از نوه علامه امینی شنیده بودم، استاد حبیبالله چایچیان، با علامه امینی مراودات فراوانی داشت،ه پرسان پرسان از این و آن شماره تماس استاد را بهدست آوردم؛ با روی باز درخواست ما را برای انجام گفتگو پذیرفت، وارد منزل استاد شدیم، خانهای که هنوز بافت قدیمی خود را حفظ کرده است.
در بدو ورود، با شوقی وصفناپذیر به استقبال ما آمد، شرمسار محبت او شدیم سپس وارد اتاقی از جنس نور شدیم، اتاقی بسیار ساده، با چند صندلی معمولی و تصاویری از حرم علی بن موسیالرضا(ع) و تمثالی از امیر المومنین و عکسی از علامه امینی و نیز تمثال مرحوم میرزا احمد آشتیانی حرفهایی برای گفتن داشت؛ حرفهایی از جنس نور.
گپوگفت خبرگزاری حوزه با استاد حبیبالله چایچیان در ذیل میآید.
* با تشکر از اینکه ما را به حضور پذیرفتند؛ شنیده بودیم با علامه امینی بسیار مأنوس بودهاید، تقاضا داریم برگی از خاطرات شما و مرحوم علامه امینی را به یادگار، سوغات سفر ما کنید؟
من هم از شما و دوستان خبرگزاری حوزه تقدیر و تشکر میکنم که در نشر معارف اهلبیت(ع) سعی بلیغی دارید و خدا بر توفیقات شما بیفزاید؛ به راستی بنده برای علامه امینی از پدرم بیشتر دعا میکنم؛ خدمتی که ایشان به 14 معصوم(ع) کردند، کم نظیر، شاید بینظیر بوده و این هم لطف خدا بود از آنجایی که بنده با علامه امینی (ره) بیش از دیگر شاعران مأنوس بودهام صداوسیما و برخی رسانهها انتظار مصاحبه و گفتگو داشتهاند، اما متأسفانه به علت کهولت سن نسبت به بسیاری از مطالب حضور ذهن کافی ندارم و از همگان التماس دعای خیر دارم و امیدم به شفابخشی ذوات مقدس ائمه اطهار علیهم السلام است.
تقدیر و رحمت خدا بود که ایشان را در مسیر زندگی من قراردهد به طوریکه دیدار با علامه امینی یکی از بهترین حادثههای زندگی من است، ایشان در نجف گاهی برای من نامه میفرستادند، مرا با عنوان شاعر اهلبیت(ع) خطاب میکردند و من این عنوان را با هیچ عنوان دیگری عوض نمیکنم و برای من کافی است، امیدوارم حضرت زهرا سلامالله علیها نیز به زحمتی که شما عزیزان در نشر معارف اهلبیت(ع) میکشید اجر و مزدی در خور عنایت فرماید.
* اولین ملاقات با علامه کی و کجا اتفاق افتاد و چگونه با ایشان آشنا شدید؟
من حافظهام بسیار ضعیف است و درست بهخاطر ندارم؛ خدا مرحوم حاج کریم دستمالچی را رحمت کند؛ ایشان از دوستان بنده بودند، مرحوم دستمالچی وقتی که علامه از نجف به ایران تشریففرما میشدند، تمام کارهای خود را تحتالشعاع این مرد بزرگوار قرار میدادند و به نحوی رابطه بین من و علامه امینی نیز ایشان بود.
* جایگاه الغدیر را چگونه ارزیابی میکنید؟
آثار علامه امینی خصوصاً کتاب شریف الغدیر قله رفیعی در بین تمام نوشتهها و گفتههای افرادی است که در این مسیر بودهاند، خدا را شاکرم که مرا در مسیری قرارداد به راحتی توانستم با علامه دیدار داشته باشم و حضور ایشان را درک کنم؛ این خود دلیلی بر عنایات الهی نسبت به حقیر است وگرنه در این دنیای پر از آشوب، من چگونه میتوانستم علامه امینی را ببینم و محضر ایشان را درک کنم؛ علامه در زمینه عشق به 14 معصوم به من خیلی علاقه داشت و هرگاه از نجف به ایران تشریف میآوردند، با من تماس میگرفتند تا اشعارم را در محضرشان بخوانم من نیز در این ملاقاتها از مطالب و فرمایشات ایشان بسیار استفاده میکردم، اگر بگویم ملاقات با علامه امینی یکی از صلههایی است که من از اهلبیت(ع) گرفتهام، مبالغه نکردهام؛ علامه نعمت ناشناختهای است که ما هنوز نتوانستهایم از ایشان تجلیل شایستهای داشته باشیم.
* آیا خاطرهای از حالات علامه امینی در هنگام ذکر و یاد اهلبیت علیهم السلام به یاد دارید؟
بله- زمانی علامه امینی را به هیئتی دعوت کرده بودند و من هم در معیت ایشان بودم از آنجا که دوستان میدانستند حضرت علامه نسبت به من لطف دارند، خواستند تا درباره مقام حضرت علیاکبر(ع) از وی سئوالاتی بپرسم، من هم چون تازه با ایشان آشنا شده بودم و شناخت کاملی نسبت به حالات ایشان نداشتم، ناشیانه این سئوال را در حین عبور از خیابان پرسیدم و چنان انقلابی در ایشان رخ داد که همان جا در وسط خیابان نشستند و عبور و مرور وسایل نقلیه برای مدتی با اختلال مواجه شد؛ این عالم ربانی نسبت به 14 معصوم حال عجیبی داشتند و من هیچ عالمی را در عشق به معصومین(ع) مانند ایشان سراغ ندارم و به معنی واقعی کلمه؛ مجسمه عشق و علاقمندی به قرآن و عترت علیهم السلام بودند و اینکه بنده توفیق داشتم تا در محضر ایشان، اشعارم را بخوانم نعمتی است که هیچگاه نمیتوانم در چند دقیقه، مراتب شکرگذاری آن را در درگاه الهی به جای آورم.
* لطفاً یکی از اشعاری که در محضر علامه امینی خواندهاید را برایمان بخوانید؟
یکی از اشعاری که در محضر خود علامه خواندم، درباره کتاب الغدیر ایشان است با عنوان " الغدیر کتابی کم نظیر"
امینی، رهنورد آهنین پی روان در کوره راه گنگ تاریخ
عدالت، با قضاوت نامه وی جنایت پیشگان را کرده توبیخ
امینی تک سوار دشت حیرت که دارد روز و شب هرسو تکاپو
گدازد از حَرور عشق و غیرت حقیقت جودلش، در سینه او
به گردآلود، طومار زمان ها نگاهش می دود، پویان و پیگیر
به جایی که ندارد ره گمان ها امینی، ره کند، با اذن تقدیر
امینی آنکه با برهان و حجت دهان یاوه گویان را شکسته
بجز تسلیم در پیش حقیقت به هر باطل گرایی راه بسته
امینی جای پای رفتگان را یکایک پا نهاد و باز پیمود
به خلوت راه متروک زمانها پی اثبات حق در جستجو بود
به چشم حق شناس و تیز بینی کتب را زیر و رو کرده گذشته
به تایید علی دست امینی کتاب الغدیرش را نوشته
به مظلومیت آل محمد چنان گرید که سوزد هر دلی را
از این سوز گداز و آه ممتد به دلها افکند مهر علی را
درون تیره ابر اختلافات درخشد چهره مردانه او
که می پرسد به صد افسوس و هیهات حقیقت کو محمد کو علی کو
امینی دادخواه جرم تاریخ شکایت نامه او الغدیرش
نهال تلخ باطل کنده از بیخ کلام حق نمای دلپذیرش
منافق را کجا راه فراری که از میدان بُرهانش گریزد
مبارز را، نه تاب و اختیاری که چون افکندش از پا باز خیزد
کند مولای خود را تا که راضی امینی یک دم آسایش ندارد
بشوید تا غبار عهد ماضی هماره اشک غم، از دیده بارد
امینی رهبر آزادگان را به ملّت های روشن دل نشان داد
پریش و تیره دل نسل جوان را صفا بخشید، از عشق و توان داد
جمال مبهم تاریخ اسلام ز یُمن همتّش، گردید روشن
دهد ما را نشان آمار و ارقام که کار امتی را کرده یک تن
ز سبک الغدیرش هست پیدا که علمش را علی اعطا نموده
و یا بی پرده تر گویم حسانا علی املا و او انشا نموده
* وقتی این اشعار را برای علامه امینی خواندید ایشان چه مطلبی فرمودند؟
بعد از اینکه این شعر را برای ایشان خواندم، فرمودند: اگر فکر و استعدادت را میگذاشتی و شعری در مدح امام زمان علیه السلام میسرودی، اجر معنوی بیشتری داشتی؛ من هم عرض کردم من شما را از امام زمان(عج) جدا نمیدانم، چون من شاعر اهلبیتم و نباید شعری بگویم که مربوط به 14 معصوم نباشد و من اشعارم مختص اهلبیت(ع) است، در بین اشعارم چند شعر آن راجع به آقای امینی است و این اشعار در سه دیوان من موجود است؛ راجع کتابخانه ایشان هم شعری دارم.
* فرمودید حلقه وصل شما به علامه امینی مرحوم دستمالچی بود؛ زمانی که علامه به ایران میآمدند، در جلسات انسی که شما و مرحوم دستمالچی با علامه امینی داشتید، چه مطالبی مطرح میشد و جو حاکم بر جلسه چگونه بود؟
بله حلقه اتصال و آشنایی من با علامه امینی، مرحوم دستمالچی بود و علامه که از نجف تشریففرما میشدند، مرحوم دستمالچی با من تماس میگرفتند تا خدمت علامه برسیم، در آن ایام مرحوم امینی مشغول تألیف و تنظیم کتاب الغدیر بودند و آقای دستمالچی با مطایبه و شوخی به مرحوم علامه میفرمودند: درباره حضرت زهرا(س) هم بنویسید، همش نمیشود که الغدیر نوشت؛ ایشان هم میفرمودند: انشالله الغدیر را که تمام کنم، راجع به حضرت زهرا(س) هم مینویسم؛ مرحوم دستمالچی به شوخی میگفت، من صبر ندارم تا الغدیر تمام شود؛شما هر وقت تشریف میآورید تهران مباحثی پیرامون حضرت زهرا(س) بگویید تا استفاده کنیم.
مرحوم حاج کریم ضبطصوت بسیار بزرگی داشتند که با آن بیانات گرانقدر علامه را ضبط میکردند و هرگاه که علامه از نجف اشرف تشریففرما میشدند، آن ضبط را میآوردند و مطالب علامه را ضبط میکردند. آقای مجید دانشمند هم یکی از دوستانی بود که در آوردن ضبطصوت و وسایل مورد نیاز کمک زیادی میکردند، به هرحال وسایل که مهیا میشد، نوعاً یا در این مجالس از علامه سئوالاتی میشد؛ یا ایشان به فراخور حال مجلس جوابهایی میدادند یا بدون سئوال خود ایشان راجع به حضرت زهرا سلامالله علیها مطالب ارزشمندی را ارائه میکردند و چون زادگاه من تبریز بود دوستان مخصوصاً اهالی تبریز تکثیر این نوارها را خواستار بودند، اما چون در نوع این مجالس گاه فرزندان و آقا زادههای علامه امینی که در ایام کودکی بودند در بین مباحث وارد مجلس میشدند و روی زانوی علامه مینشستند و علامه با ایشان با زبان و لحن کودکانه سخن میگفتند صلاح نبود که اینگونه منتشر شود و و خود ایشان هم موافق نبودند تا این نوارها به همین صورت پخش و تکثیر شود و تنها آقای دستمالچی این نوارها را داشتند و خیلی هم دوست داشتند که مطالب این جلسات همگانی شود و مشتاقان از محتوای این جلسات بهره ببرند، اما به دلایلی که ذکر شد میسور نبود.
بعدها مرحوم دستمالچی موقتاً نوارها را به من داد تا آنها را به متن تبدیل کنم و حاصل این زحمات کتاب کوچکی به نام "فاطمه زهرا امابیها" شد و در آخر نوار هم علامه امینی دعایی برای مرحوم دستمالچی نمودهاند و فرمودهاند: "خداوند تعالی به حق محمد و آل محمد(ص) در سایه ولایت حضرت صدیقه طاهره(س) دستمان را از دست ولای این خاتون دو عالم کوتاه ننماید" - و در آخر آقای دستمالچی را دعا کردند که - خدا پدر شما را نیز بیامرزد و انشاءالله عزیزتان بدارد، باب این بحث را گشودید.»
ایشان آن قدر اصرار کرد تا این مطالب گفته شد و اگر گفته نمیشد، این مطالب ناگفته در سینه علامه میماند اهمیت این کتاب در این است که بیشتر مطالب آن از منابع غیر شیعه است و یکی از اشعار من هم با الهام از کلمات علامه امینی در ابتدای این کتاب است.
منم که عصمت الّه و، به ساق عرش زیورم حبیبه خدا منم، حباب نور داورم
رضای من رضای او، ولای من ولای او که من ولیة الّه و، زهر بدی مطهرم
علی است نفس احمد و حقیقت محمدی منم که بضعة النبی و، با علی برابرم
به تخت اقتدارشان، نشسته ام کنارشان به تاج افتخارشان، یگانه است گوهرم
بجز محمد و علی، که نور ما بود یکی ز انبیاء و اولیاء، خدا نموده برترم
نبی چو گفت بر ملا: اگر نبود مرتضی ز اولین و آخرین، کسی نبود همسرم
علی، شهاب ثاقب و منم فروغ زُهر وی با اوج عصمت و حیا، به هر زمان منورم
نهال عشق ایزدی، بهار حسن سرمدی شکوفه محمدی، عطای رب و کوثرم
حسین با حسن مرا، دو گوشوار زینتند علی است طوق گردن و محمد است افسرم
محمد و علی و من، چو اصل و ام خلقتیم منم که باب خویش را، درین مقام مادرم
فدک چه جلوه ای کند، به پیشگاه دولتم که مالکیت جنان، به کف بود چو حیدرم
علیه غاصب فدک، از آن قیام کرده ام که راه پر جهاد حق، نشان دهم به دخترم
حسان بود مودت رسول و آل مصطفی امید برزخ من و پناه روز محشرم
علامه امینی حتی به آقای دستمالچی گفت، این نوارها را بده گوش کنم و امانتداری ایشان عجیب بود به طوری که حتی این نوارها را به علامه هم نداد و گفت: صدا مال شماست، اما نوار مال من است؛ به شما هم نوارها را نمی دهم، چون خدایی ناکرده ممکن است این نوارها به دست کسی بیفتد و سوءاستفاده شود و تنها راهی که میتوانیم محتوای این جلسات را به گوشه همگان برسانیم تبدیل شدن صوت به متن است.
* چطور شد که این مسئولیت به شما واگذار شد؟
قبل از شبی که آقای دستمالچی نوارها را برای پیاده کردن به من بدهد، در عالم رویا خواب دیدم که علامه از نجف تشریففرما شدهاند و ازدحام جمعیت است در همان عالم خواب علامه شخصی را به سراغ من فرستادند تا در محضر ایشان اشعاری در مدح اهلبیت(ع) بخوانم و در همان جا این مأموریت را به من دادند که این نوارها را تبدیل به متن کنم ایشان فرمودند؛ من کسی را میخواهم که هم امین و هم عاشق چهارده معصوم(ع) باشد و از طرفی ذوق ادبی نیز داشته باشد و شما این خصائص را دارید و عمری هم در روش و مسیر اهلبیت(ع) کوشش کردهای و از طرف من مأمورید که این کار را بهسرانجام برسانید.
من از این مأموریت بسیار خوشحال شدم و صبحگاهان بود که آقای دستمالچی با من تماس گرفتند و گفتند: بهترین راه نشر کلمات علامه امینی راجع به حضرت زهرا(س) تبدیل آن به متن است و شما باید این کار را انجام دهید با این اتفاق و رویای من تعبیر شد و به کمک امیرالمومنین علیهالسلام این مطالب به صورت کتاب توسط انتشارات موسسه امیرکبیر منتشر شد و در این کتاب روایات بسیار عجیبی بیان شده است و در کنار الغدیر این کتاب را کامل میکند. (تفصیل این رویا در مقدمه کتاب ایشان موجود است)