خبرگزاری حوزه | داستان خلقتم را که می نگرم می بینم خالقم با چه عشقی مرا آفرید؛ همین که خلقتم تکمیل شد فرمود فتبارک الله احسن الخالقین؛ انقدر عاشق بنده اش بود که فرمود: "واصطنعتک لنفسی: تو را برای خودم خلق کردم" گویی به هیچ قیمتی راضی نمی شد بنده اش را از او جدا کنند، فرمود اگر بندهام می دانست چقدر دوستش دارم حتما جان میداد، اختیار و انتخاب داد تا خودم انتخاب کنم بین خوب و بد، فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا، با اینکه آگاهم کرده بود ولی جنود شیطان که راضی از خلقتم نبودند دست به کار شدند، نه اکنون بلکه از همان زمان خلقت قسم خورد که گمراهم کند قسم خورد از خالقم از اصل هستیام جدایم کند. تمام نیروهایش را جمع کرد شب و روز در گوش انسان ندای گمراهی دمید.
از ابتدای خلقت حضرت آدم علیه السلام که نگاه میکنم میبینم چه انسان هایی که نلغزیدند؛ بلعم باعورا هایی که با ندای وسواس خناس از مقام مستجاب الدعوه ای به مقام کالانعام بل هم اضل سقوط کردند. هر قدر زمان پیش میرود ساز و برگ شیطان نیز گستردهتر میشود چنان گسترده که هر کس هر گناهی می خواهد کند زمینه اش را مهیا کرده است نمونه اش همین فضای حقیقی که مجازیاش میخوانند چنان جلوه زیبایی به انواع آلودگی ها و باطل میدهد که نزدیک است حقیقت به کل رخت بربندد.
در این هیاهوی جدال بین حق و باطل؛ حقی که به سختی در تلاش است تا از اصلم کنده نشوم و باطلی که با تمام وجود تلاش در کندن از اصل هستیام دارد تنها ندای حقی که آرامم میکند ندای إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ است و چه خوب آوایِ سلام فرمانده این حقیقت را ثابت کرد که تنها اوست حافظ ذکر. سرودی که نه تنها ایران بلکه کل جهان را پر کرد چنان شوکی به جبهه باطل وارد کرد که تیتر اول خبر هایشان شد: "سلام فرمانده".
هرچند که رسانهها تغییر ذائقه ها را برجسته کرده بودند و دم از غلبه رسانه باطل میزدند؛ هرچند که مارپیچ های باطل با سکوت جبهه حق شدت گرفته بودند؛ هرچند که شاخصهای فرهنگی کاشتِ نگرش های جدید برای فرهنگ پذیر کردن انسان ها نسبت به فرهنگ باطل را نشان میدادند؛ هر چند که تلاش میشد برای ایجاد دهکده جهانی در سایه وقوع ازجاکندگی زمانی و مکانی؛ دهکدهای که قبیله ای شدن جهانی مجدد زندگی بشر و غلبه حس شنوایی تحت تأثیر رسانههای اهل باطل را در بر داشت؛ هر چند رسانه های جدید ارتباطی با سوگیری مکانیشان ظهور امپراتوری باطل را مشق میکردند ...
در این عرصه داغ و آتشین تزریق محتوای رسانه بر مجموعه همسان انسانها در دهکده جهانی خیالی که بشر را یکپارچه و برابر و منفعل در برابر خود میدید ناگهان آوایی در سراسر هستی طنین انداز شد: "سلام فرمانده".
ناگهان دهکده، جهانی شد؛ امپراتوری جدید عَلَمش را ظاهر کرد؛ اما نه آن دهکده و امپراتوریای که رسانه ها فرهنگش را برجسته کرده بودند، نه آن دهکدهای که مدتها بود سندش را کاشته بودند، دهکدهای با امپراتوری جدید دهکدهای با فرماندهیِ تنها فرمانده و نائب بر حقشان؛ آری آوای جدید پیام جدیدی را به جهانیان ارسال کرد و چه خوب همگان پیامش را دریافت کردند: "جهان در انتظار تنها یک نفر است و بس؛ اوووو خواهد آمد".
عجب آوایی بود؛ آوایی از جنس هنر؛ این هنر در سطح جهانی بازتولید شد اما ذرهای از قداست هاله آن کم نشد؛ همچنان یکهتازی میکند و جاودانه می تازد، گرچه به نمایش رسانهها در آمده اما همچنان کارکردش آیینی است؛ نمیدانم چه اتفاقی افتاده، فقط می دانم اعتبار نظریات ارتباطی خدشه برداشته، معادلاتش به هم ریخته، انگار رسانهها هم به تنگ آمدهاند از اینکه باید همیشه تاثیرگذار باشند، خستهاند، تشنه وجودی هستند که بر او غلبه کند و در آغوشش کشد انگار رسانهها هم منتظرند آنها هم مثل من منتظرند هردم زیر لب زمزمه میکنند: تنها ذخیره الهی یا بقیه الله کی میایی؟ او هم شکایت از فراق دارد هر دم همنوا با مخاطب اسرار عاشقانه اش را حکایت میکند درد اشتیاقش را ناله میکند، آتش عشق در نی میکند: سلام بر فرمانده نجوا میکند.
نسل چمران