در بهار انتظار، دلهای منتظران ثانیه شمار لحظه ای هستند که از افق عالم انسانی، مردی با سنت محمد(ص) و از تبار علی(ع) سروش «انا المهدی» سر دهد، تا که لبیک گویان حضور شریفش را سبز بدارند و انتظارشان را در قرار بهار به آخر برسانند که «آن همه ناز و تنعم که خزان می فرمود عاقبت در قدم باد بهار آخر شد».
مولای من در اولین روزهای بهار، سجادهی سبز انتظار را در کنار سفرهی هفت سین نیاز پهن کردیم، دست به دعا برداشتیم و از خدا ظهورت را خواستیم. حرفهای زیادی در دل داریم؛ و حرفهای زیادی هم همیشه برای نگفتن هست؛ خیلی بیشتر از این چیزهایی که نگفتیم! در دلمان ماند تا وقتی که بیایی و ببینم تو را و دلگویه های در دل ماندهمان را واگویه کنیم.
مهدی جان، بهار امسال هم دنیا مبهم مانده است و ناقص، در ترس مبهمِ سه کنجی دلهای بیقرار منتظران، اما حسی لطیف و نوری شفاف، امید به آیندهای زیبا و باهمبودنی جاودانه را نوید می دهد، انشاالله.
امسال که سال همدلی و همزبانی ست، دلمان را به تقریر آیه های ظهورت گره زدهایم و اندیشه ی بودنمان را به بودنت و امید دیدنت عادت داده ایم، سال به سال انقلاب قلبمان را به شرط همدلی بیشتر و صادقانهتر با مولای ازنظر غایب از خدای خویش خواسته ایم و می خواهیم.
مولای من، بهار امسال با تعزیت مادر دین و دختر پیامبر(ص) قرین بود، بهار انتظارمان امسال فاطمی شد و به برکت این تقارن، امیدوارتر از همیشه، به انتظار میزبانیِ مولای از نظرغایب، درهای دلمان را باز می گذاریم.
امسال بهار فاطمی رابا یمن حضور شما در مراسم عزای مادرتان شروع کردیم، انشاالله که تمام سال فاطمی باشیم و با احترام به شما خاندان اهل بیت عصمت و طهارت بتوانیم هرروزمان بهاری باشد از پس روزهای قبلی و روز های بعدی امیدی باشد برای ظهور منجی عالم بشریت حضرت مهدی(عج).
دلگویه: مجتبی اشرافی