به گزارش خبرنگار خبرگزاری حوزه از بوشهر، استان بوشهر در حماسه دفاع مقدس نقش بهسزایی داشت و در این راه شهدای بسیاری را تقدیم کرده است، بزرگترین پایگاههای نظامی کشور در استان بوشهر قرار دارد و طی هشت سال دفاع مقدس این استان در جبهههای زمینی، هوایی و دریایی نقش ویژه و مهمی ایفا کرده، هرچند که شهدایش آنچنان که باید و شاید به نسل امروز همچون دهه هشتادیها و نودیها معرفی نشدهاند.
در این راستا خبرگزاری حوزه قصد دارد در قالب پروندهای ویژه و نگاه به تاریخ مجاهدت شهدای این استان در دوران دفاع مقدس، به معرفی آنان بپردازد.
شهید کرم کره بندی
شهید «کرم کره بندی» در تاریخ یکم شهریور ماه ۱۳۳۶ در روستای زردکی از بخش دهستان کره بند انگالی از توابع استان بوشهر متولد شد.
وی با فرا رسیدن ایام سربازی، لباس مقدس رزم پوشید و در تیپ ۵۵ هوابرد شیراز مشغول و از همانجا نیز راهی جبهه شد.
شهید «کرم کرهبندی»، پس از رشادتهای زیادی که از خود نشان داد، در جبهه «سومار» در تاریخ ۲۰ مهرماه ۱۳۶۱ بر اثر اصابت ترکش خمپاره به فیض عظیم شهادت نائل آمد.
آخرین سفر
برادر شهید درباره آخرین سفر کرم کرهبندی میگوید: شهید آدم خوش برخوردی بود و با همه میجوشید، اما آخرین باری که از جبهه برگشت حال و هوای دیگری داشت خیلی فرق کرده بود، چند روزی که شهید را دیدم که قرآن رو به رویش باز است شاید خواندن قرآن یک کار غیر عادی به حساب نمیآمد، اما آن روز یک حال معنوی عجیبی داشت، طوری که وقتی او را در آن حال دیدم، جا خوردم، چنان از جمع ما جدا شده بود که این مسئله به وضوح حتی در قرائت قرآنش که یک کار عادی برای او بود لمس میشد، انگار در عالم دیگر بود.
به یاد دارم قبل از آخرین سفرش به جبهه اغلب افراد خانواده او را تنها میدیدند خیلی با خودش خلوت میکرد و دنیایش جور دیگری شده بود، در همان روزها به یکی از آشنایان گفته بود: خواب دیدهام شهید میشوم و این سفر، سفر آخر من است.
انقلاب باید پیروز شود
خواهر شهید کره بندی میگوید: شهید هر موقع از جبهه بر میگشت به اقوام و دوستان سر میزد در این میان بعضی از اقوام و نزدیکان از روی دلسوزی حرفهایی میزدند که ایشان را از جبهه دلسرد کنند و او در جواب آنها قاطع و روشن هدف خود را متذکر میشد.
روزی شهید طبق معمول به منزل ما آمد و به او گفتیم: «کرم همه دارند شهید میشوند میترسیم تو هم …» که با اراده و محکم جواب داد و گفت: آنهایی که در جبهه میجنگند برادران ما هستند و من فرقی با آنها ندارم، خون من از خون آنها رنگینتر نیست و با حالتی مصممتر ادامه داد انقلاب باید پیروز شود و ما باید کربلا را آزاد کنیم.
کبوترهای قاصد شهادت
همسر برادر شهید کره بندی نیز میگوید: شهید به کبوتر علاقه داشت و تعدادی کبوتر از روستا به گناوه آورد و بعد از مرخصیاش تمام شد و به جبهه برگشت کبوترها در منزل ما بودند و از آنها مراقبت میکردیم دقیق ۲ یا ۳ روز قبل از شهادت کرم تمام کبوترها پرواز کردند و ما اثری از آنها ندیدیم و دو یا سه روز بعد بود که خبر شهادت کرم را آوردند.
شاید خیلیها این موضوع را باور نداشته باشند و شاید این مسئله با عقل مطابقت نداشته باشد، اما خانواده شهید و حتی همسایهها بارها و بارها شاهد آمدن یک یا چند پرنده خاص در مواقع به خصوصی مثل روز هفتم شهید، سالگرد یا چهلم یا عصرهای پنج شنبه هر هفته در منزل بودند.
به خصوص خیلی از غروبها روز پنج شنبه که میشد نزدیک اذان مغرب این پرنده میآمد گاهی اوقات فقط چرخی میزد و به طرف گلزار شهدای شهرمان پرواز میکرد، اما یک نمونه جالب که خود شاهد آن بودیم را نقل میکنم.
او شبیه یک مرغ عشق بود
برادرزاده شهید نیز عنوان میکند: سال ۱۳۶۸ بود و من هشت ساله بودم همراه همه اعضای خانواده در حیاط نشسته و مشغول تماشای تلویزیون بودیم، ساعت ۹ شب که زمان پخش اخبار بود در بین اخبار مادرم هیجان زده ما را صدا زد و گفت: «بچهها مگر در قفس مرغ عشقها را باز گذاشتین» ما جواب دادیم نه در قفس بسته است.
مادرم که این مسئله برایش تقریبا عادی شده بود دیگر چیزی نگفت، زیرا اطمینان خاطر پیدا کرد که این پرنده مرغ عشق نیست، مادرم چون در کنار ما نشسته بود و در حیاط مشغول کارهای منزل بود متوجه این پرنده میشد، ما کوچکترین توجهی به این مسئله نکردیم، چند دقیقهای گذشت همگی دیدیم که همین پرنده «که شبیه مرغ عشق بود» آرام روی سر همه ما چرخی زد و روی سر مادر بزرگم (مادر شهید) نشست.
مادر بزرگم آرام دستش را به طرف پرنده برد تا دستش به سر پرنده رسید خیلی آرام از زیر دست مادر بزرگم گذشت و روی دیوار نشست و دوباره به طرف امامزاده شهر (گلزار شهداء) پرواز کرد، گویا آن پرنده شبیه به مرغ عشق، شهید ما بود که در قالب پرنده به خانه ما آمد.
انتهای پیام/