به گزارش خبرنگار خبرگزاری حوزه از گیلان، حسین کاجی از رزمندگان و راویان دوران دفاع مقدس روز گذشته در مراسم یادواره ۲۱ شهید روستای پلت کله بخش مرکزی شهرستان لنگرود، اظهار داشت: خانواده شهید میرجعفری همسایه آیتالله بهجت بودند و ایشان به این شهید ارادت ویژهای داشتند و حتی والدین شهید در آخرین بار که از کربلا به قم برگشتند در خانهشان میزبان آیتالله بهجت بودند که ایشان دم طاقچه منزل این شهید که عکس او در آنجا قرار داشت میایستند و میگویند: «این شهدا مقامی دارند و حیف که مردم این مقام را نمیدانند.»
وی افزود: آیت الله بهجت هنگام خداحافظی مجدد در مقابل عکس شهید ایستادند و حرف عجیبی زدند که فیلمش توسط برادر شهید ضبط شده و آن عبارت است از این مطلب که: «صبحها که حرم زیارت میروم نیت کردهام به جای محمد حسن زیارت کنم و زمانی که سمت ضریح رفتم و از مُشَبکهای حرم گرفتم، به پشتم نگاه کردم دیدم او ایستاده است.»
حاج حسین کاجی خاطر نشان کرد: اگر انسان گوشش گناه نمیشنید، چشمش گناه نمیدید و زبانش گناه نمیکرد، مثل آیت الله بهجت این شهدا را میدید، و صدایشان را میشنید.
وی به خاطرهای دیگر از مادر شهید معماریان اشاره کرد و یادآور شد: "در خواب محمد را دیدم که با دوستان شهیدش عزاداری میکنند، زمانی که محمد من را دید و به سمتم آمد و گفت من چند روز پیش به زیارت امام حسین(ع) رفتم و این شال سبز را از آنجا آوردم، بعد از سر تا پای من را دست کشید و همان شال را به پای من بست، زمانی که از خواب بیدار شدم دیدم پارچه کهنهای که به پایم بسته بودم باز شده و همان شال سبز به پای من بسته شده و پایم دیگر هیچ دردی ندارد".
این راوی دوران دفاع مقدس همچنین به تشریح ماجرای امضای برگه توسط شهید روحانی سید مجتبی صالحی از زبان دخترش پرداخت و گفت: "برنامه امتحانی ثلث دوم را به ما دادند و گفتند: پدرتان باید امضا کنند، آن شب با خاطری غمگین و چشمانی اشک آلود و با این فکر که چه کسی باید برگه مرا امضا کند بدون این که با کسی صحبت کنم از مدرسه به اتاقم رفتم به خواب رفتم، پدرم را در خواب دیدم که مثل همیشه خندان و پر نشاط بود و بعد از کمی صحبت به من گفت زهرا آن برگه را بیاور تا امضا کنم، گفتم کدام برگه؟ گفت: همان برگهای که امروز در مدرسه به تو دادند، برگه را آوردم اما هر خودکاری که بر میداشتم تا به پدرم بدهم قرمز بود، چون میدانستم پدرم با خودکار قرمز امضا نمیکند. بالاخره یک خودکار آبی پیدا کردم و دادم پدرم و او شروع کرد به نوشتن، فردا صبح که برای رفتن به مدرسه آماده میشدم از خواب دیشب چیزی یادم نبود، اما وقتی داشتم وسایلم را مرتب میکردم ناگهان چشمم به آن کارنامه افتاد باورم نمیشد، اما حقیقت داشت".
وی با اشاره به این ماجرا که از زبان دختر شهید بیان شده است، اظهار داشت: دختر شهید صالحی در ادامه این طور میگوید که "در ستون ملاحظات دست خط پدرم بود که با رنگ قرمز نوشته بود «اینجانب نظارت دارم، سید مجتبی صالحی» و امضا کرده بود که ناگهان خواب شب گذشته به یادم آمد. "
وی تصریح کرد: این خبر همه جا پیچید و دست خط را به آیت الله خزعلی میدهند تا برای تعیین صحت و سقم آن پیش علمای دیگر ببرد، آیت الله خزعلی از خانواده شهید صالحی میخواهد تا پیش کسی موضوع را مطرح نکنند تا علمای آن زمان صحت ماجرا را تأیید میکنند و نامه به رؤیت حضرت امام(ره) نیز میرسد. امام(ره) برگه را یک شب پیش خودشان نگه میدارند.
وی یادآور شد: اداره آگاهی تهران نیز پس از بررسی اعلام میکند امضا مربوط به خود شهید مجتبی صالحی است اما جوهر خودکاری که امضا را زده شبیه هیچ خودکار یا خودنویسی نمیباشد و کارشناسان نیز این را تأیید کردهاند.
انتهای پیام/