سه‌شنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۳ |۳ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 5, 2024
مجدی حسین

حوزه/ مجدی حسین نوشت: شورای نظامی مصر پس از سرنگونی مبارک در سیاست خارجی کشور کاملا به سیاست های مبارک ادامه داد و گرچه انقلاب مردم مصر را به رسمیت شناخت، اما از روی ناچاری این کار را انجام داد تا بتواند بار دیگر قدرت را از انقلابیون بگیرد.

به گزارش سرویس بین الملل خبرگزاری«حوزه» مجدی حسین اندیشمند مصری در پانزدهمین حلقه از سلسله بحث های خود با عنوان "بندگی آمریکا، شرک معاصر" به تبیین برخی مصادیق خیانت های مبارک و انور سادات به مصر و کشورهای مسلمان برای خشنود کردن آمریکا پرداخت. ترجمه متن این نوشته تقدیم خوانندگان محترم می شود:

واقعا عجیب است، هنگامی که سادات به کسینجرِ یهودی، وزیر امور خارجه آمریکا پیشنهاد ائتلاف استراتژیک برای مبارزه با کمونیسم و شوروی را مطرح کرد، نیروهای اسرائیلی در فاصله 85 کیلومتری قاهره بودند. یعنی سادات پیشنهاد ائتلاف استراتژیک با آمریکا را در حالی مطرح کرد که اسرائیل با کمک سلاح و سربازان و اطلاعات آمریکا تا این حد به مصر نفوذ کرده بود و ما با سلاح های متعلق به شوروی در مقابل آنها ایستاده بودیم و پوشش هوایی شوروی به صورت 24 ساعته برای جبران خسارت های ما در جنگ فعال بود. همان طور که پیش از این نیز بیان کردم، خطر اصلی که مصر و عرب ها را تهدید می کند از جانب ائتلاف آمریکایی صهیونیسیتی است نه از جانب شوروی سابق و روسیه کنونی و از این گذشته حتی ما می توانیم با روسیه در مقابله با آمریکا رابطه هم داشته باشیم و در عین حال باید متکی به خویشتن باشیم. غرض اینکه سادات حتی ذره ای میهن دوست نبود و به جنگ مقدس علیه کمونیسم نیز معتقد نبود.

انور سادات می خواست نقش ژاندارم منطقه را بازی کند

سادات حتی پیش از امضای قرارداد صلح با اسرائیل هم سعی داشت نقش ژاندارم و پلیس محلی آمریکا را بازی کند و هنگامی که آمریکا به او 14 هواپیمای 130 داد خوشش نیامد و از آمریکا خواست به او 40 هواپیمای جنگی اف5 بدهد تا بتواند با کمک این هواپیماها حمایت از شمال شرق آفریقا را بر عهده بگیرد. البته آمریکایی ها تشکیل چنین نیرویی توسط سادات را نوعی خیال پردازی می دانستند و به آن اعتنایی نکردند، اما به هر حال قرار داد این هواپیماها را با مصر امضا کردند و حتی مدیر اطلاعات آمریکا در این زمینه اظهار نگرانی کرد که سادات نیز به سرنوشت شاه ایران دچار شود و در یک سند رسمی این گونه نوشت که به سختی می توان جلوی بلند پروازی های سادات برای ایفای نقش ژاندارم خاورمیانه را گرفت، اما تشویق کردن او به ایفای این نقش، خطراتی در پی خواهد داشت. یکی از این خطرها این است که سادات از مشکلات داخلی خود یا از نارضایتی ارتش مصر از این اقدام خود غفلت کند و این احتمال هم وجود دارد که این سیاست سادات، باعث تکرار همان مشکلات ایران برای ما بشود.

اما سادات به شکل جنون آمیزی سعی داشت قدرت خود را در مبارزه با کمونیسم ثابت کند و طبق خاطرات "هرمان ایلتس" سفیر آمریکا در سال های 1974 تا 1979 پس از ازسرگیری روابط با آمریکا در 28 فوریه 1974 به صورت شبانه روز با سفیر آمریکا تشکیل جلسه می داد. شرک معاصر/ مجدی حسین/بندگی آمریکا /شورای نظامی مصر/ اخوان المسلمین

در آن زمان بدون هیچ توجیهی از ورود کشتی های شوروی به بندرهای مصری جلوگیری شد با وجود اینکه شوروی در آن زمان بزرگ ترین شریک تجاری مصر بود. همچنین سادات در آن زمان دو هواپیمای مصری را به کمک "موبوتو سسه سوکو" دیکتاتور کشور زئیر فرستاد که از بدترین حاکمان آفریقا بود تا به او در جنگ با معارضان کمک کنند و یکی از مسئولان بزرگ دیپلماسی مصر به من گفت مصر همچنین تعدادی افسر امنیتی را به عنوان کارشناس شکنجه به کمک موبوتو فرستاد و علاوه بر این از فرستادن این کارشناسان خود به مزدوران دیگر آمریکا مانند تونس نیز خودداری نکرد.

در آن زمان با وجود اینکه وزارت خارجه و اطلاعات آمریکا با رؤیای سادات مبنی بر تشکیل سپاه آفریقا مخالف بود، اما کارتر به این خیالات سادات اعتنا می کرد تا او را به امضای پیمان کمپ دیوید با اسرائیل وادار سازد. در یکی از مذاکرات، کارتر به محمد ابراهیم کامل وزیر مور خارجه مصر سخن مهمی گفته بود که "اتحاد جماهیر شوروی با خیال راحت در شاخ آفریقا و خاور میانه مشغول تاخت و تاز است چون می داند مصر مجبور است پنج لشکر خود را در حاشیه کانال سوئز نگاه دارد و اگر مصر بتواند با اسرائیل پیمان صلح امضا کند، دیگر نیاز نخواهد بود این نیروها در کنار کانال سوئز بمانند و سادات آزاد خواهد بود و خواهد توانست این نیروها را با چینش دیگری توزیع کند و شوروی نیز وادار خواهد شد در حساب های خود بازنگری کند و دوراندیشی بیشتری داشته باشد. البته وزیر خارجه مصر این سخن را نپذیرفته و گفته بود اگر اجازه بدهید ما اینجا برای حل و فصل درگیری عربی - اسرائیلی جمع شده ایم نه برای مقابله با توطئه های شوروی"(خاطرات محمد ابراهیم کامل) و معروف است که وی پس از امضای کمپ دیوید توسط سادات استعفا داد.

هنگامی که مبارک روی کار آمد، مصر کاملا سرسپرده آمریکا بود و مبارک هم دیگر آرزویی برای تشکیل سپاه آفریقا در سر نداشت. مبارک مانند سادات مامور بود فقط به لیبی و کشورهای هم پیمان شوروی حمله کند. پس از به قدرت رسیدن مبارک، آمریکا با توجیه احتمال حمله ناگهانی لیبی به مصر، دو پایگاه ویژه رادارهای آواکس را در مصر تاسیس کرد و مانورهای مشترک میان ارتش مصر و آمریکا با هدف آمادگی برای مقابله با حمله احتمالی قذافی آغاز شد و مبارک نیز به سیاست سادات در حمایت از حمله مخفی آمریکا علیه شوروی در افغانستان ادامه داد.

مصر در خدمت امنیت اسرائیل و امنیت نفت

لیبی در زمان مبارک هم به مصر موکول شده بود تا قذافی تادیب شود و تن به بندگی آمریکا بدهد و مبارک هم پس از عادی شدن روابط میان دو کشور در هر دیداری که با قذافی داشت، این را از او می خواست و تا پایان بحران "لاکربی" نیز پیگیری این مساله از ماموریت های مبارک بود و پس از آن بود که دو طرف یعنی لیبی و آمریکا از مصر بی نیاز شدند و مستقیما با هم رابطه برقرار کردند، اما آمریکا سودان را برای مصر رها نکرد با اینکه هم آمریکا و هم مصر با حکومت عمر البشیر مخالف بودند. سیاست آمریکا با مصر در قبال مساله سودان همان سیاست انگلستان با مصر در این زمینه بود یعنی دور کردن مصر و تسلط بر سودان و بدین ترتیب مصر همچون نوکری آماده به خدمت برای آمریکا است که ماموریت های مختلف را انجام می دهد و هیچ پرونده ای در مورد همسایگانش به صورت دائمی به وی واگذار نمی شود مگر در مورد غزه که پس از آنکه حماس در غزه قدرت یافت به خاطر تسلط جغرافیایی مصر بر غزه، این منطقه به مصر واگذار شد. مصر علاوه بر اینها گذرگاهی آبی و هوایی بود برای عبور نظامی آمریکایی ها و اینها چیزهایی بود که آمریکا از مصر توقع داشت که همه در امنیت اسرائیل و امنیت نفت خلاصه می شود.

حمایت نظامی مصر از جدایی طلبان سودان

در دهه نود بود که به گوش ما رسید مصر به جدایی طلبان سودان به رهبری "جان گارانگ" در جنوب سودان سلاح می دهد. من مشغول بررسی صدق و کذب این شایعات بودم و دیدم تمام وابستگان به دستگاه اطلاعات و امنیت مصر یک جمله را می گویند که جدایی طلبان جنوب سودان خطری برای امنیت ملی عربی و مصر هستند و این در حالی بود که با اطلاع مبارک و ابوغزاله وزیر دفاع وقت، به آنها سلاح داده می شد، اما چرا کارکنان اطلاعات در آن زمان از خود نپرسیدند که آیا جنایتی بزرگ تر از این هم وجود دارد؟ آیا خیانتی بزرگ تر از این به مصر وجود دارد؟ اگر این بزرگ ترین خیانت نیست پس چیست؟ به ویژه با توجه به اینکه موضوع به نیل و کانال "جونجلی" مربوط می شد که 4 میلیارد متر مکعب آب برای سودان و مصر داشت، اما جدایی طلبان این منافع را برای مصر و سودان از بین می بردند.

هنگامی که در سال 1987 تا 1990 عضو شورای الشعب بودم، روزی ابوغزاله(وزیر دفاع وقت) به شورا آمد و درباره امنیت ملی صحبت می کرد که من به جلسه رسیدم و این تنها باری بود که ابوغزاله را دیدم. در این دیدار سخنان او از لحاظ زیرکی و میهن دوستی مرا شگفت زده کرد. وی گفت به دنبال این است که در مدارس، آموزش چتربازی داده شود و پس از آن گفت: این سخن محرمانه است و نباید به مجلات کشیده شود تا مشکلی پیش نیاید. در آن زمان من اجازه خواستم تا صحبت کنم و تنها کسی بودم که از سیاست خارجی و دفاعی مصر انتقاد کرد. در آن جلسه عصمت عبدالحمید وزیر امور خارجه هم حضور داشت. در سخنان خود به مساله سودان پراختم و به مساله ارتباط مصر با جدایی طلبان و شورشیان سودانی اعتراض کردم و گفتم: تحکیم روابط مصر با خارطوم یک مساله امنیت ملی است که موجب حفظ وحدت کشور است و مساله تصمیم دولت برای کاشت گندم در زئیر را به تمسخر گرفتم و گفتم: این کار نوعی نیرنگ بازی با سودان است. ما نمی توانیم در زئیر گندم بکاریم چون این کار بیهوده است. ابوغزاله پاسخ داد ما حق داریم با هر کس که بخواهیم رابطه داشته باشیم و منظورش زئیر بود. از این سخنان متوجه شدم که مصر رابطه نظامی با جنوب سودان دارد و در یکی از سفرها به خارطوم پس از آن که با بشیر هم دیدار کردم وی از وجود اسلحه مصری در دست شورشیان جنوب سودان اظهار ناراحتی کرد. شرک معاصر/ مجدی حسین/بندگی آمریکا /شورای نظامی مصر/ اخوان المسلمین

هنگامی که جان گارانگ در آستانه تشکیل حکومت خود با آن همه پرسی بود، به قاهره آمد و با فرهنگیان و سیاسیون در الاهرام دیدار کرد و من نیز دعوت بودم، اما هنگامی که به جلسه رفتم به من اجازه ورود داده نشد!

بعدها از حاضران شنیدم که گارانگ به آنها گفته که من از پیروزی خود و تشکیل دولت مستقل در جنوب سودان مطمئن بوده ام و هنگامی که درباره علت این اطمینان از او می پرسند می گوید: من کمک های نظامی از نزدیک ترین دوستان سودان یعنی مصر و لیبی دریافت می کنم ( والبته می توان آمریکا و اسرائیل و غرب و کلیساهای غرب و اتیوپی و اوگاندا را نیز به این لیست افزود) و این از نکات عجیب است که قذافیِ منافق نیز به این حرکت ضد عربی کمک کرد.

پس از سرنگونی مبارک، سیاست هایش ادامه یافت

شورای نظامی مصر پس از سرنگونی مبارک در سیاست خارجی کشور کاملا به سیاست های مبارک ادامه داد و گرچه انقلاب مردم مصر را به رسمیت شناخت، اما از روی ناچاری این کار را انجام داد تا بتواند بار دیگر قدرت را از انقلابیون بگیرد.

پس از سرنگونی مبارک، هنگامی که دیدیم شورای نظامی و اخوان به ویژه در کمیته تنظیم قانون با هم هماهنگ هستند، امیدوار شدیم و با اینکه کاملا مراقب ارتش و اخوان المسلمین بودیم، امید داشتیم که این دو در یک چهارچوب قانونی به توافق برسند و به سوی استقلال مصر گام بردارند، اما ناگاه متوجه شدیم هر دوی آنها بر سر خشنود کردن آمریکا با هم مسابقه گذاشته اند و این را از ثوابت مقدس خود همچون کمپ دیوید قرار داده اند.

من پیش از اینکه به این نکته پی ببرم، معتقد بودم که مصر باید با انقلاب های عربی ارتباط داشته باشد زیرا اهداف و چالش های ما و آنها یکی بود و در این زمینه انقلاب لیبی را در اولویت می دانستم، چون لیبی همسایه ما بود و سرزمین های ما در امتداد هم قرار داشت و مردم هر دو کشور مسلمان و بودند و انقلاب آنها نیز رنگ و بوی اسلامی داشت و من اطلاعات زیادی درباره لیبی داشتم که این اطلاعات نه فقط از طریق کنفرانس های سیاسی، بلکه از طریق حضور در جامعه لیبی برای من حاصل شده بود به گونه ای که در سال 1970 حدود 2000 کیلومتر در لیبی مسافرت کرده بودم و خودروهای شخصی هم برای ما توقف نمی کردند و فقط رانندگان کامیون ها ما را سوار می کردند که آنها هم به کندی رانندگی می کردند و توقف های طولانی و مکرر داشتند و در آن سفر، خیرالدین عبداللطیف سفیر مصر و معاون وزیر خارجه سابق نیز همراه من بود و برای سومین سال بود که با هم در دانشکده اقتصاد و علوم سیاسی می رفتیم.

در آن زمان مدتی را با مردم لیبی در طول ساحل گذراندیم و مهم ترین دریافت ما در طول این سفر این بود که به عمق دوستی مردم لیبی به مصر و مردم مصر پی بردیم. این گنجی ارزشمند است که ما هیچ گاه قدر آن را ندانستیم. در آن سفر متوجه اشتراکات فراوان مردم مصر و لیبی شدیم و اینکه آنها چقدر لهجه مصری و غذاهای مصری را دوست دارند. ما در این سفر پرچم مصر را بر کوله پشتی خود نصب کرده بودیم و همین که کامیونی از کنار ما رد می شد و این پرچم را می دید، بدون اینکه دست بلند کنیم توقف می کرد و ما را سوار می کرد و در نقاط مختلف لیبی فقط به این خاطر که ما مصری بودیم از ما به گرمی پذیرایی می شد. البته قبول دارم که در طول 44 سال اتفاقات زیادی رخ داده که روابط میان دو کشور را تیره کرده اما باز هم مشاهده کردیم که اصل در این رابطه محبت است و کافی است مصر مرزهای خود را با لیبی باز کند تا ببینید خودروهای لیبی چگونه اسکندریه و قاهره را در خود غرق می کند.

هنگامی که انقلاب لیبی آغاز شد، روشن شد که کار نظام قذافی تمام است و مصلحت ملی ما اقتضا می کرد با انقلاب مردمی لیبی همراه شویم چون قذافی هم پس از سرنگونی نظام صدام خودش را به غرب فروخته بود و اوضاع اقتضا می کرد ما با مردم لیبی همراه شویم و در آن زمان قذافی نیز در طرابلس محاصره شده بود و تسلط خود را بر شرق از دست داده بود و من نیز در آن زمان نظر متفاوتی داشتم که نه با قذافی باشیم و نه با دخالت ناتو. نظر من این بود که مصر از انقلاب مردم لیبی حمایت کند و در این زمینه با گروه هایی از انقلابیون لیبی نیز که به مصر می آمدند دیدار کردم.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha