به گزارش خبرنگار خبرگزاری حوزه، صد و نهمین شماره فصلنامه «قبسات» به صاحبامتیازی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی منتشر شد.
عناوین مقالات این شماره بدین قرار است: «تکانههایی در میراث خداناباوری؛ نقدی بر رویکرد الحادی آنتونی فلو»، «نظریه معنا از دیدگاه علامه طباطبایی»، «تطوّر قاعده بسیط الحقیقة در فلسفه اسلامی و دستاوردها و نتایج آن»، «آیتالله مطهری و نظریه اسلام فطری»، «منطق سید قطب در وحدتپژوهی سورههای قرآن»، «بررسی انتقادی نگره ابنتیمیه درباره حسن و قبح عقلی»، «تحلیل تأویل ابنعربی از کفر قرآنی».
در چکیده مقاله «تکانههایی در میراث خداناباوری؛ نقدی بر رویکرد الحادی آنتونی فلو» آمده است: «خداناباوری میراث دوره جدید تلقی میشود. هیوم را آغاز این میراث برمیشمارند. آنتونی فلو به رغم پنجاه سال گرایش بر الحاد، با طرح پرسشهایی در باب رنجوری این رویکرد، لرزههایی بر ساختار این میراث افکنده و از امکان وجود خدا سخن گفته است. پرسشهای او در باب تشکیک مدعیات خداناباوری را نمیتوان تنها نقض یا اشکال و امکان ردیهای تلقی کرد. تکانهای که وی با پرسش از امکان وجود خدا بر مبنای شالودههای علم در دوران آینده طرح کرد سه نتیجه به بار آورد. نخست ایجاد حفرهای اساسی در ادعاهای هیومی و الحاد، دوم امکان وارسی دوباره مدعیات الحاد و بازخوانی ادله خداناباوران و نقد و خدشه نظری بر آن و امکان نامدلل بودن نقض ها و ایرادها و سوم بازگشت به واخوانش صحیح و دقیق براهین خداباوران در اثبات وجود مبدئی شعورمند در خلقت جهان. ایده اصلی نوشتار حاضر آن است تا ابتدا رویکرد و دوره نخستین دیدگاه فلو در باب عدم امکان اثبات ایجابی خداباوری مورد واگشایی قرار گرفته، سپس دستاوردهای سهگانه بر تکانههای نظری بر میراث الحاد تبیین شده و در پایان اندیشه اصلی او در دوره دوم فکری بررسی و تحلیل گردد.»
در طلیعه مقاله «نظریه معنا از دیدگاه علامه طباطبایی» آمده است: «در نیمه نخست قرن بیستم، رویکرد وجودشناختی در تبیین مسائل فلسفی، نخست به یک رویکرد معرفتشناختی و سپس به یک رویکرد زبانشناختی تقلیل یافت. صاحبنظران رویکرد اخیر مدعی شدند با تکیه بر نظریههای معنا میتوان معناداری و صدق گزارهها را تبیین کرد. در نتیجه بحث دربارة وجود و احکام آن به بحث دربارة زبان و معنا و چیستی آن تغییر پیدا کرد. در این نوشتار سعی کردیم پس از تعریف نظریه معنا و طرح اجمالی نظریات معنا در غرب، به این پرسش پاسخ دهیم که نظریه معنا در فلسفه علامه طباطبایی چیست و آیا این نظریه توان پاسخ به اشکالات نظریه معنا را دارد یا خیر؟ علامه طباطبایی در بحث اصالت وجود و اعتباریت ماهیت و معنا، اساساً تحقق هر معنایی اعم از معنای لفظی و غیرلفظی را در خارج محال میداند و از طرفی ثابت میکند که معنا همان صورت ذهنی است و جایگاه آن در ذهن است. لذا میتوان نتیجه گرفت نظریه ایشان قرابت نزدیکی با نظریه تصوری معنا دارد؛ اما اشکالات نظریه تصوری معنا را که در غرب مطرح است، ندارد و به واسطه مبانی فلسفه اسلامی مثل کاشفیت و حکایتگری صورت ذهنی به آنها پاسخ میدهد.»
در چکیده مقاله «تطوّر قاعده بسیط الحقیقة در فلسفه اسلامی و دستاوردها و نتایج آن» آمده است: «قاعده «بَسیطَةُ الْحَقیقَةِ کلالأشیاء و لیس بشیء منها» از مهمترین مباحث موجود در مبحث الهیات بالمعنی الاخص است که صدرالمتألهین مدّعی شده است کسی به غیر از فلوطین و او بر آن اطلاع پیدا نکرده است. اما آیا دیگر فلاسفه در تطوّر و تکامل مفاد قاعده مؤثر بودهاند؟ تکامل این قاعده، چه مشکلات فلسفی را حل کرده و چه دستاوردهایی در حکمت صدرایی به بار نشانده است؟ با توجه به اینکه این قاعده در دو ساحت وحدت در کثرت و ساحت کثرت در وحدت قابل معناکردن میباشد، این نوشته بر آن است با اثبات اینکه ملاصدرا در فهم اصل این قاعده، در هر دو ساحت، وام دار آیات و روایات و شهودات عرفاست، سعی کرده است تطور این قاعده را در میان فلاسفه قبل از ملاصدرا به روش توصیفی-تحلیلی در معرض نقد و کاوش قرار دهد. از این رو فلوطین سعی کرد مفاد این قاعده را در هر دو ساحت بیان کند. اما فارابی، شیخ اشراق و میرداماد، تنها در ساحت کثرت در وحدت، با چشم پوشی از مبانیشان در تطور این قاعده نقش داشتهاند. نیز ملاصدرا و پیروانش در سیر تکامل حکمت متعالیه در موارد عدیدهای، مثل رابطه ذات باری تعالی با علمش یا رابطه نفس با قوایش، از این قاعده در هر دو ساحت استفاده کردهاند.»
انتهای پیام ۳۱۳/۱۷