خبرگزاری حوزه | این روزها آوای هرزه «نَفَّاثاتِ فِی الْعُقَدِ» روشنفکران در طرح بازسازی کیانیان در کنار اسطورههایی که پهلو به افسانه زدند و دنیا را مبهوت فداکاری خود نمودند؛ سخافت را تجلی ساخته است.
کم نیستند خرافههایی که در این روزگان همچون حقیقتی به ظاهر مسلم و خدشهناپذیر تلقی میشوند. گویه های روشنفکری که داعیه استقلال میهن و استغنای از غرب برای آنها وجود ندارد و جانشان پیوسته با جان غرب پیوند خورده، جز قشری که توانایی رهایی از گیاه شاهدانه را ندارند و یا گرفتار ترندها هستند تربیت نمیکند چه رسد به آنکه بتوانند همچون سرو، راستقامتانی پرورش دهند که در مقابل استعمار بایستند.
حال سؤال اینجاست که اینان که شاهنامه را بزرگترین سند ملیت خود میدانند و در وصف آن مطرح کردند شاهنامه فردوسی را برای پارسیان «میتوان هم رتبه قرآن دانست برای اعراب!!» آیا اینان میتوانند مدعی شوند پندارهایشان توان خلق اساطیری همچون رستم و سهراب را دارد!؟ و یا آنکه شاهنامه را لقلقه زبان ساختند برای پیشبرد مقاصدشان؛ آنگونه که فردوسی را دستاویزی برای عربزدایی (بخوانید اسلامزدایی) و حافظ را مجوزی برای میخوارگی و امثال نظامی را سندی برای مخالفت با حجاب قرار دادهاند همچنان که سعدی را مذمت میکنند که چرا از قناعت و افتادگی سخن رانده است زیرا جوان امروزی با فهم چنین معانی بیگانه است.
متأسفانه سادهاندیشی مسئولان اجرایی در جامعه و بها دادن به قشری که دل در گرو خارج از مرزها داشتند سبب شد جوان ایرانی را در لابهلای «دنیای سخن» غرق سازند و با «کلک» هر نوع اندیشهای را بهعنوان «نگاه نو» بر ذهن او غالب سازند و او را مسحور عکسهای مستهجن «زن روز» به بهانه «چشمانداز(ی)» برای ایده «جامعه سالم» نمایند.
ائتلاف این نشریات با مجله «کیان» و روزنامه «سلام» و «همشهری» با پشتیبانی مرکز مطالعات استراتژیک ریاست جمهوری «آدینه» جامعه را رقم زدند و فرهنگ جوانان این جامعه را عاری از هرگونه خردورزی اسلامی ساختند فهم اجتماعی را دچار نوعی بیهوشی تاریخی نمودند و پس از آن هنرپیشهها را که در بتکده نفس خویش میپرستیدند در قالب جنتلمن های جامعه معرفی کردند و تحمیق توده مردم را جامه عمل پوشاندند ارزش زن را در رهایی عفت ظاهری و باطنی جلوه دادند و عشرت طلبی را فرهنگ و عدم همسویی با آن را اُمُّل خواندند.
تأسفانگیزتر اینکه عیاشی این قشر تربیت یافته منورالفکرانی که سر از کشورهای عربی درآوردند از جانب دوستان، همسویی «فقر و فحشا» خوانده شد.
روشنفکران بدانند درخشش آن نقطه نورانی در افق فکریشان، نه دریچه امیدی برای برونرفت از مشقتهاست بلکه برق چشم گرگان بیابان است که برای طعمه نمودن آنان میدرخشد و باید بفهمند این عصر، عصر خمینی است؛ عصری که در آن ظهور حق و زهوق باطل تجلی یافته، عصر گرایشهای به اسلام است عصری که در آن جوان عطر روحانگیز سرزمینی را میخواهد که بهارش با نسیمی از اندیشه اسلامی درهمتنیده شده و برای جهانی که در اصطبل اوژیاس غلت میزند روزنه امیدی خلق کرده است.
پاکترین فرزندان این سرزمین جهت برپایی حق و زدودن سایه شوم استعمار و استبداد از سر این جامعه در خون و خویش غلت خوردند تا بساط روشنفکرانهای که از سر نعشگی و سکران بر ذهن این قشر دلداده به غرب نقش میبست جمع گردد و «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهَا» تجلی یابد.
هرچند این روزها آشفتگی اندیشههای اقتباس شده و بیتدبیری فضای معطر به گلهای محمدی را متعفن ساخته اما انسان تعلق فطری به حق دارد. بشر از هر چه بگریزد ناگزیر است روزی پاسخ به گرایشهای افلاکی خود دهد و انقلاب اسلامی گام نخستین را برای رمی جمرات بشریت از تعلقات خویش مهیا ساخته است.
دغدغه مندان انقلاب اسلامی میبایست هوشمندی به خرج دهند و بدانند خاموش شدن صدای تفنگها بهمثابه پایان جنگ نیست؛ اندیشهای که درصدد تمدن سازی است مگر میتواند بدون جنگ مسیر را پیش برد. جنگ آنگاه تمام میگردد که انقلاب از ماهیت اسلامی خویش تهی گردد. نظام سلطه سالهاست با سلاح قلم، تصویر و موسیقی در خط مقدم در پندار بر هم زدن فرهنگ این مرزوبوم در حال نبرد است.
عیسی مولوی وردنجانی، محقق و پژوهشگر تاریخ معاصر ایران