به گزارش خبرگزاری حوزه از مشهد، مراسم وداع با پیکرهای مطهر ۵ شهید مدافع حرم در سوریه، روز گذشته از میدان شهدای مشهد آغاز و پس از نماز مغرب و عشا با سخنرانی آیتالله علمالهدی، نماینده ولیفقیه در خراسان رضوی و امامجمعه مشهد و مداحی ذاکران اهلبیت(ع) در حرم مطهر رضوی برگزار شد.
در حاشیه این مراسم با خواهر شهید تازه تفحص شده حجتالاسلام محمدامین کریمیان به گفت و گو نشستیم که در ادامه آن را می خوانید:
*شخصیت برادر شهیدتان را برای ما و مخاطبا، معرفی میکنید.
محمدامین ۲۲ ساله بود که در حلب سوریه خرداد سال ۹۵ شهید شد؛ روحانی بود و همزمان دانشگاه هم تحصیل میکرد. نخبه علمی بود. زمانی بود که باید نتیجه تلاش تمام سالهای تحصیلی را ببیند. اما رفت.
فلسفه میخواند و تعصب ویژهای بر آن داشت. نتیجه مذاکرات و ممانعتهای ما را اینگونه پاسخ میداد که اگر که بخواهد حرم حضرت زینب سلامالله علیها در خطر باشد نه این عمامه را میخواهم نه آن فلسفه را. گیریم ۱۰ سال دیگر بشوم آیتالله و هرچه که مدنظر شما هست، اینکه حرم عمه جان در خطر باشد و من نروم و بمانم و به بهانههای واهی که شما میخواهید، بمانم، فایده و ارزشی ندارد.
اولین اعزام را سال ۹۴ رفت و دومین اعزام را هم همان سال؛ و سال ۹۵ سومین و آخرین اعزام او بود که دهم ماه رمضان شهید شد. وصیتنامه او که دو ساعت قبل شهادت نوشتهشده، بسیار درخشان است.
*برای آشنایی بیشتر با برادر شهیدتان چه کنیم؟
اگر میخواهید نسبت به شخصیت شهید آشنا شوید، وصیتنامهاش را بخوانید. دو ساعت قبل شهادت نوشتهشده و بی غل و غش ترین وصیتنامه ممکن را نوشت و رفت. اگر میخواهید بشناسیدش، خاطرات و کتابی در این زمینه چاپشده ( کتاب بزرگمرد از انتشارات مطاف عشق)، اما توصیه میکنم وصیتنامهاش را بخوانید و بهدقت هم بخوانید. بندهای جالبی دارد و سفارشهای جالبی هم کرده است.
*پس از شنیدن خبر شهادت چه حس و حالی در خانواده بود؟
شهادت محمدامین برای مادر و پدرم قابل حدس بود. به قول مادر اینکه خیلی نور بالا میزد و من هم متوجه تغییرات خیلی عمیقش شده بودم. مخصوصاً یک ماه آخر چند تا کد هم داده بود که من برنمیگردم و من جدی نگرفته بودم.
لحظهی شنیدن خبر شهادتش خیلی سخت بود و نمیتوانم بگویم راحت بود و حتی الآن هم بعد ۶ سال هنوز هم خیلی سخت است و چیز زیادی هم نیست که بخواهد دوای این دلتنگی و این درد و این غم باشد اما، اینجوری خودم را قانع کردم که این غم، غم اصیلی است، و غمی نیست که آدم را فلج کند. اتفاقاً غمی پیشبرنده است و ما را میکشد بهجاهایی که اصلاً فکرش را نمیکردیم و به سمتوسوهایی برویم. اما این شهادت و خونهای شهیدان و نیتهای خالصانهای که پشت آن بوده، برکات عظیمی برای همه داشته و دارد و بههرحال به آن غم اصالت میدهد. و آن چیزی که مایه دلگرمی است، همهی این عزیزان و از زمانی که من خاطرم هست، برادرم واقعاً آرزویش شهادت بود.
آدم ارزشش به این است که به سمت خواسته و هدفش باشد و چه هدف و خواستهای از این بهتر و بالغانه تر و کاملتر. شهادت نهایتش است و الحمدلله که این عزیزان به آن رسیدن و خوش به سعادتشان و بد به حال ما.
مصادف شدن تفحص و بازگشت شهدا با ایام شهادت اباعبدالله الحسین علیهالسلام را چگونه می بینید؟
چند بار پیشاز این از تفحص شهدا به ما اطمینان داده بودند که یافتن و بازگشت پیکر محمدامین غیرممکن است و شما اصلاً منتظر نباشید و اصلاً مشخص نیست که داعش با پیکر این شهدا چهکار کردهاند و ما واقعاً چندان امیدی برای بازگشت پیکر آنان نداشتیم، اما برگشتنش واقعاً غافلگیرکننده بود. و اینکه مصادف شده با محرم من نمیدانم برنامهریزی این عزیزان شده یا خاص خدا یا هر چیزی که بود، ایام خوبی است و برادرم بهشخصه در وصیتنامهاش هم خطاب به پدر و مادر نوشته است که « من زندگی با شمارا خیلی دوست دارم اما زندگی با حسین علیهالسلام را بیشتر دوست دارم» و مصادف شدن با این ایام که هدفش بوده و در این راه به شهادت رسیده ان شاء الله اجرش را خود امام حسین داده و این همزمانی جالب بود. حتی روضهای را که تاب نمیآورد، روضه حضرت رقیه سلامالله علیها بود و این همزمانی ان شاء الله خیروبرکت در آن هست.
*آشنایی اجمالی با شهید کریمیان
شهید محمدامین کریمیان متولد ۲۷ شهریور ۱۳۷۳ در شهر بابلسر استان مازندران بود، او طلبه جوان ایرانی بود که به خاطر تسلط به زبانهای انگلیسی و عربی به لبنان و از آنجا دو مرتبه به سوریه اعزام شد و پسازآن توانست با زحمت فراوان همراه با رزمندگان فاطمیون خود را برای سومین مرتبه به جبهه دفاع از حریم اسلام در سوریه برساند. نهایتاً در ۲۷ خرداد ۱۳۹۵ یعنی وقتی ۲۲ سال سن داشت در حلب سوریه به شهادت رسید. پیکر مطهر این روحانی جوان بعد از ۶ سال تفحص شد و به وطن بازگشت.
*متن وصیتنامه شهید کریمیان که ۲ ساعت قبل از شهادت نوشته است
اینجانب محمدامین کریمیان بهنمیری چون قصد عزیمت به سوریه جهت جهاد علیه دشمنان اهلبیت(ع) را دارم و احتمال کشته شدن در راه دفاع از حریم آل الله وجود دارد، چندخطی بهعنوان وصیت مینویسم.
اولاً به همه مردم شریف و شهیدپرور ایران عرض میکنم؛ افتخار میکنم که در خدمت برادران فاطمیون هستم. مردم شریفی که برای رضای خدا جان خود را کف دست گرفتند و از حرم بیبی زینب (س) دفاع میکنند و اگر برای خانوادهام مشقت نداشت به خانوادهام میگفتم مرا در مزار شهدای فاطمیون دفن کنند.
ثانیاً خدمت مردم شریف ایران عرض میکنم آتشافروز فتنه و اعوانوانصارش خائن به انقلاب هستند و اگر کسی ذرهای ارادت به این شخصها را دارد زیر تابوت مرا نگیرد. در ادامه به تمام برادران عرض میکنم حضرت آیتاللهالعظمی سید علی خامنهای (حفظه الله علیه) ولی امر تمام مسلمین جهان است. اگر کسی میخواهد بداند تابع و مرید شهدا است باید مطیع این سید بزرگوار باشد.
سخنی با پدر و مادرم؛
من زندگی با شما را دوست دارم اما زندگی در کنار حسین (ع) تمام آرزوی من است ، من دیدار روی شما را دوست میدارم ، اما دیدن روی حسین (ع) تمام هستی من است. اگر فرزند خوبی برای شما نبودهام به خاطر شهدا از من بگذرید ، در سوگ من از خدا شکایت نکنید ، چراکه آرزوی هرکسی شهادت در راه خدا و حسین فاطمه (ع) است و من هم جز جان ناقابلم چیزی برای حسین فاطمه (ع) نداشتهام.
پدر و مادر عزیزم! زندگی برایم سخت شده بود وقتی میدیدم از شهدا فقط اسمشان بهجامانده و آرمانهای شهدا تقریباً مرده بود. دنیا بدون شهدا و لگد کردن خون شهدا از مردن برای من سختتر بود وقتی برادر به برادر رحم نمیکند ، حجابها به بهانه آزادی رعایت نمیشود، شکمها از حرام پر میشود و همه و همه مهدی(عج) فاطمه را تنها گذاشتهاند دیگر نمیتوانم دنیا را تحملکنم.
پدر و مادر عزیزم! کمک به خانواده شهدا را ادامه دهید و لحظهای کوتاهی نکنید و تا میتوانید دل آنها را شاد کنید که اگر چیزی آن دنیا به کمکتان بیاید همین کار است.
سخنی با برادرم؛
بعد از من قطعاً تنهایی را احساس خواهی کرد، یاد خدا را در همه احوال فراموش نکن و آرزو نکن زودتر به سالار شهیدان ملحق شوی.
وصیت من به تو؛ نماز اول وقت، احترام به پدر و مادرمان و پیروی از ولایتفقیه است. بعد از من این وظیفه توست که هرسال اربعین به کربلا بروی. کوچکترین هدف من که مبارزه با افکار غربی و سکولاری در جامعه بود را ادامه دهید.
سخنی با خواهرم فاطمه زهرا؛
خواهر عزیزم! در تمام زندگیام از صمیم قلب دوستت داشتم. تو راه خوبی را در پیشگرفتهای راه شهدا را فراموش نکن. وظیفه تو این است کوچکترین هدف من که مبارزه با افکار غربی و سکولاری در جامعه بود را ادامه دهی و تا آخرین قطره خونت را دریغ نکن.
سخنی با خواهرم زینب؛
میدانم الآن متوجه الفاظ من نمیشوی اما در صحرای محشر از سر تقصیرات خانواده ما بگذر. تو نعمت خانواده ما بودی و هستی. وصیت من به تو احترام به والدین، حجاب و نماز اول وقت است.
سخنی با خواهرم فاطمه؛
وصیت من به تو احترام به والدین، حجاب و نماز اول وقت است. راه شهیدتان را فراموش نکنید.
کلامی با خانواده عموی شهیدم حاج علی کریمیان؛
افتخار من در دنیا این بود که با شما بزرگواران آشنا شدم و آرزوی من خدمت به همه شهدا مخصوصاً شما بوده است. راه شهیدتان را فراموش نکنید و برای من زیارت عاشورا بخوانید که غوغا میکند.
سخنی پایان خطاب به خانواده و همه مردمی که به این وصیتنامه گوش میدهید.
من از این دنیا با همه زیباییاش میروم و همه آرزوهایم را رها میکنم اما به ولایت و حقانیت علی ابن ابیطالب و خداوندی خدا یقهتان را میگیرم اگر امام خامنهای را تنها بگذارید.
اگر از سرهای ما کوه درست کنند هرگز نخواهیم گذاشت روزی نسلهای بعدی در کتاب تاریخشان بخوانند امام خامنهای مثل جدش حسین(ع) تنها ماند. سلام مرا به حضرت آقا برسانید و بگویید اگر دوباره زنده شوم از تکهتکه شدن درراه ایشان ابایی ندارم.
وصیت آخرم مرا در قبر عموی شهیدم دفن کنید. و در آخر زحمت را کم میکنم و از همه شما پوزش و حلالیت میطلبم.
آمریکا اگر «لا اله الا الله» بگوید ما باور نمیکنیم. امام خمینی(ره)
العبد الحقیر محمد امین کریمیان
انتهای پیام/۳۱۳/۲۵