به گزارش خبرگزاری حوزه، علی مجتبیزاده کارشناس انقلاب اسلامی در مقاله ای به مبانی و منطق مقاومت و استکبارستیزی جمهوری اسلامی پرداخت :
چکیده
استکبارستیزی و مقابله با نظامسلطه از اصول سیاست خارجی نظام جمهوری اسلامی است؛ بروز برخی مشکلات و فشارهای اقتصادی باعث شده تا برخی با ارتباط دادن آن با استکبارستیزی و تلقی شرایط عسروحرج از وضعیت کشور، به استناد اصل تقیه و قاعدۀ لاحرج، تداوم مقاومت و استکبارستیزی را زیر سؤال ببرند. در پژوهش حاضر در ارزیابی این انگاره مبتنی بر روش تحلیلی ـ مقایسهای، با تبیین مبانی فطری، عقلی و دینی ضرورت مقاومت و بررسی ریشههای دشمنی نظامسلطه با جمهوری اسلامی و هزینههای سازش، روشن میشود که دشمنی استکبار با جمهوری اسلامی، یک دشمنی سطحی و مقطعی نیست؛ بلکه ریشه در ماهیت سلطهجویانه آنان و هویت اسلامی و سلطهستیزانه کشورمان داشته و دشمنان نظام به چیزی جز دستبرداشتن از اصول اسلامی، استقلال، عزت و منافع ملی راضی نخواهند شد و تقیه و قاعدۀ لاحرج که در راستای حفظ احکام دینی جعل شده، دستبرداشتن از اصل دین را در برنمیگیرد؛ گذشته از آنکه مشکلات کشور به ضعفمدیریتی، عملکردی و کمتوجهی به اقتصاد مقاومتی بازمیگردد و برآمده از مقاومت و استکبارستیزی نیست.
واژگان کلیدی: سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، مقاومت، سازش، استکبارستیزی، نظامسلطه، قاعدۀ لاحرج، تقیه.
مقاومت و ایستادگی در همۀ کارها همواره با سختی و مشکلاتی همراه است اما آنچه آن را شیرین میکند، رسیدن به کامیابی و موفقیت است. مقاومت و مقابله با ظلم و استکبارستیزی نیز از این قاعده مستثنا نیست؛ اما گاهی افزایش فشارها و مشکلات، یا خستگی، کمتحملی و کمی استقامت، موجب میشود که نسبت به ادامۀ مسیر تردید و تزلزل ایجاد شود و این نگاه مطرح شود که با تغییر برخی مواضع، رویکردها و رفتارها ممکن است از دشمنی دشمنان کاسته شود و یا با کوتاه آمدن از برخی برنامهها و اهداف و صرفنظر از آن، میتوان از قرارگرفتن مردم در تنگنا و عسروحرج جلوگیری به عمل آورد. در این نوشتار به بررسی این مسئله با تبیین چند محور خواهیم پرداخت.
مبانی مقاومت
مقاومت و مقابله با ظلم و استکبارستیزی ریشه در فطرت و عقلانیت داشته و در جوهره اسلام ناب و هویت تشیع نهفته است ازاینرو بر پایه مبانی و منطق متقن و روشنی استوار است.
الف) مقاومت از منظر فطرت
مقاومت پیش از آنکه بر ادله عقلی و نقلی مبتنی باشد، یک امر فطری است؛ هیچ فردی و هیچ قوم و ملتی تسلیم در برابر متجاوز را نمیپسندد. مردم با هر عقیده و آئینی، دفاع از سرزمین خود را امری ارزشمند و قابلتحسین میدانند و هر انسانی با هر دین و آئین و کیش و ملیتی بهضرورت فطرت خود درک میکند که در مقابل تهاجم دشمن باید از خود دفاع کند.
خداوند متعال انسان را مانند سایر موجودات مجهز به جهاز و ادوات دفاع نموده تا بهآسانی بتواند دشمن مزاحم حقش را دفع کند و نیز او را مجهز به فکر کرده تا با آن به فکر درستکردن وسایل دفع و سلاحهای دفاعی بیفتد تا از خودش و هر شأنی از شئون زندگیاش که مایه حیات و یا تکمیل حیات و تمامیت سعادت او است دفاع کند (طباطبایی، ۱۳۷۴، ج۱۴، ص۵۴۵).
«مقاومت، واکنش طبیعیِ هر ملّت آزاده و باشرف در مقابل تحمیل و زورگویی است؛ دلیل دیگری لازم ندارد. هر ملّتی که برای شرف خود، برای هویت خود، برای انسانیت خود ارزش قائل است، وقتی ببیند یک چیزی را میخواهند به او تحمیل بکنند، مقاومت میکند، امتناع میکند، ایستادگی میکند؛ خود این، یک دلیل مستقل و قانعکننده است» (مقاممعظمرهبری، ۱۴/۳/۱۳۹۸).
ب) مقاومت از منظر عقلی
علاوه بر فطرت، عقل نیز ضرورت دفاع از جان، مال و ناموس و ارزشهای انسانی را در برابر زورگویان درک میکند.
از منظر عقلی دفاع از عزت، آزادی، امنیت و استقلال، فارغ از هر دین و آیینی یک ضرورت و ارزش انسانی محسوب میگردد و عقل اجازه نمیدهد که انسان به دلیل زیادهخواهی عدهای، از حقوق خود محروم شود و به آن تن دهد. پذیرش زورگویی و ذلت، برخلاف کرامت و آزادی انسان است و زندگی بدون عزت و تحت ظلم از منظر عقلی، زندگی شایسته انسانی نخواهد بود. اگر اجازه زورگویی و زیادهخواهی داده شود و در برابر آن ایستادگی صورت نگیرد، هویت انسانی خدشهدار شده و نظام انسانی از نظامی عادلانه به نظامی ظالمانه تبدیل خواهد شد.
ج) مقاومت از منظر دینی
آموزههای دینی نیز مسلمانان را به مقابله با ظالمان و استکبارستیزی فراخوانده است. اساساً از منظر مبانی دینی، اطاعت و تبعیت از مستکبران و پذیرش خواستههای آنان با توحید در تشریع و توحید در اطاعت منافات دارد. مقتضای ربوبیت و خالقیت خداوند آن است که تنها از قوانین الهی تبعیت نمود و مطیع اوامر پروردگار بود و پذیرش سلطه مستکبران و دشمنان دین موجب خدشهدار شدن توحید خواهد شد.
آیات و روایات فراوانی بر مقاومت و مقابله با دشمنان تأکید دارند که به چند مورد بهعنوان نمونه اشاره کوتاهی خواهیم داشت.
در قرآنکریم حیات بشری و بقای اعتقادات مذهبی و اماکن مقدس مرهون دفاع و مقاومت در برابر دشمنان شمرده شده، میفرماید: «أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللهَ عَلَی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ، الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللهُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللهِ کَثِیرًا وَلَیَنْصُرَنَّ اللهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ» (حج: ۴۰ـ۳۹)؛ «به آنها که جنگ بر آنان تحمیلشده اجازه جهاد داده شده است؛ چراکه مورد ستم قرار گرفتهاند و خدا قادر بر نصرت آنها است. همانها که بهناحق از خانه و لانه خود بدون هیچ دلیلی اخراج شدند جز اینکه میگفتند. پروردگار ما الله است و اگر خداوند بعضی از آنها را بهوسیله بعضی دیگر دفع نکند دیرها و صومعهها و معابد یهود و نصارا و مساجدی که نام خدا در آن بسیار برده میشود ویران میگردد و خداوند کسانی را که او را یاری کنند (و از آئینش دفاع نمایند) یاری میکند، خداوند قوی و شکستناپذیر است».
بر اساس آیۀ شریفه، مقابله با دشمن مهاجم و ستمگر حق مشروع ستمدیدگان است و اگر در برابر دشمنان دین مقاومت و ایستادگی صورت نمیگرفت، مراکز عبادی و دینی از بین میرفت و دین و اعتقاد مردم ضربه خواهد خورد.
عزت و کرامت مسلمانان و جامعه اسلامی در نزد خداوند تا جایی است که اجازه تسلط کافران بر مؤمنان را در هیچ عرصهای نداده و میفرماید: «وَلَنْ یَجْعَلَ اللهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا» (نساء: ۱۴۱)؛ «و خداوند هیچگاه برای کافران نسبت به اهل ایمان راه تسلّط بازنخواهد نمود».
ظلمستیزی و مقاومت در برابر دشمنان و شدت عمل در مواجهه با آنها از ویژگیهای پیامبر اکرم و پیروان ایشان معرفی شده است، «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ» (فتح: ۲۹)؛ «محمّدq فرستاده خداست و کسانی که با او هستند در برابر کفّار سرسخت و شدید و در میان خود مهرباناند».
خداوند متعال، مؤمنان را به استقامت در برابر دشمن فراخوانده و میفرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» (آلعمران: ۲۰۰)؛ «ای کسانی که ایمان آوردهاید صبر کنید و در برابر دشمنان استقامت به خرج دهید و از مرزهای خود، مراقبت به عمل آورید و از خدا بپرهیزید شاید رستگار شوید».
از دستور «صابروا» استفاده میشود که هرقدر دشمن بر استقامت خود بیفزاید ما نیز باید بر پایداری و استقامت خود بیفزاییم (مکارمشیرازی، ۱۳۷۴، ج۳، ص۲۳۳).
همچنین دستور مقاتله در برابر کسانی میدهد که به جنگ و مقابله با مسلمانان میپردازند، «وَقَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللهَ لَا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ» (بقره: ۱۹۰)؛ «و در راه خدا با کسانی که با شما میجنگند، نبرد کنید! و از حدّ تجاوز نکنید که خدا تعدّیکنندگان را دوست نمیدارد».
همچنین از رابطه با دشمنان و کسانی که در دین با مسلمانان به جنگ برخاستهاند نهی نموده است: «إِنَّمَا یَنْهَاکُمُ اللهُ عَنِ الَّذِینَ قَاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَأَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیَارِکُمْ وَظَاهَرُوا عَلَی إِخْرَاجِکُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَمَنْ یَتَوَلَّهُمْ فَأُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ» (ممتحنه: ۹)؛ «شما را تنها از دوستی و رابطه با کسانی نهی میکند که در امر دین با شما پیکار کردند و شما را از خانههایتان بیرون راندند یا به بیرون راندن شما کمک کردند و هر کس با آنان رابطه دوستی داشته باشد ظالم و ستمگر است».
امیرمؤمنان(علیه السلام) یکی از دلایل پذیرفتن حکومت را مقابله با ظالمان عنوان نموده و میفرماید: «أَمَا وَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللهُ عَلَی الْعُلَمَاءِ أَلَّا یُقَارُّوا عَلَی کِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلَی غَارِبِهَا وَ لَسَقَیْتُ آخِرَهَا بِکَأْسِ أَوَّلِهَا» (نهجالبلاغه، خطبۀ ۳)؛ «سوگند به کسی که دانه را شکافت و جانداران را آفریده است اگر انبوه آن جماعت نمیبود یا گردآمدن یاران حجت را بر من تمام نمیکرد و خدا از عالمان پیمان نگرفته بود که در برابر شکمبارگی ستمکاران و گرسنگی ستمکشان خاموشی نگزینند، افسار حکومت را بر گردنش میافکندم و رهایش میکردم و در پایان با آن همان میکردم که در آغاز کرده بودم».
اهمیت مقابله با ظالمان و مستکبران و حمایت از مظلومان در سیره حضرت بهگونهای است که بهعنوان یکی از محورهای وصیتهای ایشان «کونا لظالم خصماً و للمظلوم عوناً؛ دشمن ظالم و حامی مظلوم باشید.» (نهجالبلاغه، خطبۀ۴۷).
بنابراین، مقاومت و مقابله با ظلم و استکبارستیزی ریشه در فطرت و عقلانیت داشته و در جوهره اسلام ناب و هویت تشیع نهفته است.
حد و مرز مقاومت
با روشن شدن مبانی فطری، عقلانی و دینی مقاومت، این سؤال مطرح میشود که حدومرز مقاومت در برابر دشمنان کجاست و تا کی و کجا باید در برابر دشمنان و دشمنی و فشارهای آنان مقاومت کرد؟ آیا به هر قیمتی باید به مقابله با دشمنان و مقاومت در برابر آنها پرداخت؟ جایگاه تقیه و قاعدۀ نفی عسروحرج در این بحث کجاست؟ برخی به استناد قاعدۀ نفی حرج و تقیه اصل مقاومت را زمانمند دانسته و با افزایش فشار از ناحیه دشمنان بر پایه آن، مقاومت را برخلاف اصول اسلامی تلقی نمودهاند (سروشمحلاتی، fa.shafaqna.com).
ترسیم حدومرز مقاومت در گرو بررسی و تبیین دو گزاره است؛ یکی تبیین ریشهها و دلایل دشمنی با نظام اسلامی و دیگری فهم صحیحی از قاعدۀ نفی حرج و تقیه در اسلام است.
اگر ستیزهجویی دشمنان مربوط به یکی از مسائل فرعی بود که چشمپوشی موقت از آن به اصول و باورهای دینی ضربه وارد نمیسازد، در این صورت بر اساس قاعدۀ تقدیم اهم بر مهم و اصل تقیه و قاعدۀ نفی حرج و مانند آن، میتوان برای کاهش فشار دشمنان، از آن مسئله بهصورت موقت در راستای حفظ اسلام صرفنظر کرد؛ اما اگر دشمنی آنان معطوف به اصل اسلام و باورهای دینی بوده و پایان دشمنی و توقف فشارهای آنان متوقف بر دستبرداشتن از اصول و ارزشهای اسلامی باشد، در این صورت مماشات و کوتاه آمدن در برابر دشمنان باوجود تحمیل فشار و افزایش آن، جایز نخواهد بود؛ زیرا حفظ اساس اسلام بر همهچیز مقدم بوده و وجود فشار و دشمنی آنان دلیل بر دست برداشتن از اصول و ارزشهای دینی نمیشود.
۱. ریشۀ دشمنی نظامسلطه با جمهوری اسلامی
تصویر سطحی از دشمنی نظامسلطه به رهبری آمریکا و فروکاست آن به مسائلی همچون فعالیتهای هستهای، حقوق بشر، توان موشکی و نفوذ منطقهای و...موجب شده تا برخی دچار خطای محاسباتی در این زمینه شده و اصلاح رفتار و کوتاه آمدن جمهوری اسلامی در این حوزهها را موجب پایان پذیرفتن فشارها علیه جمهوری اسلامی تلقی کنند و رفتارهای کشورمان را عامل دشمنی و فشارهای نظامسلطه بدانند؛ اما آنچه این تصویرسازی و تحلیل را زیر سؤال میبرد، رفتار آمریکا در قبال جمهوری اسلامی و حتی پیش از شکلگیری انقلاب اسلامی است. آمریکا حتی در روزگاری که حکومت وابسته آنان در کشور ما بر سرکار بود، با تحمیل قانون استعماری کاپیتولاسیون، زیادهخواهی و خوی سلطهجویانه خود را با ارائه چنین طرحی آشکار نمودند و نشان دادند که برای عزت و استقلال مردم این مرزوبوم ارزشی قائل نیستند، کویلر یانگ استاد دانشگاه پرینستون آمریکا معتقد است: «کاپیتولاسیون اشتباه فجیعی برای منافع آمریکا در ایران بود و این قانون سنگین بهعنوان نشانه فاحش امپریالیسم تفسیر میشد، بااینهمه ما برای اجرای آن پافشاری کردیم» (بیل، ۱۳۷۱، ص۲۵۸).
گناه جمهوری اسلامی از منظر نظامسلطه قرارگرفتن در منطقه پراهمیت و راهبردی خاورمیانه است که عمدهترین مرکز انرژی جهان محسوب میگردد و برخورداری از منابع سرشار، همواره یکی از عوامل دستاندازی و تلاش برای تسلط بر کشور ما بوده است. تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، آمریکا حاکم بلامنازع منطقه خاورمیانه بود و ایران بهعنوان مهمترین و قویترین متحد استراتژیک آمریکا در خاورمیانه و خلیجفارس محسوب میگردید؛ اما انقلاب اسلامی منافع غرب و بهویژه آمریکا را در منطقه استراتژیک خاورمیانه به خطر انداخته است و دست آنان را از این منابع کوتاه کرد و همین یکی از عوامل دشمنی با آن گردید، برژینسکی نظریهپرداز مشهور آمریکایی میگوید: «تجدید حیات اسلام بنیادگرا در سراسر منطقه با سقوط شاه و تشنجات ناشی از ایران [امام] خمینی۶ یک مخاطرۀ مستمر برای منافع ما در منطقهای که حیات جهان غرب کاملاً به آن وابسته است ایجاد کرده است، بنیادگرایی اسلامی پدیدهای است که امروزه آشکارا نظم و ثبات موجود را تهدید میکند» (داودی، ۱۳۶۸، ص۸۰).
بهراستی مرز عقبنشینی و کوتاه آمدن جمهوری اسلامی از رفتارها و برنامههای خود و پایان دشمنی نظامسلطه با کشور ما تا کجاست و چه وقت نظامسلطه حاضر به پذیرش جمهوری اسلامی خواهد شد؟ آیا میتوان برای آن حدومرزی در نظر گرفت؟ اگر ما از فعالیتهای هستهای خود صرفنظر کنیم یا از توانمندی موشکی خود دستبرداریم، دشمنی آنان با نظام جمهوری اسلامی کاهش پیدا خواهد کرد؟ با کدام عقل و منطق یک کشور میتواند از مؤلفههای قدرت خود تنها به صرف احتمال ضعیف کاهش دشمنیها چشمپوشی کند؟
در قضیۀ برجام شاهد بودیم که باوجود کوتاه آمدن جمهوری اسلامی در این زمینه و مذاکره با آنها، وقتی این بهانه از دست آنها خارج شد، بهانههای دیگری همچون حقوق بشر، توان موشکی و نفوذ منطقهای در دستور کار آنان قرار گرفت و سالهاست که جمهوری اسلامی ایران را به دلیل حمایت از مردم مظلوم فلسطین و لبنان در برابر رژیم غاصب صهیونیستی، متهم به حمایت از تروریسم میکنند. این رفتارها ثابت میکند که دشمنی استکبار با نظام جمهوری اسلامی، یک دشمنی سطحی و ظاهری نبوده و ریشه در ماهیت استکباری، سلطهجویانه و هژمونی طلبی آن و ماهیت اسلامی، استقلالطلبانه، حقطلبانه، سلطهستیزانه و حمایتگرانه جمهوری اسلامی دارد؛ ازاینرو محدود نمودن این دشمنی به مسائلی همچون مسئله هستهای، توان دفاعی و نفوذ منطقهای و مسائلی ازایندست، غیرواقعبینانه و نوعی خودفریفتگی است.
دشمنی نظامسلطه با نظام جمهوری اسلامی یاد آور این کلام الهی است «وَلَنْ تَرْضَی عَنْکَ الْیَهُودُ وَلَا النَّصَارَی حَتَّی تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَی اللهِ هُوَ الْهُدَی وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَ الَّذِی جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَکَ مِنَ اللهِ مِنْ وَلِیٍّ وَلَا نَصِیرٍ» (بقره: ۱۲۰)؛ «هرگز یهود و نصاری از تو راضی نخواهند شد مگر آنکه پیروی از آیین آنها کنی. بگو: راهی که خدا بنماید بهیقین راه حق تنها همان است؛ و البته اگر از میل و خواهش آنها پیروی کنی بعدازآنکه طریق حق را دریافتی، دیگر از سوی خدا یار و یاوری نخواهی داشت». «وَلَا یَزَالُونَ یُقَاتِلُونَکُمْ حَتَّی یَرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا» (بقره: ۲۱۷)؛ «و آنان پیوسته با شما میجنگند تا اگر بتوانند شما را از دینتان برگردانند».
حضرت امام۶ عمق دشمنی و کینهتوزی نظامسلطه با نظام جمهوری اسلامی را اینگونه تبیین فرمودند: «نکتۀ مهمی که همه باید به آن توجه کنیم و آن را اصل و اساس سیاست خود با بیگانگان قرار دهیم این است که دشمنان ما و جهانخواران تا کی و کجا ما را تحمل میکنند و تا چه مرزی استقلال و آزادی ما را قبول دارند؟ بهیقین آنان مرزی جز عدول از همۀ هویتها و ارزشهای معنوی و الهیمان نمیشناسند به گفته قرآنکریم هرگز دست از مقاتله و ستیز با شما برنمیدارند مگر اینکه شما را از دینتان برگردانند ... آری اگر ملت ایران از همۀ اصول و موازین اسلامی و انقلابی خود عدول کند و خانه عزت و اعتبار پیامبر و ائمۀ معصومین% را با دستهای خود ویران نماید، آن وقت ممکن است جهانخواران او را بهعنوان یک ملت ضعیف و فقیر و بیفرهنگ به رسمیت بشناسند ولی در همان حدی که آنها آقا باشند ما نوکر، آنها ابر قدرت باشند ما ضعیف، آنها ولی و قیم باشند، ما جیرهخوار و حافظ منافع آنها، نه یک ایران با هویت ایران اسلامی» (موسویخمینی، ۱۳۷۹، ج۲۰، ص۲۳۷).
مقاممعظمرهبری نیز در پاسخ به تفکری که کنار آمدن با آمریکا را ممکن میداند، تصریح فرمودند:
«یک تصوّر غلطی در اینجا وجود دارد و آن این است که ما با آمریکا میتوانیم کنار بیاییم؛ ... خب این تصوّر، تصوّر درستی نیست. ما نمیتوانیم به توهّم تکیه کنیم، باید به واقعیتها تکیه کنیم؛ اولاً همانطور که گفتیم، از لحاظ منطقی، نظامی مثل جمهوری اسلامی ایران هرگز مورد محبت و ملاطفت نظامی مثل آمریکا قرار نمیگیرد؛ امکان ندارد، ثانیاً رفتارهایشان از پنجاه سال پیش، شصت سال پیش، از بیستوهشتم مرداد، بعدازآن در دوران رژیم طاغوت، بعدش از اوّل انقلاب تا امروز، شما نگاه کنید ببینید رفتار آمریکا با ما چگونه بوده. در رژیم طاغوت، آمریکا بهعنوان یک ثروت نگاه میکرد به رژیم پهلوی، درعینحال ضرباتی که در همان دوران از سوی آمریکا به ایران واردشده ضربات کاری و مؤثری است که کسانی که با تاریخ آشنایند، با زندگی آن دوران آشنایند، کاملاً این را میفهمند و تصدیق میکنند، بعد از انقلاب هم که خب معلوم است، از روز اوّل شروع کردند به خباثت و عناد و تا امروز هم ادامه دارد، [پس] بحثِ سوءتفاهم نیست. یکوقت بین دو دولت سوءتفاهم هست، خب با مذاکره حل میشود؛ یکوقت اختلاف سر یک منطقه ارضی است ... خب این را با مذاکره میتوانند حل کنند ... اینجا مسئله اصل موجودیت جمهوری اسلامی است و با مذاکره حل نمیشود، با رابطه حل نمیشود؛ این تصوّر، تصوّر درستی نیست. آنچه قدرت و استقلال و پیشرفت ناشی از اسلام و منطبق با اسلام در دنیا بهعنوان یک پدیده به وجود آورده، برای استکبار ـ مظهر استکبار، آمریکا است ـ قابلقبول نیست؛ این یک تصوّر غلطی است که ما خیال کنیم حالا میشود بنشینیم با آمریکاییها، بگوییم آقا بیایید یکجوری با همدیگر مصالحه کنیم. مصالحه به این است که شما از حرفهای خودتان بگذرید. من دو سه سال قبل از این در اوایل این قضیّه مذاکرات هستهای، گفتم آمریکاییها از همینالان به ما بگویند اگر جمهوری اسلامی تا کجا عقبنشینی کند، آنها دیگر دشمنی نمیکنند؛ این را بگویند. اگر مسئله هستهای حل شد، دیگر قضیّه تمام است؟ خب حالا قضیّه هستهای حل شده، ببینید تمام است قضیّه؟ قضیّه موشکها پیش آمد؛ قضیّه موشکها حل بشود، قضیّه حقوق بشر است؛ قضیّه حقوق بشر حل بشود، قضیّه شورای نگهبان است؛ قضیّه شورای نگهبان حل بشود، قضیّه اصل رهبری و ولایتفقیه است؛ قضیّه ولایتفقیه حل بشود، قضیّه اصل قانون اساسی و حاکمیت اسلام است؛ اینها است، دعوا سر چیزهای جزئی نیست؛ بنابراین این تصوّر، تصوّر غلطی است» (مقاممعظمرهبری؛ ۲۵/۰۳/۱۳۹۵).
بااینوجود برخی افراد و جریانهای سیاسی تصور میکنند که با دست برداشتن کشورمان از برخی از سیاستها و اقدامات خود، دشمنی دشمنان با جمهوری اسلامی و فشارهای آنها کاهش پیدا خواهد کرد و برخی رسانهها نیز به دنبال نهادینه نمودن این تصور در جامعه هستند. هرچند بعد از تجربه برجام جایی برای طرح چنین دیدگاههایی وجود ندارد؛ اما سؤال از این افراد و جریانها این است که برفرض بپذیریم که دشمنی آمریکا با جمهوری اسلامی نه به دلیل ماهیت اسلامی و استقلالطلبانه کشورمان؛ بلکه به دلیل اقداماتی مانند فعالیتهای هستهای و توانمندی موشکی و نفوذ منطقهای کشورمان است، چه تضمینی وجود دارد که در صورت کنارگذاشتن این اقدامات، دشمنی آمریکا و فشارهای آن پایان بپذیرد؟ در صورت تصمیم دوباره آمریکا به هر دلیل و هر بهانه دیگر با کنارگذاشتن مؤلفههای قدرت به دست خودمان آیا کشور را در برابر دشمنان آسیبپذیر نکردهایم؟ آیا این کار موجب نمیشود که رفتارهای خود را هماهنگ با خواستههای آنها کنیم تا بهانه به دست آنها نیفتد؟ با وجود احتمال ضعیف در ادامۀ دشمنی آمریکا با جمهوری اسلامی پس از دستکشیدن از این اقدامات به دلیل هزینۀ فراوان آن برای کشور و ازدسترفتن استقلال و عزت، عقل و منطق ایجاب میکند که زمینۀ تضعیف و آسیبپذیری کشور را ایجاد نکنیم.
ایستادگی در برابر دشمنی که اصرار به ادامۀ دشمنی داشته و به چیزی جز دست برداشتن از اصول و ارزشهای اسلامی راضی نمیشود، مصداق عزتمندی و ایستادگی برای حفظ ارزشهاست. هیچ ایرانیِ عزتمند و علاقهمند به فرهنگ و استقلال کشور راضی نمیشود که عزت و استقلال کشور پایمال زیادهخواهیهای دیگران شود.
۲. تقیه و قاعدۀ نفی حرج و محدودیت مقاومت
وقتی روشن شد عمق کینه و دشمنی نظامسلطه با جمهوری اسلامی ریشه در ماهیت اسلامی، استقلالطلبانه و سلطهستیزانه کشور ما دارد، جایی برای استناد به تقیه و قاعدۀ نفی حرج نیست، قاعدۀ نفی حرج و تقیه برای حفظ اسلام و احکام شریعت در موارد خاص تشریع شده است که با صرفنظر از یک حکم بهصورت موقت، میتوان اساس دین را حفظ نمود؛ اما اگر برداشته شدن حرج و فشار منوط به دست برداشتن از اصل اسلام و هویت و استقلال باشد، در این صورت قاعدۀ نفی حرج و تقیه جایی ندارند؛ زیرا حفظ اساس اسلام بر همهچیز مقدم بوده و وجود فشار و دشمنی دشمنان دلیل بر دست برداشتن از اصول و ارزشهای دینی نمیشود.
به بیان دیگر قاعدۀ لاحرج و مانند آن امتنان و لطفی از ناحیه خداوند متعال است که در شرایط ویژه، عمل به دستوری از دستورات شریعت بهطور موقت برداشته میشود؛ اما شامل اصل دین و شریعت نمیشود که در صورت حرجی بودن دست از آن برداشته شود.
«وجوب تقیه در صورتی است که بدون فایده مهمی جان انسان به خطر بیفتد؛ اما در موردی که تقیه موجب ترویج باطل و گمراه ساختن مردم و تقویت ظلم و ستم گردد حرام و ممنوع است» (مکارمشیرازی، ۱۳۷۱، ج۲، ص۵۰۱).
صلح و سازش باهدف حفظ اسلام اختصاص به وضعیتی دارد که اولاً؛ حفظ اسلام از راه عادی؛ یعنی ایستادگی و مقاومت امکانپذیر نباشد و ثانیاً؛ شرایط بهگونهای باشد که این اطمینان وجود داشته باشد که سازش منجر به حفظ اسلام میشود؛ اما اگر کنارگذاشتن مقاومت و سازش باعث به خطر افتادن اسلام شود، جایی برای سازش باقی نمیماند. سازشی که نتیجه آن ازبینرفتن اصل اسلام باشد، چیزی جز تسلیم در برابر دشمنان نیست.
بیتردید مقاومت و ایستادگی مسلمانان در صدر اسلام در شعب ابیطالب(علیه السلام) با آن شرایط بسیار دشوار، مصداق حرج بود؛ اما ازآنجاکه مشرکان مکه و دشمنان اسلام، شرط برداشته شدن محاصره را دست برداشتن از اسلام قرار داده بودند، پیامبر اکرم(ص) و مسلمانان حاضر به تسلیم در برابر خواستههای مشرکان مکه نشدند؟
توجه به مفاد صلح حدیبیه نیز نشان میدهد که در این پیمان، هیچگونه سازش و عقبنشینی از اصول اساسی اسلام؛ یعنی توحید و نفی شرک صورت نگرفته است؛ بلکه رسولاکرم(ص) در این قرارداد بهطور موقت، برخی امور را که جنبۀ فرعی داشتهاند برای رسیدن به اهداف و مصالح مهمی همچون گسترش اسلام و توحید در سراسر جزیرةالعرب و ریشهکنی شرک و کفر پذیرفتند.
صلح امام حسن مجتبی(علیه السلام) هم باهدف حفظ اصل دین انجام گرفت. باتوجهبه قدرت نظامی و تبلیغاتی قدرتمند معاویه و تشتت و تزلزل در میان یاران امام(علیه السلام)، در صورت جنگ، این امر به شهادت امام حسن(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) و بسیاری از شیعیان تراز اول میانجامید و در پی آن، اصل اسلام در خطر نابودی قرار میگرفت؛ اما این فاجعه در شرایط صلح به وجود نمیآمد، خصوصاً باتوجهبه اینکه شرایط صلح را نیز امام حسن(علیه السلام) تعیین کرد؛ بنابراین اگرچه اصل اولی در مواجهه با دشمنی دشمنان، بهویژه دشمنی کفار، براساس آیات و روایات اسلامی، ایستادگی و مقاومت و ممنوعیت سازش است؛ زیرا رعایت این اصل در شرایط عادی سبب حفظ اسلام و مسلمانان میشود؛ اما گاهی نیز شرایطی مانند شرایط زمانۀ امام حسن(علیه السلام) به وجود میآید که صلح و سازش با آن کیفیت خاص، حفظ اسلام و مسلمانان را به دنبال خواهد داشت.
آنچه بیان شد با فرض پذیرش بروز حرج در صورت مقاومت است؛ اما اصل این فرض که مشکلات و فشارهای به وجود آمده در کشور ناشی از مقاومت است، نادرست و برخلاف واقعیت است. پیشرفتها و دستاوردهای خیرهکننده در بخشهای مختلف علمی، پزشکی، نانو، هوافضا، الکترونیک، صنعتی، هستهای و نظامی که باوجود همۀ تحریمها و فشارها به دست جوانان این مرزوبوم رقم خورده است و کشور ما را در این حوزهها در میان چند کشور برتر دنیا قرار داده است، بیانگر آن است که مقاومت و استکبارستیزی عامل مشکلات کشور نیست، بهویژه آنکه در برخی از این بخشها همچون حوزه دفاعی و هستهای با شدیدترین تحریمها و فشارها روبرو بودهایم. به نظر میرسد مشکلات موجود کشور به دلیل برخی مشکلات ساختاری اقتصادی کشور ازجمله وابستگی به نفت، فقدان خصوصیسازی واقعی، ساختار معیوب بودجه، مشکلات نظام مالیاتی، بانکی، گمرک، بوروکراسی دستوپاگیر، فقدان شفافیت و... و ضعف برنامهریزی و سیاستگذاریهای نادرست، ضعف مدیریتها و عملنکردن به مسئولیتها و وظایف، نادیدهگرفتن ظرفیتها و توانمندیهای داخلی، فقدان باورمندی لازم به ظرفیت الگوی بومی پیشرفت و نسخهبرداری از الگوی اقتصاد لیبرال، ضعف روحیه خودباوری و جهادی و... است.
هزینۀ مقاومت و سازش
گرچه مقاومت و ایستادگی در برابر سلطه هزینه دارد؛ اما نباید تصور کرد که تنها ما در اثر فشارها و دشمنی نظامسلطه متحمل مشکلاتی میشویم، طرف مقابل نیز برای دشمنی خود هزینه پرداخت میکند. خداوند متعال میفرماید: «وَلَا تَهِنُوا فِی ابْتِغَاءِ الْقَوْمِ إِنْ تَکُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ کَمَا تَأْلَمُونَ وَتَرْجُونَ مِنَ اللهِ مَا لَا یَرْجُونَ وَکَانَ اللهُ عَلِیمًا حَکِیمًا» (نساء: ۱۰۴)؛ «و نباید در کار دشمن سستی و کاهلی کنید که اگر شما به رنج و زحمت میافتید آنها نیز (از دست شما) رنج میکشند با این فرق که شما به لطف خدا امیدوارید و آنها امیدی ندارند و خدا دانا و حکیم است».
علاوه بر اینکه تنها مقاومت در برابر نظامسلطه هزینه نداشته و کنار آمدن و سازش با آن نیز هزینه دارد، تجربه کشورهای سازشگر همچون سرنوشت لیبی قذافی، کشورهای عربی، ایران دوره پهلوی و... نشان از هزینۀ گزاف سازش دارد که هویت و عزت این کشورها را از بین برده و آنان را تا حد حافظ منافع آنان و گاو شیرده تنزل داده است، بررسی هزینههایی که جمهوری اسلامی در قبال سازش باید بپردازد، بیانگر بیشتر بودن آن نسبت به هزینۀ مقاومت است. تحریمها و فشارهای آمریکا علیه جمهوری اسلامی مستند به فعالیتهای هستهای، توان دفاعی، اقدامات منطقهای، مسائل حقوق بشر، حمایت از تروریسم با تروریسم خواندن گروههای مقاومت و... و ناظر به تغییر رفتار کشورمان در این حوزههاست. تغییر رفتار کشور در این حوزهها چیزی جز دستبرداشتن از اصول و ارزشهای اسلامی، تغییر هویت ایرانی اسلامی و چشمپوشی از منافع و امنیت ملی و استقلال کشور نیست.
دستبرداشتن از فعالیتهای هستهای؛ یعنی پذیرش محرومیت کشور از استفاده از این فناوری برای تأمین نیازهای کشور و توقف پیشرفت در این حوزه و محرومیت امروز و نسلهای آینده کشور است.
محدودسازی قدرت دفاعی کشور به معنای تخریب قدرت دفاعی و آسیبپذیر نمودن کشور است. کشوری که قادر به دفاع از خود در برابر تهدیدات نباشد، استقلال آن در همۀ ابعاد در معرض خطرات جدی قرار میگیرد و درنهایت باید تن به ذلت و تسلیمشدن در برابر قدرتهای زورگو بدهد.
دستبرداشتن از اقدامات منطقهای؛ یعنی چشمپوشی جمهوری اسلامی از سلطه و نفوذ آمریکا در منطقه و اقدامات مخربی همچون ایجاد و حمایت از گروه تروریستی داعش در تحقق رؤیای خاورمیانه بزرگ، تضعیف و نابودی محور مقاومت و تأمین امنیت رژیم صهیونیستی که چیزی جز آسیبپذیر شدن امنیت ملی نیست.
هزینۀ سازش برای برداشتن تحریمهای حقوق بشری، فاصلهگرفتن از اسلام ناب و شریعت ازیکطرف و پذیرش ارزشهای غربی از طرف دیگر است. آیا برای یک ملت مسلمان و مؤمن باهویت دینی، قابلقبول است که برای عبور از هزینههای چالش، از هویت ملی و دینی خود دست بردارد؟
دستبرداشتن از حمایت از گروههای مقاومت، چیزی جز صرفنظر کردن از مسئولیت انسانی و اسلامی در دفاع از مظلومان و مستضعفان باوجود حمایت همهجانبۀ آمریکا از رژیم صهیونیستی و شکستن حصار دفاعی در برابر این رژیم و بازنمودن دستان این رژیم غاصب در تجاوزطلبی نیست که به قیمت خدشهدار شدن امنیت کشور و منطقه خواهد بود.
باتوجهبه هزینههای سازش برای کشور که هویت ملی و دینی، اصول و ارزشهای اسلامی، عزت و استقلال و منافع و امنیتملی را خدشهدار خواهد کرد، چگونه میتوان دَم از دلسوزی برای ایران و ایرانی زد و نسخهای برای آنان تجویز نمود که همۀ داشتههای خود را بهپای دشمنان خود بریزند؟
جمعبندی
بیتردید مقاومت و مقابله با ظلم و استکبارستیزی دارای هزینه بوده و نیازمند صبر و استقامت است؛ اما باتوجه به ریشهها و دلایل دشمنی آمریکا با جمهوری اسلامی که در ماهیت اسلامی، استقلالطلبی، عدالتخواهی، استکبارستیزی کشورمان و ماهیت استکباری و سلطهجویانه و هژمونی طلبی آمریکا نهفته است، هزینهای که در قبال دست برداشتن از مقاومت و سازش باید پرداخت کرد، بسیار سنگینتر از هزینۀ مقاومت است که به دست برداشتن از اصول و ارزشهای اسلامی، صرفنظر کردن از هویت ملی و دینی و استقلال و عزت و منافع ملی و امنیت منجر خواهد شد و طبعاً هیچ ایرانی عزتمند و غیرتمندی که برای ایران و ایرانی بودن ارزش و اعتبار قائل است، تن به آن نخواهد داد و عزت و اعتباری که امروز در سایه ایثار و ازخودگذشتگی شهدا و ایثارگران و مجاهدت مردم بهدستآمده است را به امید وعدۀ دشمن از بین نمیبرد.
فهرستمنابع
قرآنکریم.
نهجالبلاغه.
۱. بیانات مقاممعظمرهبری در دیدار پرشور دانشجویان دانشگاه علم و صنعت، ۲۴/۰۹/۱۳۸۷.
۲. بیانات مقاممعظمرهبری در دیدار سران قوا و جمعی از مسئولان و کارگزاران نظام، ۰۲/۰۳/۱۳۹۷.
۳. بیانات مقاممعظمرهبری در مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی(ره)، ۱۴/۰۳/۱۳۹۸.
۴. بیل، جیمز، عقاب و شیر تراژدی روابط ایران و آمریکا، ترجمۀ مهوش غلامی، تهران: کوبه، ۱۳۷۱.
۵. داودی، محسن، ستیز غرب با آنچه بنیادگرایی اسلامی مینامد، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، ۱۳۶۸.
۶. سروشمحلاتی، محمد، پیامبرq ماندن در شعب ابیطالب(علیه السلام) را به کسی تحمیل نکرد: fa.shafaqna.com.
۷. طباطبایی، سیدمحمدحسین، ترجمۀ تفسیر المیزان، ترجمۀ سیدباقر موسوی، قم: جامعه مدرسین، ۱۳۷۴.
۸. مکارمشیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲، تهران: دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۱.
۹. ــــــــــــــ، تفسیر نمونه، ج۳، تهران: دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۴.
۱۰. موسویخمینی، (امام) سیدروحالله، صحیفۀ نور، تهران: مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، ۱۳۷۹.