به گزارش خبرگزاری حوزه، خاطرات و نوشتههای رزمندگان دوران پرافتخار ۸ سال دفاع مقدس برای نسل جوانی که آن دوران را به چشم خویش ندیده اند بسیار جذاب و خواندنی است. کتاب «خلبان صدیق» یکی از همین خاطرهنگاریها شامل روایتی از زندگی یکی از قهرمانان و آزادگان سرافراز ایران اسلامی است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم: «از درون سلول نه آسمانی دیده میشد و نه اثری از آفتاب و مهتاب بود، اصلاً شب و روز را گم کرده بودم، فقط فکر و خیال میکردم؛ فکر و خیالهایی که اگر ادامه مییافت حتماً مرا به جنون می کشاند…کم کم به این فکر کردم که جسمم از بین رفته، پس حداقل روح و روانم را نجات بدهم و نگذارم بمیرد…خودم را روئین تن تصور می کردم…روزها بیش از صدبار آجرهای سلول کوچکم را میشمردم؛ شاید هم ۲۰۰ بار! … از هر طرف که میشد میشمردم تا فکر و خیال آزاد دهنده به سراغم نیاید…»
آزاده خلبان امیر سرتیپ محمد صدیق قادری روایت میکند: «روز ۲۳ شهریورماه ۱۳۵۹ باید برای تسویه حساب اقدام میکردم چون دیگر اجازه ادامه خدمت در ارتش را نداشتم و به نوعی اخراج شده بودم. جنگ آغاز شد و من برای حضور در عملیاتهای هوایی مجدد به پرواز درآمدم تا اینکه در یکی از ماموریتها، هواپیمایم مورد اصابت قرار گرفت و سقوط کرد. از هواپیما بیرون پریدم و در پی آن ۲۳ استخوان بدنم هنگام خروج از هواپیما و آمدن روی زمین شکست. در ابتدا عراقیها میخواستند من را با طناب چترم به دار بیاویزند. شدت جراحت بدنم به قدری زیاد بود که حدود هفت سال، نیمه فلج بودم…
«خلبانصدیق» شامل مجموعه خاطرات آزاده خلبان امیر محمدصدیق قادری با مصاحبه و تدوین محمد قبادی در نشر سرو چاپ و راهی بازار نشر شده و به زودی به چاپ دوم میرسد.
انتهای پیام
نظر شما