خبرگزاری «حوزه» فرازهایی از زندگی و وصیت یکی دیگر از شهدای آسمان علم و فقاهت منتشر می کند.
شهید قدیر صابري سيدآباد در دومین روز از بهار سال 1346در روستای «سیدآباد» چشم به جهان گشود.
*غبار یتمی در خردسالی
وی در دوران کودکی طعم یتیمی را چشید و بعد از مرگ پدر، سختی گذران زندگی خود و خانواده را بر دوش کشید.
شش بهار از زندگی اش می گذشت و او در خزان برگ ریز، پای به دبستان نهاد. پس از سپری کردن دورۀ ابتدایی وارد دورۀ راهنمایی شد و این دوره را نیز به پایان رسانید. در این زمان به خاطر علاقه به علوم حوزوی، راهی حوزة علمیه شد.
شهید صابری در کنار تحصیل به آموزش قرآن برای اهالی روستا می پرداخت. او به پیروی از پیر جماران به یاری انقلاب آمد تا در تداوم انقلاب به رهبری امام امت، نقش ایفا کند.
شهید، در عاشورای سال 57 به همراه دوستان در راهپیمایی ها شرکت می کرد. بعد از پیروزی انقلاب با تشکیل بسیج به عضویّت این نهاد مقدّس درآمد و به عنوان مسئول فرهنگی بسیج روستا، فعالیّت می کرد.
*روضه خوانی هویت او بود
شهید صابری هویّتش را در روضه خواندن برای مولای خوبان امام حسین (ع) می دانست، در ایام محرّم و صفر در مسجد روستا به نوحه سرائی برای ساربان قافلة کربلا در دشت بلا می پرداخت.
شهید قدیر بعد از هجوم دژخیمان بعثی به سرزمین ایران اسلامی، عازم جبهه های حق علیه باطل شد و هفت ماه در گردان انصارالحسین(ع) آر پی چی زن بود. ذره ذره خاک دیار مقدّس شلمچه، حکایت از عشق این فرزند پاک امام خمینی (ره) دارد.
سرانجام درکربلای 5 پس از رزمی دلاورانه در تاریخ 11/11/65 به فیض شهادت نائل آمد.
*فرازهایی از وصیت نامه
برادران و خواهران حزب الله من! بدانید که من آگاهانه در این راه قدم نهادم. شهدای کربلاهای جنوب و غرب کشور صدایم می زنند که تو را چه می شود؟ چرا نشسته ای؟ آخر ما مسلمان هستیم! ما در عصری زندگی می کنیم که ظلم تمام جهان را فراگرفته است. ما باید خون بدهیم آن قدر خون بدهیم تا ظلم نابود گردد؛ تا موقعی که ظلم در جهان باشد، مبارزه با ظلم ادامه خواهد داشت و تا موقعی که ستمگر در جهان وجود دارد، شهید هم است و از ریخته شدن خون این شهیدان می بینیم که چهره منافقان و ستمگران شرق و غرب برای مردم روشن و روشن تر می شود و آنها در رسوائی و به سوی شکست می روند.
برادران و خواهران! این طور نباشیم که گفتیم: به خدا ایمان آوردیم و اسلام را قبول داریم، برای یک مسلمان کافی باشد. باید این سفارش ها را تبدیل به عمل کنیم.
حرفی که می خواهم به برادران و خواهران حزب اللهی بگویم این است؛ اسلام را خدا به ما داده است، از خط امام دست برندارید؛ از روحانیت مبارز دست برندارید و این روحانیت بود که انقلاب ما را تا به اینجا رسانید و اگر ما به تاریخ نظاره کنیم، می بینم این روحانیت بود که علیه استکبار و استعمار مبارزه می کرد و اسلام را در هر زمانی زنده نگه داشته و زمینه را برای نسل های آینده آماده کرد تا اینکه به دست ما رسید. باید این انقلاب را تا ظهور امام مهدی (عج) زنده نگهداریم و این انقلاب را به انقلاب مهدی (عج) متصل کنیم.
ان شاءالله.
*چند جمله خطاب به مادرش
مادر! می دانم که برای آمدنم ثانیه شماری می کنی، ولی چه کنم که خدا مرا به مهمانی دعوت کرده و من عاشقانه به ملاقات خداوند شتافتم و افتخار می کنم که خداوند چنین دعوتی را نصیب من نموده است.
خواهر و برادرانم! از شما تقاضا دارم، اگر جسدم را نیاوردند بدون هیچ ناراحتی، توکّل کنید و از خدا صبر و استقامت بخواهید و از این که نتوانستم در پیری عصای دست شما بشوم، امیدوارم مرا ببخشید.
از شما مادر عزیز و گرامی خودم و دیگر برادران خود می خواهم که در پیش مردم برایم گریه و زاری نکنید چون که مردم چنین فکر می کنند، شما راضی به شهادت فرزند خود نیستید و اگر خواستید گریه کنید در جای خلوت برای اباعبدالله الحسین(ع) گریه کنید و خوشحال باشید که چنین فرزندی را بزرگ کرده اید و چنین افتخاری نصیب شما شده است.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی کنگره شهدای روحانی استان گلستان، (عرشیان روحانی)