سه‌شنبه ۶ آذر ۱۴۰۳ |۲۴ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 26, 2024
احسان

حوزه/ انسان با نیکی و احسان می‌تواند به مقاماتی برسد که دیگران به او غبطه بخورند.

سرویس علمی فرهنگی خبرگزاری حوزه شرح وتوضیح دعاهای روزانه را به قلم حجت الاسلام والمسلمین محمد امینی گلستانی منتشر می کند.

 اللَّهُمَّ حَبِّبْ إِلَيَّ فِيهِ الْإِحْسَانَ وَ كَرِّهْ إِلَيَّ فِيهِ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيَانَ وَ حَرِّمْ عَلَيَّ فِيهِ السَّخَطَ وَ النِّيرَانَ بِعَوْنِكَ يَا غِيَاثَ الْمُسْتَغِيثِين‏[1]

  اى خدا در اين روز احسان و نيكويى را محبوب من و فسق و معاصى را ناپسند من قرار ده، در اين روز خشم و آتش قهرت را بر من حرام گردان به يارى خود اى فريادرس فرياد خواهان.

اهتمام بزرگان دین به احسان و نیکی

احسان و نیکی کردن مسأله ای است که تمام بزرگان دین، انبیاء، اولیاء و اشخاصی که دوست خدا هستند، مورد اهتمام قرار داده‌اند، انسان با نیکی و احسان می‌تواند به مقاماتی برسد که دیگران به او غبطه بخورند.

در حالات عبدالله بن مبارك آمده، در يكى از سال‏ها باعده‏اى از رفقاي خود عازم حج بود، خرجى راهش را آماده نموده و همراه خود داشت، روزى موقع گرمای هواى بعد از ظهر ازكنار خرابه‏اى مى‏گذشت، ديد زنى در ميان خرابه مى‏گردد، كنجكاو شد ديد آن زن خم شد و چيزى را برداشته و زير چادرش زد هنگامی که می‌خواست از خرابه بيرون رود، عبداللّه خود را به او رسانيد و پرسيد؟ آن چيست كه زير چادرت زدى؟ گفت اى بنده خدا به تو چه ربطى دارد، اصرار نمود زن چادر را كنار زد ديد يك مرغ مرده است!. گفت اى زن نمى‏دانى اين ميته برايت حرام است؟! جواب داد مى دانم ولى الان براى من و بچه‌هایم كه دارند از گرسنگى جان مى‏دهند، حلال است!؛

عبداللّه از احوال آن زن كه اطلاع يافت، باخود گفت: اى عبدالله كمك به اين زن و بچه‌هایش از اين حج تو واجب‏تر است، گفت: دامنت را باز كن، و خرجى مكه‏اش را در دامن اوريخت، زن هم مرغ مرده را انداخت و گفت حالا اين براى ما حرام شد.

آن سال از حج منصرف شد ورفقايش رفتند و هنگام بازگشت به كوفه كه رسيدند، دوستان وآشنايان به آن‌ها تقبّل اللّه مى‏گفتند و آن‌ها نيز به عبداللّه تقبّل اللّه مى‏گفتند، يكى مى‏گفت: در طواف تو را ديدم و يكى مى‏گفت در عرفات فلان جا که مشغول دعا بودى تو را ديدم و يكى دیگر گفت در مشعرالحرام در فلان جا وقوف كرده بودى!!.

عبداللّه خيال كرد اين‏ها او را به خاطر اینکه همراه آن‌ها به حج نرفتنه مسخره‏اش مى‏كنند! ديگر به ديدن آن‌ها نرفت، شب هنگام رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را درخواب ديد که فرمودند: عبداللّه آن‌ها راست مى‏گويند! چون تو خرج حجّت را به يكى از فرزندان من‏ دادى و آن‌ها را از فلاكت درآوردى خداوند فرشته‏اى را به صورت تو آفريد تاروز قيامت هرسال به نيابت تو به مكه رفته اعمال حج را انجام دهد ورفقايت آن فرشته را درآن مکان ها دیده‌اند و خيال مى‏كنند تو بودى،.[2]

این شخص با این احسان به چه مقاماتی که نرسید؟ خودش زیر خاک می‌رود، ولی تا زمانی که قیامت قیام نکرده، آن فرشته از طرف او اعمال حج انجام خواهد داد.

تو آتش دنیا و آخرتت را بر این جوان خاموش کن

در ادامه می‌خوانیم: «وَ كَرِّهْ إِلَيَّ فِيهِ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيَانَ» فسق، فجور و گناه را برای من ناپسند قرار بده به گونه ای که از آن‌ها بدم بیاید، یکی از عرفا می‌خواست استادی را برای خود پیدا کند که از همه بالاتر باشد، شهرها را می‌گشت، به شهری رسید و داخل کوچه‌ها به جایی رسید که دید یک نفر آهنگر مشغول آهنگری است، او آهن گداخته شده در کوره را با دست خالی بر می‌داشت و روی سندان می‌گذاشت و می‌کوبد با خود گفت آن کسی که در جستجوی او بودم را یافتم، کنار مغازه او نشست و دقت کرد آهنگر چه کاری انجام داده که به این مقام رسیده هر چه منتظر ماند عمل خاصی از او ندید، برایش مسأله شد و در آخر گفت: خواهشی از تو دارم، به من بگو به چه دلیل به اینجا رسیده ای که آهن گداخته را با دست خالی بر می‌داری، جوان تبسم کرد و گفت: من با یک عمل به این مقام رسیده‌ام، گفت آن عملت چه بود؛ گفت در این همسایگی ما خانمی بود که به او دل بسته بودم، هرچه به او اظهار حاجت کردم به من اعتنایی نکرد، صاحب او که فوت شد، او بی سرپرست ماند، قحطی آمد و کار به جایی رسید که یک روز دیدم همین خانم به مغازه من آمد و گفت ما همسایه تو هستیم و الان سه روز است که بچه‌های من گرسنه هستند و می‌دانی ما سرپرست نداریم، به ما کمک کن، گفتم همه چیز در اختیار تو قرار می‌دهم اما تو هم در اختیار من باش، آن زن برگشت، دوباره آمد و همین حرف را زدم، سومین بار گفت: جوان من می‌پذیرم در اختیار تو باشم مشروط بر اینکه مرا جایی ببری که کسی ما را نبیند، درب‌ها و پنجره ها را بستم و گفتم الان دیگر حرفی نداری، دیدم او دارد مثل بید می‌لرزد، گفتم چرا می‌لرزی و رنگت پریده؟ گفت چرا نلرزم و رنگم نپرد من با تو شرط کردم من را جایی ببری که کسی ما را نبیند، آن کسی که ما را آفریده و به تمام اعمال و رفتار ما شاهد و ناظر است را به اندازه یک فرد معمولی به حساب نمی‌آوری؟ از او می‌خواهیم نافرمانی کنیم، در این زمان، حالتی به من دست داد که درها را باز کردم و به او گفتم سریع بیرون برو، من خودم آمدم بعد از آن غذا و پولی به منزل او بردم، در حالی که از من جدا می‌شد رو به آسمان کرد و گفت: خدایا این جوان به خاطر تو و من، آتش نفسش را خاموش کرد، تو آتش دنیا و آخرتت را بر این جوان خاموش کن.

امیر المؤمنین(ع) می‌فرماید: «اتَّقُوا مَعَاصِيَ اللَّهِ فِي الْخَلَوَاتِ فَإِنَّ الشَّاهِدَ هُوَ الْحَاكِم‏»[3]، از نافرمانی خداوند در خلوت‌ها بپرهیزید، چراکه در روز قیامت شاهد خودش حکم خواهد کرد اما زمانی که قاضی خود جرم را دیده، دیگر نیازی به شاهد نیست.

پی نوشت ها:



[1] - بحارالأنوار ج: 95 ص: 33

[2] -گلستان سخنوران، 110 مجلس سخنرانى مذهبى، ج‏2، ص: 277

[3] -مجموعة ورام، ج‏2، ص: 154

 

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha