دوشنبه ۱۷ دی ۱۴۰۳ - ۱۶:۳۶
داستانک | آیا عبادت فقط نماز و دعاست؟ پاسخ امام باقر (ع) به یک زاهد

حوزه/ در گرمای سوزان مدینه، در حالی که آفتاب بر مزارع و باغ‌ها می‌تافت، زاهدی تارک دنیا به نام محمد بن منکدر، با دیدن امام باقر (ع) در حال سرکشی به زمین‌های کشاورزی خود، دچار سوءتفاهم شد و به قصد نصیحت نزدیک شد؛ اما این ملاقات، نه نصیحتی از جانب زاهد، بلکه درسی بزرگ از سوی امام برای او رقم زد.

خبرگزاری حوزه | گرمی هوای تابستان شدت کرده بود. آفتاب بر مدینه و باغ‌ها و مزارع اطراف مدینه به شدت می‌تابید. در این حال مردی به نام محمد بن منکدر -که خود را از زهّاد و عبّاد و تارک دنیا می‌دانست- تصادفا به نواحی بیرون مدینه آمد، ناگهان چشمش به مرد فربه و درشت‌اندامی افتاد که معلوم بود در این وقت برای سرکشی و رسیدگی به مزارع خود بیرون آمده و به واسطه‌ی فربهی و خستگی به کمک چند نفر که اطرافش هستند و معلوم است کس و کارهای خود او می باشند، راه می‌رود.

با خود اندیشید: این مرد کیست که در این هوای گرم خود را به دنیا مشغول ساخته است؟!

نزدیک‌تر شد، عجب! این مرد محمد بن علی بن الحسین (امام باقر) است! این مرد شریف، دیگر چرا دنیا را پی‌جویی می‌کند؟! لازم شد نصیحتی بکنم و او را از این روش باز دارم.

نزدیک آمد و سلام داد. امام باقر علیه‌السلام نفس‌زنان و عرق‌ریزان جواب سلام داد. «آیا سزاوار است مرد شریفی مثل شما در طلب دنیا بیرون بیاید، آن هم در چنین وقتی و در چنین گرمایی، خصوصا با این اندام فربه که حتما باید متحمل رنج فراوان بشوید؟! چه کسی از مرگ خبر دارد؟ چه کسی می‌داند که چه وقت می‌میرد؟ شاید همین الآن مرگ شما رسید. اگر خدای نخواسته در همچو حالی مرگ شما فرارسد، چه وضعی برای شما پدید خواهد آمد؟! شایسته‌ی شما نیست که دنبال دنیا بروید و با این تن فربه در این روزهای گرم این مقدار متحمل رنج و زحمت بشوید؛ خیر، خیر، شایسته‌ی شما نیست».

امام باقر علیه‌السلام دست‌ها را از دوش کسان خود برداشت و به دیوار تکیه کرد و گفت: «اگر مرگ من در همین حال برسد و من بمیرم، در حال عبادت و انجام وظیفه از دنیا رفته‌ام، زیرا این کار عین طاعت و بندگی خداست.

تو خیال کرده‌ای که عبادت منحصر به ذکر و نماز و دعاست. من زندگی و خرج دارم، اگر کار نکنم و زحمت نکشم، باید دست حاجت به سوی تو و امثال تو دراز کنم. من در طلب رزق می‌روم که احتیاج خود را از کس و ناکس سلب کنم.

وقتی باید از فرا رسیدن مرگ ترسان باشم که در حال معصیت و خلافکاری و تخلف از فرمان الهی باشم، نه در چنین حالی که در حال اطاعت امر حق هستم که مرا موظف کرده بار دوش دیگران نباشم و رزق خود را خودم تحصیل کنم».

زاهد گفت: «عجب اشتباهی کرده بودم! من پیش خود خیال کردم که دیگری را نصیحت کنم، اکنون متوجه شدم که خودم در اشتباه بوده‌ام و روش غلطی را می‌پیموده‌ام و احتیاج کاملی به نصیحت داشته‌ام». (بحارالانوار (چاپ کمپانی)؛ ج ۱۱، ص ۸۲)

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha