کویت آمده بودند، به سوی کویت بروند و بقیه به نجف برگردند.
فراق و داع با امام از سختترین و ناراحت کننده ترین حالتها برای افرادی بود که بعضاً سیزده سال در نجف همراه امام بودند و با مأنوس بودند.
امام چند کلمهای برای آنان سخن گفتند و آنها را نصیحت کردند و فرمودند: من تکلیفم را تشخیص داده ام، من نمیتوانم برای بودن در عراق دست از کارم بکشم، تکلیفم انقلاب است، هر کجا بشود، میروم و هر کجا که باشد، انقلاب را ادامه میدهم و هر کجا باشم، انجام وظیفه خواهم کرد. هر چند پیش آمد، برای من اهمیت ندارد، من هرگز دست از تکلیفم بر نمیدارم، شما هم مواظب باشید به تکلیفتان عمل کنید و مسائل را خوب مراعات کنید و مردم را آگاه کنید تا ان شاءالله فرصتی پیش بیاید و شما هم به ما ملحق شوید.
امام که به مرز کویت رسیده بودند، گویا قبلاً به آنها گزارش شده بود؛ بنابراین به هیچ وجه اجازه ورود به امام و همراهان ندارند. امام ناچار شدند به بصره برگردند و شب را همراه با حاج احمد آقا و یکی از همراهان در هتل بمانند.
تصمیم رفتن به پاریس
پس از بررسی تمام جوانب به پیشنهاد حاج احمدآقا مناسب دیدند که به فرانسه بروند؛ زیرا در آنجا تا ده روز اجازه اقامت توریستی به مسافران میدادند و فرصت تبلیغات و مصاحبه زیاد بود.
ظهر روز پنجشنبه در بغداد با همراهان خود نشسته بودند؛ و بنا بود فردا صبح روز جمعه ساعت نه به پاریس بروند. همه ناراحت و نگران اوضاع و حوادث آینده بودند؛ ولی امام خیلی آرام و مصم بودند، گویا هیچ خبری نشده است و همراهان خود را دلداری میدادند.
در ایران تظاهرات و راهپیماییهای زیادی انجام شده بود و همه نگران وضعیت آینده بودند؛ در این حال امام به همراهان خود فرمودند: من از این مرز به آن مرز خواهم رفت. شما وحشت نداشته و دنبال کارهایتان باشید و پشتکارتان محکم باشد، من واقعاً از ملت ایران که این چنین عشق شهادت دارند و این چنین دنبال انقلاب هستند، خجالت می کشم. من از ملت ایران شرمنده ام و من باید تکلیفم را عمل کنم.
غروب آن روز شب جمعه امام تصمیم گرفتند و کاظمین بروند و گفتند: من میخواهم به حرم مشرف شوم، ابتدا به لحاظ امنیتی موافقت نمیشد؛ ولی بعداً موافقت کردند و امام و همراهان به کاظمین مشرف شدند. پس از بازگشت از کاظمین جهت استراحت به هتل السلام در بغداد آمدند، پس از ورود به هتل اول عبادتشان را پهن کردند روی زمین و دو رکعت نماز خواندند. یکی از همراهان بیرون رفت و غذای حاضری خرید و امام خوردند. پس از شام شروع به خواندن قرآن کردند. شب را در هتل خوابیدند. ساعت هشت صبح روز چهادهم آبان ۱۳۵۸ به طرف فرودگاه حرکت کردند. (۱۹۲)
پی نوشتها:
۱۶۰- همان ؛ ج ۴ ص ۱۱۶
۱۶۱- برداشتهایی از سیره امام خمینی؛ ج ۱ ص ۲۲۵ ۲۷۷
۱۶۲- پابه پای آفتاب؛ ج ۴ ص ۲۰۷
۱۶۳- همان، ص ۱۰۲
۱۶۴- همان؛ ص ۹۷
۱۶۵- همان؛ ج ۱ ص ۸۷
۱۶۶- همان؛ ج ۴ ص ۱۰۲
۱۶۷- امام در نجف تبعید بودند؛ پس برای خارج شدن از شهر بایستی از ماءموران دولت اجازه میگفتند. بعضی از مواقع ماءموران اجازه نمیدادند. بنابراین، امام ممنوع السفر میشدند.
۱۶۸- همان ؛ ج ۲ ص ۲۵۸
۱۶۹- همان؛ ج ۴ ص ۳۹
۱۷۰- همان؛ ج ۲ ص ۹۲
۱۷۱- همان دص ۲۷۴
۱۷۲- همان؛ ص ۹۹
۱۷۳- همان؛ ج ۴ ص ۲۰۷
۱۷۴- در سایه آفتاب؛ ص ۳۶
۱۷۵- همان؛ ص ۳۵
۱۷۶- پابه پای آفتاب؛ ج ۲؛ (خلاصه مصاحبه آقای فرقانی)
۱۷۷- همان ؛ ج ۱، ص ۲۴۶
۱۷۸- همان؛ ج ۲ ص ۴۵
۱۷۹- همان؛ ج ۲ ص ۴۶
۱۸۰- همان؛ ص ۴۷
۱۸۱- پیام زن؛ ویژه نامه یکصدمین… ص ۲۴۳
۱۸۲- برای مطالعه فرمایشات امام درباره طرحها و برنامههای رژیم پهلوی از جمله: تغییر تاریخ از هجری به شاهنشاهی، جشنهای ۲۵۰۰ ساله، تاجگذاری، کاپیتولاسیون، حزب رستاخیر، سپاه دین، وزارت اوقاف، انجمنهای ایالتی و ولایتی انقلاب سفید باز کردن راه سلطه اسرائیل و سایر نقشههای شوم دستگاه جبار، برای محو اسلام و قرآن به کتاب صحیفه امام، جلد اول مراجعه نمایید.
۱۸۳- پابه پای آفتاب ج ۴، ص ۱۰۸
۱۸۴- پیام زن؛ ویژه نامه یکصدمین…؛ ۲۴۴
۱۸۵- حدیث بیداری؛ ص ۹۷ - ۹۸
۱۸۶- پابه پای آفتاب؛ ج ۴ ص ۲۴۹
۱۸۷- همان؛ ص ۲۶۷
۱۸۸- همان؛ ص ۲۶۷
۱۸۹- همان؛ ص ۲۶۸
۱۹۰- همان؛ ص ۱۱۹
۱۹۱- همراهان امام از ایشان در حال وضو عکس گرفتند، که در مجموعه عکسهای مربوط به ایشان موجود است.
۱۹۲- همان ؛ ص ۲۶۹ - ۲۷۲ (تلخیص)