خبرگزاری حوزه / به دست زمان سپردن خاطرهها را فراموش نمیکند درست مانند نخستین روز بهمن سال ۶۵ که مادران و پدرها برای فرزندانشان دعا کردند و آنها راهی مدرسه و چشم انتظار بازگشت عزیزانشان که ناگهان انفجار وحشتناکی قلب شهر را لرزاند و صدایی سرشار از ترس و وحشت تمام شهر را فرا گرفت..
صدای آژیرها تمام شهر را فراگرفته بود و صدای ماشینهای آمبولانس و پلیس بود که به سوی محل حادثه میرفتند. همان روزها هم همین لباس سبزهای مهربان و مظلوم هم برای از بین بردن سایر خطرها آماده بودن تا با جان خود از جان دیگران محافظت کنند سربازان سپاه که در میان مردم و عاشقانه برای حفظ جان و مال و ناموس و خاک وطن تلاش میکردند تا آب در دل هیچ شهروندی تکان نخورد..
بوی سوختن در فضای شهر پیچیده بود و در مرکزیترین نقطه شهر یک موشک تمام خودروی حامل دانش آموزان گروه سرود مدرسه راهنمایی قطب راوندی را سوزانده بود معلمی جوان که با صداقت تمام برای رشد و تعالی استعدادهای نوجوان شهرش تلاش میکرد نیز همراه نه فرزند دیگر این سرزمین مسافران آسمان شده بود حمید صادقی مربی پرورشی مدرسه و همراه گروه سرود..
- نخستین روز بهمن سی و سه سال قبل در تاریخ این سرزمین ماندگار شد حادثهی تلخ و جانسوز شهادت عدهای از همشهریان که در میان آنان این گروه سرود دلهای بیشتری را سوزاند. خبری تلخ که مدرسهای را عزادار کرد معلم و دانش آموز گریه میکردند و اشک و اه و اندوه بود که سرمشق آن روزهای بهمن بود روزهایی سخت که هیچکس برای آن اتفاق عذرخواهی نکرد. روزهایی که رسانههای آنلاین نوین نبودند تا خبر مظلومیت این شهیدان مظلوم را به سرعت چشم بر هم زدنی به جهانیان مخابره کند تا مردم جهان بدانند که دشمن چه قدر ناجوانمردانه جان مردمی را میستاند که هیچ دفاعی از خود ندارند و چه حجم از مردمی که داغدار عزیزانشان هستند.
روزگارانی تلخ و سخت برای همگان بود همشهری هم کلاسی هم مدرسهای یا هم وطن نمیدانم کدام واژه مناسبتر است، اما میدانم دردی مشترک بر سینههای داغدار نشانده بود دردی که ریشه جان و دلمان را میسوزاند و هم چنان نیز مرور این خاطرات دلسوز تلخ و ناگوار است
و اما مصیبت دیده و فرزند از دست داده این درد را بهتر میشناسد مادری که هزار حسرت و آرزو را در دلش نهان کرده است و با خبرهای شاد هم سن و سالهای فرزندش تنها می شود او هم دوست داشت تا فرزندش را در لباس دامادی ببیند برایش جشن فارغالتحصیلی بگیرد و از همه مهمتر راه رفتن فرزند رشیدش را ببیند و لذت ببرد دانشگاه رفتن و سربازی رفتنش را و خدمت کردم فرزندش به هم میهنهایش را...
پدرهای آن شهیدان دانش آموز دوست داشتند تا عصای پیری را در کنارشان داشته باشند و با نوههای خود شادمانی کنند درست مانند خانوادههای شهیدان مدافع حرم و حریم وطن شهیدان امنیت و گمنامی که برای حفظ خاک و ناموس ایران اسلامی از هیچ تلاشی دریغ نکرده و در مسیر ولایت با بصیرت تمام قدم برداشتند تا امروز عدهای نابخرد بتوانند حرمت شهید و شهادت را بشکنند و با نافهمی خود به حرمتهای ارزشمند تراثی خود جسارت کنند
شاید هم وظیفه مدیران فرهنگی و متولیان امر بوده و هست تا با توسل به ساحت هنر بتوانند نام و یاد و. خاطرات این همه شهید را زنده نگه دارند تا نوجوانها و جوانهای ایرانی با اسطورههای واقعی همین چند سال گذشته ایران اسلامی به ایرانی بودن خود افتخار کنند
دانش آموزان هر شهر و استانی برای یک بار هم که شده است نام شهیدان خود را بخوانند بشناسند و برای تمام مهربانی هایشان قدردانی کنند و با زنده نگه داشتن و یاد و نامشان کمترین کاری را که میتوانند انجام دهند
چند دانش اموز ایرانی یا دانش دانشآموز همین استان قم میدانند که در اوج جنگ تعدادی از بهترین استعدادهای این سرزمین در حادثهای تلخ به آسمان پرواز کردند و مسافر آسمان شدند؟
اول بهمن سال ۱۳۶۵، در تاریخ ایران اسلامی یادآور روزی تلخ و ناگوار است یادآور هنگامی که دانش آموزان گروه سرود مدرسه راهنمایی قطب راوندی برای اجرای سرود به سینما تربیت رفته بودند، در حال بازگشت در سه راه بازار قم هدف موشک هواپیماهای مهاجم دشمن قرار گرفتند و به شهادت رسیدند.
پیکرهای مطهر دانش آموزان شهید جواد خودکار قمی، حسین مقتصدیزاده، علی امینی، سید مهدی هجرتی، سیدمحمدرضا رسولی، حسن بلالیبیدگلی، سیدناصر حسینی، سعید روان مهر کاشانی و مهدی بابایی به همراه شهید حمید صادقی قمی مربی گروه، پس از تشییع باشکوه در گلزار شهدای علی بن جعفر (ع) قم آرام گرفت.
یاد شهیدان و مربی شهید دانش آموزان مدرسه راهنمایی قطب راوندی هرگز از یاد و خاطره هم کلاسیها و همشهریها فراموش نمیشود.
مهدی توکلیان