به گزارش خبرگزاری حوزه، کتاب «سفر سرخ» زندگینامه داستانی شهید «سید حسین علمالهدی» است که در سالهای مختلف منتشر شده است و تاکنون بیش از ۱۲۰ هزار نسخه از آن روانه بازار نشر شده است. این کتاب در ۳۵۹ صفحه و ۱۳ فصل به قلم «نصرتالله محمودزاده» براساس وقایع، سرگذشت، خاطرات و یادداشتهای شهید علمالهدی است گردآوری، تنظیم و تالیف شده است.
سیدحسین علمالهدی متولد ۱۳۳۷ وی فعالیتهای مبارزاتی خود علیه رژیم صهیونیستی را در ۱۴ سالگی آغاز کرد. از فعالان قبل و بعد از انقلاب سال ۱۳۵۷ و فرمانده سپاه هویزه در جنگ ایران و عراق بود. وی در ۱۵ دی ۱۳۵۹ زمانی که ۲۲ سال داشت در عملیات نصر، در منطقه هویزه به شهادت رسید.
در مقدمه این کتاب آمده است: «در دل رویدادهای مهم هر تاریخ هر جامعه، نقش انسانهایی بر جسته میشود که سرنوشت ساز بودند. شناخت این افراد بستری است برای ورود به نقاط عطف تاریخ آن جامعه. آشنایی اینجانب با شهید حسین علم الهدی در جبهه سوسنگرد و هویزه در اوایل حمله عراق به ایران فرصتی فراهم شد تا که ژرفنگری این جوان را کنجکاوانه دنبال کنم. مقاومت او در برابر تانکهای سر مست عراقی در دشت هویزه نقطه عطف این آشنایی بود. هنگامی که در غروب ۱۶ دی ۱۳۵۹ با جسد آغشته به خونش مواجه شدم، فهمیدم این جوان برگ زرینی از تاریخ این دیار خواهد شد.
جنگ که تمام شد، در صدد پیدا کردن جوهر حسین بر آمدم. سرچشمه شناخت من چیزی نبود جز ناگفتههای دوستانش. خانوادهاش سنگ تمام گذاشتند. جای خالی صفحاتی از برگ زرین مادرش حتی برای من سخت بود. مادر بهترین سند و سنگ صبور حسین بود و در واقع این اواخر برایش پدری میکرد.
توفیق ملاقاتی کوتاه با مقام معظم رهبری برای زنده کردن خاطرات دوران حضور حسین در مشهد و روزهای اول جنگ سبب شد، ساختار کتاب را با ایشان در میان بگذارم. ایشان فرمودند: «با مباحثی که در این صورت در این کتاب آمده است موافقم و بیان این خاطرات به صورت داستان اشکالی ندارد، اگر بخواهید وقایع آن مقطع از تاریخ را بصورتی دقیق بنویسید، لازم است در وقتی مناسب حوادث مربوط به سال ۱۳۵۷-۱۳۵۶ مشهد را برایتان بیشتر توضیح بدهم.» دلم قرص شد و کار سرانجام شکل گرفت.
بخشی از متن کتاب:
«از شهر امیدیه که خارج شدند، تا چشم کار میکیرد، بیابان بود. چادرهای موقت ارتش برای استقرار نیروها در اطراف مراکز بهرهبرداری و تلمبه خانهها به چشم میخورد. این چادرها را پس از تهدید جدی اعتصاب کارکنان شرکت نفت که از یک ماه گذشته آغاز شده بود، برپا کرده بودند. شاه اصرار داشت صادرات نفت ادامه یابد تا در سطح بینالمللی وضعیت داخلی کشور را عادی جلوه دهد. استقرار نیروهای نظامی در نقاط مهم شهر نفت، زمانی آغاز شد که تعدادی دیگر از کارکنان شرکت طی اطلاعیهای تصمیم به فراگیر کردن اعتصاب کردند. کارکنان خارجی ـ که اغلب آمریکایی بودند ـ از تعطیلات تابستانی برگشته بودند، اما هنوز ادامه فعالیت شرکت نفت مشخص نبود. حسین و یدالله از کنار تلمبه خانهای بزرگ گذشتند.
ـ این مرکز جمع آوری نفت خام است از اینجا کلیه مداخل به جزیره خار پمپاژ میشود.
ـ انفجار این ایستگاه امکانپذیر نیست، مگر اینکه یکی از کارکنان این مرکز را با خودمان همراه کنیم.
ـ باید از رضا کمک بخواهیم. این مرد همه امکانات خود را در اختیار موحدین قرار داده است.
یدالله دور زد یک بار دیگر از جلوی ایستگاه پمپاژ گذشت. حصاری که دور آن کشیده بودند نفوذ ناپذیر بود. لولههای ضخیم فولادی، چون مار در سینه زمین کنار هم قرار گرفته بودند و تا چشم کار میکرد ادامه داشت. حسین که امیدی نداشت بتواند از این طریق کاری انجام دهد، اشاره کرد که به شهر برگردند.»
«سفر سرخ» در ۳۵۹ صفحه به قلم «نصرتالله محمودزاده» به نگارش درآمده و توسط انتشارات شهید کاظمی در هزار نسخه منتشر شده است.
نظر شما