سرویس علمی فرهنگی خبرگزاری «حوزه» برای حقانيت تشيع، ادلّه متعددى ارائه شده که از جمله آن ها می توان به واقعه غدير اشاره نمود. اين واقعه و خطبه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله) در آن، مورد اجماع و اتفاق جميع مسلمانان شيعه و سنى است و جايگاه ويژه اى در نصوص دينى و تاریخ مسلمانان- اعم از عرب و غير عرب- دارد. در متون اسلامى هيچ روايتى به اندازه اين واقعه به حد فوق تواتر نرسيده است و احدى را ياراى ترديد در آن نيست.
حقیقت غدیر در اشعار حسان بت ثابت انصاری
پيامبر (ص) روز پنج شنبه هجدهم ماه ذى حجه با آن جمعيت انبوه به «غدير خم» در جحفه رسيد. در آنجا جبرئيل نازل شد و اين آيه را آورد: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرينَ» (1)
بدين طريق خدا به پيامبرش امر كرد تا على(ع) را در جاى خويش نصب كند و ولايت و لزوم طاعت او را ابلاغ نمايد.
یکی از گواهان حادثه غدیرخم نقل می کند: همه حاضران در آن جلسه از خطابه پيامبر (ص) مسأله «امامت و پيشوايى حضرت على (عليه السلام)» را فهميدند و بلافاصله «حسان بن ثابت انصارى» از پيامبر (صلى الله عليه و آله) اجازه گرفت و اشعارى زيبا سرود:
يناديهم يوم الغدير نبيّهم بخم فاسمع بالرسول منادياً
و قال : فمن مولاكم و وليكم فقالوا و لم يبدلوا هناك التعاديا
الهك مولانا و انت ولينا ولن تجدن منا لك اليوم عاصياً
فقال له قم يا على فاننى رضيتك من بعدى اماماً و هادياً
فمن كنت مولاه فهذا وليه فكونوا له اتباع صدق موالياً
هناك دعا اللهم و ال وليه و كن للذى عادى عليّاً معاديا (2)
سكوت و عدم مخالفت پيامبر (صلى الله عليه و آله) در برابر اشعار «حسان بن ثابت انصارى» دال بر تأیید پیامبر بود؛ چون اگر مسأله غدير، معنايى غير از امامت داشت، چرا پيامبر (صلى الله عليه و آله) سخنان «حسان بن ثابت» را تأييد كرده و او را تشويق فرمودند؟؛ و چرا ديگران اعتراض نكردند كه منظور پيامبر (صلى الله عليه و آله) «امامت و هدايت» امت نبوده است؟.
حکایت جابربن نضر و عذاب الهی
در روايت است «جابر بن نضر» يا «حارث بن النعمان الفهرى» پس از انتشار سخن پيامبر (صلى الله عليه و آله) در غدير خم، نزد پيامبر (صلى الله عليه و آله) آمده و عرض كرد: «اى محمد! از جانب خدا به ما گفتى، شهادت دهيم كه جز خداى يگانه پروردگارى نيست و شهادت دهيم كه تو پيامبر خدايى و نماز بخوانيم و روزه بداريم و حج انجام دهيم و زكات بپردازيم ما نيز همه اينها را از تو پذيرفتيم؛ ليكن به اين حد راضى نگشتى و پسر عمويت را بر ما برترى دادى و گفتى: «هر كه را من مولاى اويم، اين على مولاى او است». اكنون بگو كه اين سخن را از پيش خود گفتى، يا از جانب خدا؟. پيامبر (صلى الله عليه و آله) فرمودند: سوگند به آن كه جز او خدايى نيست، اين مطلب از سوى خداوند است. در اين هنگام او برگشت و به سوى اسب خود شتافت، در حالى كه مى گفت: خدايا! اگر آنچه محمد (صلى الله عليه و آله) مى گويد، حق است، پس سنگى بر ما ببار، يا ما را به عذابى دردناك گرفتار كن. هنوز به اسب خود نرسيده بود كه از طرف خدا، سنگى بر سرش باريد و او را بر زمين كوبيد و جانش را بگرفت. (3)
آن گاه اين آيه نازل شد كه: «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ، لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ، مِنَ اللَّهِ ذِى الْمَعارِجِ» (سوره معارج، آيات 3- 1 ).
امیرالمومنین(ع) و اتمام حجت با اعضاى شورا
عامربن واثله یکی از گواهان تاریخ مى گويد: «در روز شورا با على (عليه السلام) كنار درب خانه ايستاده بودم و شنيدم كه اميرالمؤمنين (عليه السلام) خطاب به آنان فرمود: من براى شما دليلى مى آورم كه احدى نمى تواند بر آن خدشه اى وارد كند. سپس فرمود: «اى جماعت- آيا در ميان شما كسى هست كه پيش از من به يگانگى خداوند ايمان آورده باشد؟. گفتند: نه.- آيا در بين شما كسى هست كه برادرى چون جعفر طيّار داشته باشد كه با ملائك پرواز مى كند؟. گفتند: نه.- آيا كسى از شما غير از من عمويى همچون حمزه- شمشير خدا و شمشير رسول خدا (ص)- دارد؟. گفتند: نه.- آيا غير از من كسى از شما همسرى چون فاطمه (س) دختر پيامبر (صلى الله عليه و آله) و سرور زنان اهل بهشت دارد؟. گفتند: نه.- آيا كسى از شما فرزندانى مانند حسن و حسين دو سرور جوانان اهل بهشت دارد؟. گفتند: نه.- آيا كسى از شما هست كه به دستور قرآن [پيش از نجواى با پيامبر (صلى الله عليه و آله) صدقه داده باشد؟. گفتند: نه.- آيا در ميان شما غير از من كسى هست كه پيامبر (صلى الله عليه و آله) درباره اش فرموده باشند: «من كنت مولاه فعلىٌ مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره، ليبلّغ الشاهد الغائب»؟. گفتند: نه. (4)
مصافقه و بيعت مردم با أميرالمؤمنين عليه السّلام در روز غدير
علامه اميني گويد: محمدبن جرير طبري در كتاب الولايه، حديثي را با اسناد خود از زيدبن ارقم تخريج كرده است كه مقداري از آن را بيان كرديم و در آخرش پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله می فرماید:
مَعَاشِرَ النَّاسِ ! قُولُوا: أعْطَيْنَاكَ عَلَي ذَلِكَ عَهْداً عَنْ أنْفُسِنَا وَ مِيثَاقاً بِألْسِنَتِنَا وَصَفْقَهً بِأيْدِينَا، نُؤدِّيهِ إلَي أوْلَادِنَا وَ أهَالينَا، لَا نَبْغِي بِذَلِكَ بَدَلَا وَ أنْتَ شَهِيدٌ عَلَيْنَا وَكَفَي بِاَللهِ شَهيداً. قُولُوا مَا قُلْتُ لَكُمْ! وَ سَلِّمُوا عَلَي عَلِيٍّ بِإمْرَهِ الْمُومِنينَ ! وقولوا: الْحَمدُلِلهِ الَّذي هَدَانَا لَهَذَا وَ مَا كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْلَا أنْ هَدَانَا اللهُ، فَإنَّ اللَهَ يَعْلَمْ كُلَّ صَوْتٍ وَ خَائِنَهَ كُلِّ نَفْسٍ. فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّمَا يَنْكُثُ عَلَى نَفْسِهِ وَمَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا قُولُوا مَا يُرْضِي اللَهَ عَنْكُمْ فَـإنْ تَكْفُرُوا فإنَّ اللَهَ غَنِيٌّ عَنْكُمْ.
اي جماعت مردم! بگوئيد ما از جانب نفس خودمان، عهد و پيمان داديم و با زبان هاي خود ميثاق نهاديم و با دست های خود مصافحه به بيعت و پذيرش، با توي پيغمبر داده ايم كه: اين ولايت علي را به اولادمان و به اهل عشيره مان برسانيم و اداء حق كنيم كه هيچگاه به جاي ولايت علي، بدل و عوضي نجوئيم و بر اين عهد استوار باشيم! و تو أي پروردگار، شاهد و گواه بر ما هستي! و كافي است كه خداوند شهيد حاضر و گواه باشد.
آن چه را كه من به شما گفتم، بگوئيد! و بر علي به عنوان امير و پيشواي مومنين سلام كنيد و بگوئيد: سپاس و حمد مختص خداوندي است كه ما را بدينجا و بدين امر ولايت هدايت كرد و اگر خداوند ما را هدايت نمي كرد، هيچگاه ما چنان نبوديم كه بتوانيم هدايت شويم.
خداوند از هر سر و صدائي خبر دارد و هر نفس خائن را می شناسد؛ پس هر كس كه اين عهد و ميثاق را بشكند، شكست بر نفس خودش وارد ساخته است و هر كس كه وفا كند به آنچه كه خداوند با او پيمان نهاده است، پس خداوند البته به او اجر و پاداش عظيمي عنايت می كند.
بگوئيد، آن چه را كه خداوند را از شما راضي می كند و اگر كفران نمائيد، پس خداوند از شما بی نياز است.
زيدبن ارقم گويد: در اينجا مردم مبادرت می كردند به گفتار «سَمِعْنَا وَ أطَعْنَا عَلَي اللَهِ وَ رَسُولهِ بِقُلُوبِنَا» شنيديم و با جان هايمان امر خدا و رسولش را پذيرفتيم و گردن نهاديم؛ و نخستين كسانى از مهاجرين كه با على دست بيعت دادند، ابوبكر، عمر، عثمان، و طلحه و زبير بودند و مراسم تبريك و بيعت تا مغرب ادامه داشت. (5)
در اهميت اين رويداد تاريخى همين اندازه كافى است كه صد و ده نفر از صحابى اين حديث را نقل كرده اند. البته اين جمله بدان معنى نيست كه از ميان انبوه حاضرين، تنها همين افراد حادثة غدير را نقل كرده اند، بلكه تنها در كتاب هاى دانشمندان اهل تسنن نام صد و ده تن از رُوات واقعه به چشم مى خورد.
حکایت غدیر از امام احمد حنبل در «مسند»
براء بن عازب مي گويد: با رسول خدا (ص) در سفري همراه بوديم. در غديرخم توقف کرديم. ندا در داده شد: الصلاة جامعه (کلمه اي که براي گرد آمدن مسلمانان فرياد مي شد). زير دو درخت براي رسول خدا (ص) تميز شد؛ حضرت نماز ظهر را خواندند و دست علي را گرفته و فرمودند: آيا نمي دانيد من سزاوارتر هستم بر هر مؤمني از خود او؟. همگي گفتند: آري. پس دست علي را گرفت و فرمود: هر کس من مولاي اويم، علي مولاي اوست؛ خدايا دوست بدار آن که علي را دوست بدارد و دشمن دار آن که علي را دشمن دارد. سپس عمر با علي ملاقات کرد و به او گفت: گوارايت اي پسر ابوطالب! صبح و شام کردي در حالي که مولاي هر مرد و زن مؤمني هست. (6)
فاطمه زهرا (سلام الله عليها)و استناد به غدیر
روزى حضرت زهرا (س) در احد بر مزار عموى پدرش «حمزه سيدالشهداء» ايستاده بود و عزادارى مى كرد. محمود بن لبيد، پس از عزادارى پرسيد: اى دختر پيامبر خدا(ص)! آيا براى امامت و زعامت على بن ابى طالب(ع) از سخنان پيامبر خدا (ص) دليلى به ياد دارى؟.
حضرت فاطمه (ص) فرمود: شفگتا! آيا حادثه عظيم غدير خم را فراموش كرده ايد؟... خدا را گواه مى گيرم كه خود شنيدم آن بزرگوار مى فرمود: على بهترين كسى است كه او را در ميان شما جانشين خود قرار مى دهم، على [عليه السلام] امام و خليفه بعد از من است.
دو فرزندم حسن و حسين[عليهما السلام] و نُه نفر از فرزندان حسين[ع] پيشوايان و امامانى پاك و نيك اند. اگر از آنان اطاعت كنيد، شما را هدايت خواهند كرد و اگر با آن ها مخالفت ورزيد، تا روز قيامت تفرقه و اختلاف در ميانتان حاكم خواهد بود. (7)
امام رضا(ع) و استدلال به روز غدير
احمد بن محمد بن ابى نصر بزنطى مى گويد: در منزل امام هشتم على بن موسى الرضا (ع) نشسته بودم، جمع بسيارى نيز در منزل حضرت گرد آمده بودند كه گفتگو درباره روز غدير آغاز شد؛ بعضى از افراد وجود روز غدير را در صدر اسلام منكر شدند و بعضى آن را از شعائر اسلامى مى دانستند. در اين هنگام، على بن موسى الرضا(ع) فرمود: پدرم از جدم «جعفر بن محمد» چنين نقل مى كرد:
آسمانيان روز غدير را بهتر از زمينيان مى شناسند؛ خداوند در بهشت برين، ساختمان بزرگى را به خود اختصاص داده است؛ اين ساختمان از آجرهاى نقره و طلا ساخته شده، در آن صد هزار گنبد از ياقوت سرخ و صد هزار گنبد از ياقوت سبز وجود دارد، خاك و گل هاى به كار گرفته شده در اين قصر از مشك و عنبر است، در آن چهار جوى (يا رودخانه) به چشم مى خورد كه در هر يك از آنها خمر و آب زلال و شير و عسل جريان دارد؛ در اطراف اين جويبارها درختان انبوهى از ميوه هاى مختلف روييده، بر روى آنها پرندگانى پرواز مى كنند كه بدنشان از لؤلؤ و پرهايشان از ياقوت است؛ آن ها با پرواز خويش صداهاى دلنوازى ايجاد مى كنند.
روز غدير در اين قصر بزرگ باز مى شود؛ فرشتگان و اهل آسمانها تسبيح گويان به قصر داخل مى شوند؛ آن پرندگان به پرواز درآمده در جويبارها خود را مرطوب مى سازند و سپس به آن مشك و عنبر آغشته كرده و عطرش را در فضاى ملكوتى قصر منتشر مى سازند؛ فرشتگان الهى به نام فاطمه زهرا(س) به يكديگر هديه مى دهند؛ چون پايان روز غدير فرا مى رسد، به فرشتگان گفته مى شود به جايگاه هاى خويش برگرديد شما تا سال آينده، مثل چنين روزى، از اشتباه و لغزش در امان هستيد و بدانيد همه اين موهبت ها به خاطر عظمت پيامبر ما محمد و وصى او على بن ابى طالب(عليهما السلام) است. (8)
تاريخ درباره بسيارى از حوادثِ مقطع زمانى بين غدير و وفات پيامبراكرم (ص) ساكت مانده است امّا كالبد شكافى دو پديده مهم آن عصر، ما را با شدت اهتمام پيامبر اكرم (ص) بر گزينش جانشين و گستره تلاش هاى مخالفان آن حضرت آشنا مى سازد.
حکایت دوات قلم
انتصاب جوانى هجده ساله به مقام فرماندهى لشكر و عدم توجّه به اعتراضات اصحاب توسط رسول خدا (ص) هيچ توجيهى جز از كار انداختن مهم ترين دستاويز مخالفان جانشينى على (ع) نخواهد داشت؛ زيرا با دقّت در تركيب سپاه اُسامه که متشكل از بزرگان صحابه مانند ابوبكر، عمر، ابو عبيده جراح، عثمان، طلحه، زبير، عبدالرحمان بن عوف و سعد بن ابى وقاص بود، نشان مى دهد تمام كسانى كه احتمال داشت با جانشينى حضرت على (ع) مخالفت ورزند، ملزم بودند در اين سپاه شركت جويند؛ و كسانى كه به بهانه بيمارىِ پيامبر اكرم (ص) از اردوگاه به مدينه باز مى گشتند با جمله تأكيدى «لعن الله من تخلّف عن جيش اُسامة» روبه رو مى شدند. در مقابل، ياران و موافقان جانشينى حضرت على (ع) چون عمار، مقداد و سلمان از حضور در اين سپاه معاف گشتند و ملزم شدند در مدينه به سر برند. همه نشانگر خلافت بلافصل امیر المومنین علی (ع) است.
تاریخ نگاران واقعه غدیر
بلاذری (متوفای 279 ق) در انساب الاشراف، ابن قتیبه (متوفای 276ق) در المعارف، و الامامة و السیاسه، طبری (متوفای 310ق) در کتاب الولایه فی طرق حدیث الغدیر، ابن زولاق لیثی مصری (متوفای 378ق) در تاریخ خود، خطیب بغدادی (متوفای 463ق) در تاریخ بغداد، ابن عبدالبرّ (متوفای 465ق) در الاستیعاب، شهرستانی (متوفای 548ق) در الملل و النحل، ابن عساکر (متوفای 571ق) در تاریخ دمشق، یاقوت حموی (متوفای 626ق) در معجم الادبا، جلد 18، ابن اثیر (متوفای 630ق) در اُسد الغابه، ابن ابی الحدید (متوفای 656ق) در شرح نهج البلاغه، ابن خلّکان (متوفای 512ق) در وفیات الأعیان، یافعی (متوفای 768ق) در مرآت الجنان، ابن الشیخ البلوی (متوفای حدود 605ق) در الف باء، ابن کثیر شامی (متوفای 774ق) در البدایة و النهایه، ابن خلدون (متوفای 808ق) در مقدمه تاریخ خود، شمس الدین ذهبی (متوفای748ق) در تذکرة الحفّاظ، نویری (متوفای حدود 833ق) در نهایة الإرب فی فنون الأدب، ابن حجر عسقلانی (متوفای 852ق) در الاصابه، و تهذیب التهذیب، ابن صباغ مالکی (متوفای 855ق) در الفصول المهمّه، مقریزی (متوفای 845ق) در الخطط، جلال الدین سیوطی (متوفای 911ق) در کتاب های متعدد، قرمانی دمشقی (متوفای 1019ق) در اخبار الدّول، نورالدین حلبی (متوفای 1044ق) در السیرة الحلبیّه، و دیگران از مشاهیر فن تاریخ.
نتیجه گیری
براساس آگاهی های تاریخی، واقعه غدیر خم در ذیحجه سال دهم هجری ،یکی از حوادث مهم و مشهور صدر اسلام و به عنوان مهمترین رویداد عصر رسول خاتم، است که رسالت جهانی پیامبر را با تعیین رهبر و راهنمای پس از او ثبت کرده.اماپس از رحلت رسول خدا(ص)، متأسفانه با برنامه ریزی قبلی برخی از صحابه پیامبر(ص)، به فراموشی سپرده شد و سبب انحراف جریان رهبری جامعه اسلامی از مسیر تعیین شده الهی گردید.
پی نوشت:
1- مائده(5)، آيه 67
2- ﺗﺎﺭﻳﺦ ﻳﻌﻘﻮﺑﻰ، ﺝ 2، ﺹ 101، ﺍﺳﺪﺍﻟﻐﺎﺑﻪ ﺍﺑﻦ ﺍﺛﻴﺮ ﺟﺰﺭﻯ، ﺝ 3، ﺹ 605،
3- الغدير- متن عربى- ج 1، ص 932- 642
4- الغدير، ج 1، ص 159- 213
5- علامه آية الله حاج سيد محمد حسين حسيني طهراني قدسسره /کتاب امام شناسي / جلد نهم /قسمت دهم/ ص215
6-مسند احمد بن حنبل، ج4، ص281.
7-بحارالانوار، ج36، ص353 - 354؛ اسمى المناقب، علامه شمسالدين ابنجزرى، ص 32؛ نهج الحياه، ص 38.
8-تهذيب الاحكام، ج6، ص 24، ح9، باب19؛ بحارالانوار، ج 94، ص9 – 18
نظر شما