به گزارش خبرگزاری حوزه از تبریز، طلبه شهید محمدجواد فرهنگی ۵ مرداد ۱۳۵۷هـ . ش در بیت علم و تقوا و فقاهت در شهرستان تبریز دیده به جهان گشود.
محمدجواد پنجمین فرزند ذکور آیت الله حاج میرزا علی آقا بستان آبادی است که از دوران کودکی تحت تربیت و سرپرستی مرحوم ابوی بزرگوارشان بود.
مرحوم آیت الله بستان آبادی علاقه وافری به محمدجواد داشت. نقل می کنند ایشان مکرر سفارش محمدجواد را به دیگر فرزندانش می کرد و میفرمود: رعایت محمدجواد را بکنید، او را اذیت نکنید، قدرش را بدانید.
شهید محمدجواد بعد از اخذ دیپلم به سال ۱۳۷۵ وارد حوزه علمیه حضرت ولیعصر (عج) تبریز شد.
مدیر وقت حوزه علمیه تبریز در رابطه با ورود شهید محمدجواد به حوزه علمیه می گوید: بعد از فوت مرحوم آیت الله بستان آبادی بود که محمدجواد در معیت برادر بزرگوارشان سردار فرهنگی به حوزه علمیه آمدند. سردار فرهنگی می گفت: من خیلی علاقه داشتم که راه مرحوم والد را ادامه بدهم، اما مسائل انقلاب و جنگ طلب می کرد که در سپاه باشم، اکنون محمدجواد قصد آن را دارد که راه مرحوم ابوی را ادامه دهد و ان شاءالله چراغ علم و دین در خانواده ما خاموش نگردد. اینگونه بود که محمدجواد وارد حوزه علمیه شد. (البته بعد از شهادتش برادر دیگرش محمدعلی به حوزه علمیه رفت و در حال حاضر در حال گذراندن دوره درس خارج است.) با هوش سرشار و استعداد قوی و اراده راسخی که داشت سرگرم دروس حوزوی گردید، به طوری که از شاگردان ممتاز و برجسته حوزه علمیه حضرت ولیعصر (عج) محسوب می شد. در کنار دروس حوزوی از مسائل روز غافل نبوده و تحلیل های قوی و خوبی داشت.
محمدجواد دارای روحیه عالی بسیجی و از هر لحاظ مورد توجه اساتید و مسئولین مدرسه و طلاب بود، به طوری که آیت الله مصباح یزدی در تبریز پس از اطلاع، او را برای ادامه تحصیل در حوزه علمیه قم تشویق کرد.
محمدجواد دائم الوضو و بسیار متواضع بود. در فعالیت های اجتماعی و در راه اندازی اردوها و سفر به مناطق جنگی و سفرهای زیارتی با شور و اشتیاق خاصی شرکت می کرد و برای فعالیت های فرهنگی اهمیت ویژه ای قائل بود و در راه اندازی کنگره های شهداء و مجالس عزاداری و نمایشگاه های کتاب و تصاویر و کلاس های تربیتی، آموزشی بسیج طلاب نقش اساسی را ایفا می کرد.
شهید فرهنگی علاقه ویژه ای به امام خامنه ای "دام ظله العالی" داشت و در همه کارها و رفتارهای سیاسی، اجتماعی خویش بیانات رهبری را زینت بخش کلمات و عبارات خود می کرد و در هر حال حامی ولایت بود و سرانجام بیستم تیر ماه سال ۷۸ تلخیها و شیرینی های زیادی برای مردم قهرمان آذربایجان و شهر تبریز داشت و در این روز بار دیگر تبریز شاهد یکی دیگر از ایثارگری، فداکاری، تعهد، شجاعت و شهادت فرزندانش بود.
محمدجواد در فاجعه ۱۳۷۸/۰۴/۲۰ دانشگاه تبریز به آرزوی دیرینه خود، یعنی شهادت در راه خدا نائل می شود.
در اینجا به کیفیت شهادت شهید محمدجواد می پردازیم:
به دنبال حادثه اسفناک کوی دانشگاه تهران، تجمع و تحصن اعتراض آمیز به وقایع دردمندانه آن از طرف انجمن اسلامی دانشگاه تبریز برگزار می شود.
بعد از مدت کمی از شروع تحصن، عملا تجمع از کنترل انجمن اسلامی خارج می شود. کم کم دانشجویان با تحریکات و شعارها و نطق های هیجان انگیز عده ای آشوبگر و معاند به سوی درب اصلی دانشگاه حرکت می کنند که در این میان تلاش مسئولین برگزاری اعتصاب مبنی بر ممانعت از خروج دانشجویان از محوطه دانشگاه و دعوت به استماع سخنرانی استاندار آذربایجان شرقی موثر نمی افتد.
به طوری آقای استاندار به علت سرو صدا و شلوغی و هو کشیدن دانشجویان، از ادامه دادن به سخنرانی ناتوان گشته و اقدام به ترک محل می نماید. با دخالت افرادی معاند سیل جمعیت معترض دانشجو به طرف درب اصلی و خیابان و بلوار ۲۹ بهمن سوق داده می شود.
موقع اذان ظهر فرا می رسد. با پخش اذان از تشکیلات انجمن اسلامی و دعوت مسئولین انجمن مبنی بر اقامه نماز جماعت در خیابان مرکزی دانشگاه نیز، ناکامی دیگری را برای مسئولین ترتیب دهنده تحصن رقم می زند و نماز جماعت با حضور ۲۰-۳۰ نفر اقامه می شود.
همزمان با اقامه نماز، آشوبگران به طرف جمعیت رهگذر که در مقابل دانشگاه اجتماع کرده بودند حمله ور می شوند و به بهانه تعقیب آنها، عده ای به طرف چهارراه آبرسانی و عده ای نیز به طرف حوزه ۲ مقاومت بسیج شهری به راه می افتند.
از میان آشوبگران شنیده می شود که می گویند: (مردم در داخل شهر منتظر شما هستند، اینها انصار حزب الله هستند، بزنیدشان) و این را هم عمل می کند و یکی از بسیجیان مخلص به نام جوادقنبری را که بر حسب اتفاق در محل حضور یافته بود، مورد ضرب و جرح توسط سلاح سرد قرار داده و از ناحیه شکم به شدت مورد جراحت قرار می دهند که متاسفانه بعد از چند روز از حادثه در اثر تصادف به جهت خونریزی داخلی که جراحت روز حادثه نیز در آن تأثیر داشته دار فانی را با عروج شهادت گونه وداع کرده و به ملکوتیان می پیوندند.
آشوبگران در ادامه راه اقدام به تخریب بانکها و مراکز دولتی و عمومی پرداخته و بیت المال مسلمین را غارت می نمایند که از آن جمله می توان به شکستن شیشه های بانک مسکن و دفتر هواپیمایی جمهوری اسلامی اشاره کرد.
خلاصه پیشروی آشوبگران و آتش سوزی پمپ بنزین روبروی دانشگاه با حصار شجاعانه نیروی انتظامی و یگان ویژه متوقف می شود.
در قسمت دیگری از بلوار شرایط غریبانه ای برای بسیجیان مظلوم حکمفرماست. حوزه ۲ بسیج شهری با نیروهای بسیار محدودش مورد حمله ناجوانمردانه قرار می گیرد و آشوبگران با پرتاب سنگها و تکه آجرهایی که توسط دانشجویان دختر از محوطه مسجد نیمه ساز دانشگاه تامین می شد، ناحیه را به منظور تصرف و به دست گرفتن اسلحه های موجود در ناحیه محاصره می کنند که با رشادت و جانفشانی بسیجیان حاضر که تعدادشان به کمتر از ۲۰ نفر می رسید از یک تهدید و سقوط حتمی خلاص می شود.
حوالی ساعت ۱۴ حوزه ۲ مقاومت شهری در خواست کمک می کند و با توجه به اینکه نزدیکترین محل برای حوزه ۲ بسیج شهری حوزه علمیه ولیعصر”عج” تبریز است، قبل از همه خبر به طلاب مدرسه می رسد. در این حال تعدادی از طلاب برای کمک به برادران بسیجی و پیشگیری از اشغال ساختمان سپاه عازم ناحیه می شوند. ٍدر این موقع تعدادی از طلاب حوزه علمیه که در نزدیکی حوزه ۲ مقاومت بسیج قرار داشت در آنجا حضور می یابند و محمدجواد نیز با دیگر دوستان و یاران طلبه که در محل حوزه حضور پیدا می کند و موظف به یک دفاع و درگیری اتفاقی انفعالی می شود با جان و دل و در نهایت خویشتن داری و مصلحت اندیشی در زیر باران وحشتناک سنگ های آشوبگران به دفاع از حوزه می پردازد.
در این موقع درگیری تشدید می شود، هر لحظه بر تعداد مجروحین نیروهای اندک بسیجی و پایگاه های مقاومت افزوده می شود. آشوبگران از پشت بام ساختمان های اطراف دانشگاه که به تصرف خویش درآورده بودند، به طرز وحشیانه ای بسیجیان را از بالا و روی زمین، هدف سنگها و تکه پاره های آجر قرار می دادند. فاجعه به قدری یکطرفه و بی رحمانه بود که حتی آمبولانس هایی را که برای انتقال مجروحین به صحنه اعزام شده بود، مورد حمله قرار داده و تخر یب می کردند.
درگیری همچنان ادامه دارد و به جهت زیاد بودن تعداد آشوبگران (حدود ۵۰۰ نفر) و موقعیت خوبی که از پشت بام مقابل داشتند، چند نفر از بسیجیان به شدت مورد اصابت سنگها قرار گرفته و از ناحیه سر، صورت، دهان، بینی و چشم زخمی شدند و توسط برادران دیگر به بیمارستان یا پشت صحنه درگیری انتقال می یابند. نزدیک ساعت ۱۵:۲۰دقیقه، محمد جواد از ناحیه مچ پا مورد اصابت سنگی قرار می گیرد که با وجود احساس درد شدید در پایش، لنگ لنگان مشغول مبارزه عاشقانه و شجاعانه است که با اصرار و کمک یکی از دوستان طلبه به حوزه ۲ مقاومت بسیج منتقل می شود.
در حوزه یک لیوان آب می نوشد. آب به قسمتی که بعدا مورد اصابت گلوله واقع می شود، می ریزد. محمد جواد با حسرت و تعجب خاصی نظاره گر آنجا می شود، گویی آب را تشبیه به خون سرخش می کند و انتظار رنگ دیگری در آن سینه عاشقانه دارد و در آن بحبوحه و گیرودار، غرور خاصی از این وجه تشبیه احساس می کند.
در این هنگام بسیجی مجروحی را وارد حوزه می کنند، سر بچه ها گرم آن مجروح می شود، در این میان محمدجواد برای کمک به برادران بسیجی دوباره رهسپار محل درگیری می شود که بعد از نیم ساعت موعد دیدار فرا می رسد.
حوالی ساعت ۱۶:۳۰و در بحبوحه ی درگیری ها ناگهان محمد جواد نقش زمین می شود، دوستان و بسیجیان اطراف به خیال اینکه محمدجواد مورد اصابت سنگ واقع شده و حالش به هم خورده است به کمک او می شتابند، ولی وقتی بالای سر او می رسند، می بینند محمد جواد غرق خون است و متوجه می شوند که وی از ناحیه سینه مورد اصابت گلوله قرار گرفته است و با تکبیر و شعار، محمودجواد را به بیمارستان ۲۹ بهمن تبریز منتقل می کنند؛ در حالی که تلاشهای تیم پزشکی به هیچ نتیجه ای نمیرسد و … .
پخش خبر شهادت محمدجواد تاثیر گسترده ای را در روحیه بسیجیان می گذارد و اوضاع درگیری دگرگون می شود بسیجیان متوجه این می شوند که با عده ای دانشجوی معترض و هیجان زده روبرو نیستند و مسئله مهمتر از اینهاست و اینجا دیگر بحث کشت و کشتار و سلاح گرم و توطئه ای خطرناک مطرح است… .
عاقبت در میان اندوه و غم مردم داغدار و عزادار تبریز، خونی که به قول خودش، سینه نحیف را شکافته و از قلب او بر زمین جاری شده بود، به خاطر خلوص و صفایش، موج توده های امت را به حرکت درآورد و حماسه حضور دیگری را در تاریخ انقلاب و آذربایجان غیور به ثبت رسانید.
وصیت نامه شهید:
بار خدایا و مولای من کیست برای من غیر از تو و تو خود می دانی که نیست برای من غیر از تو ، مگر نه اینکه روحم را شمعی قرار دادی که هیچ پر وانه ای را لیاقت سوختن در آن نیست و مگر نه اینکه وجودم را پروانه ای قرار دادی که هیچ شمعی را قدرت سوزاندن و ذوب آن نیست و مگر نه اینکه بر این بسیار پروانه گرداندی تا از اعماق روحش درک کند که پروانگان زمانه را تاب این سوز نیست و مگر نه اینکه این پروانه را به سوی شمعهای بسیاری بردی تا با تمامی وجودش یقین کند که شمعها از ابهت او در حیرتند و قدرت درک و ذوب این عظمت را ندارند .
خدایا پس این روح را جز در دریای یقینت خاموش نکن تا جاودانه ، روشنایی برای رهپویان باشد و این وجود را در آتش عشقت بسوزان تا به آرزوی دیرینه اش یعنی سوختن نائل شود .
خدایا صبرم ده ، خدایا صبرم ده ، خدایا صبرم ده که دیگر این مرغ روح را طاقت ماندن در قفس تن نیست و بیم آن دارم که هر لحظه از عشقت این سینه نحیف را شکافته و به سویت به پرواز درآید .
خدایا سالها طول کشید تا ندایت بشنوم که تو تنها در دنیا چشم گشوده ای و تنها زیسته ای و تنها خواهی ماند و تنها خواهی آمد . ولی وقتی شنیدم چه شده ام و به حالی در آمدم خدایا تو را شکر میگویم و بر تو سجده میکنم که لیاقتم دادی .
انتهای پیام
نظر شما