سرویس علمی فرهنگی خبرگزاری «حوزه» «عوامل تهدید کننده کهنسالان» از کتاب «بزرگسال و جوان از نظر افکار و تمایلات» را به قلم مرحوم حجت الاسلام و المسلمین فلسفی را منتشر می کند.
جوانان راه فراز زندگي را مي پيمايند و به سوي قدرت پيش مي روند، هر روز كه بر آنان مي گذرد، نيرومندتر مي گردند و رفته رفته نگراني هاي گذشته را فراموش مي كنند و عقدۀ حقارتشان خود به خود گشوده مي شود. ولي پيران، در راه نشيب زندگي قدم بر مي دارند و هر روز كه بر آنان مي گذرد، ناتوان تر مي شوند و قهراً احساس ضعفشان شديدتر و عقده حقارتشان محكم تر مي گردد.
كهنسالان، كه از نظر قواي جسماني ضعيف اند و نمي توانند مانند جوانان با عربده و فرياد يا تخريب و تهاجم، قدرت نمايي و اظهار وجود نمايند، براي آن كه از گردونه خانواده خارج نشوند و تمام ارزش و شخصيت خود را از كف ندهند، كوشش مي كنند تا از راه هاي ممكن براي خود جايي باز كنند و با به دست آوردن قدرتي، خود را به حساب بياورند و بدين وسيله حقارت خويش را بپوشانند.
يكي از مجاري كسب قدرت، براي تمام طبقات مردم در همه ادوار زندگي، گردآوري ثروت و جمع مال است. بيشتر مردم، ثروتمندان را نيرومند و مهم تلقي مي كنند و آنان را با ديدۀ تكريم و احترام مي نگرند.
* پيران و كسب قدرت
ثروت مي تواند بسياري از نقايص و عيوب را بپوشاند و به آدمي جمال و زيبايي اجتماعي ببخشد. براي سالخوردگان، متناسب ترين وسيله قدرت يابي و تفوّق جويي، كه با مزاج ناتوانشان سازش دارد، گردآوري ثروت است.
اينان مي توانند از راه جمع مال، كسب نيرو كنند و بدين وسيله برتري خود را اثبات نمايند و ضعف و حقارت خويش را بپوشانند.
* حرص كهنسالان
به همين جهت است كه آدمي وقتي پير مي شود، به طور آگاه يا ناآگاه، در ثروت اندوزي حريص تر مي گردد و بيش از پيش به اموال خود دلبستگي و علاقه نشان مي دهد.
قال رسول الله صلي اللّه عليه و آله: «يَهْرَمُ ابْنُ آدَمَ وَ يَبْقَى مَعَهُ اثْنَانِ الْحِرْصُ وَ طُولُ الْأَمَل». (1)
رسول خدا (ص) فرمود: فرزند آدم، به پيري مي رسد، ولي دو صفت در وجودش جوان و شكوفا مي گردد؛ يكي حرص و ديگري آرزو است.
قال رسول الله صلي اللّه عليه و آله: «الشَّيْخُ شَابٌّ فِي طَلَبِ الدُّنْيَا» (2)
همچنین فرمودند: پير و سالخورده و ناتوان در دنياطلبي جوان و تواناست.
* گردآوري مال
بعضي از كهنسالان با جمع آوري مال، كسب قدرت مي كنند و از اين راه به تفوّق و برتري نايل مي شوند و مورد توجه خانواده و اجتماع قرار مي گيرند. ضمناً افراد طمعكار براي آن كه از ثروت آنان نصيبي به دست آرند، گرد آن ها جمع مي شوند و با تمجيد و تملق، با خضوع و تذلل، حداكثر تكريم و احترام را نسبت به آن ها معمول مي دارند، به اين اميد كه عواطف آنان را به خود جلب كنند و از ثروتشان بهره شاياني ببرند. واضح است كه ضعف و حقارت از اين قبيل سالخوردگان بر اثر ثروتي كه در اختيار دارند، جبران مي شود و خواهش برتري طلبي و تفوّق جويي آنان بدين وسيله ارضا مي گردد.
* مداخله در امور دیگران
بعضي از كهنسالان كه فاقد ثروت اند، براي آن كه خود را بنمايانند و اظهار وجود نمايند، به اظهارنظر در كارهاي دیگران مي پردازند. در محيط خانواده به كودكان تندي و خشونت مي كنند.
به جوانان اندرز و نصيحت مي گويند يا آنان را مورد توبيخ و سرزنش قرار مي دهند. در كارهاي ميانسالان تفتيش و تفحص مي كنند و بدون اين كه از آنان خواسته باشند، اظهارنظر مي نمايند.
در محيط اجتماع نيز همين برنامه را پياده مي كنند و تا جايي كه دستشان برسد، در كوچه و بازار، در كوي و برزن، و مسجد و معبد در امور مردم مداخله مي نمايند و نسبت به اعمالشان نظر موافق یا مخالف مي دهند. گاهي در اين كار آن قدر زياده روي مي كنند كه همه را به ستوه مي آورند.
* اندرزگويي بي حساب
ويل دورانت مي گويد: يكي از مسائل دقيق روان شناسي امروز اين است كه آيا جوانان در ارتكاب محرمات بيشتر لذت مي برند يا پيران در تخطئه و نكوهش آنان.
از نظر اخلاق، زندگي دو دوره دارد: دوره نخستين، فرو رفتن در لذات و شهوات است. دوره دوم پند و نصيحت به دیگران. در اين دوره شهوات به حزم و احتياط بدل مي گردد و طوفان اميال، رنگ اندرز به خود مي گيرند؛ مزاج تغيير مي يابد و پيران بر جوانان نمي بخشايند.
* جلب توجه و اظهار وجود
بعضي از سالخوردگان براي اظهار وجود و جلب توجه دیگران، گاهي قصه هاي عجيب و غيرواقعي را به عنوان مشاهدات ايام عمر خويش نقل مي كنند. گاهي خود را قهرمان وقايع مهم و پرهيجان معرفي مي نمايند؛ گاهي روزگار گذشته و حال را با هم مي سنجند و بر خوبي هاي گذشته افسوس مي خورند و از بدي هاي كنوني ابراز
تأسف مي كنند. آنان در اين قبيل گفتار و رفتار، يك هدف اساسي دارند و آن اين كه در مقابل دیگران عرض اندام كنند.؛ تفوّق و برتري خود را نشان دهند؛ ضعف خويشتن را بپوشانند و از احساس حقارت دروني بكاهند.
ناگفته نماند كه قدرت طلبي و برتري جويي همۀ سالخوردگان يكسان نيست. بعضي از آنان بيماري خودپرستي دارند و بيش از حد اسير تفوّق طلبي هستند و با روش هاي نادرست و افراطي خويش، زندگي را بر اعضاي خانواده تلخ و غيرقابل تحمل مي سازند.
* پيران تندخو
سالخوردگان نه تنها خودپرست و حساس بوده و زود گريان مي شوند، بلكه گاهي واكنش هاي خشمگيني، زورگويي، ديكتاتوري و سوظن از خود نشان مي دهند و زندگي را بر اطرافيان خود حرام مي كنند. روي هم رفته مي توان گفت كه دو گروه از سالخوردگان از جهت رفتار، بيشتر جلب نظر مي كنند؛ يا اينان افرادي آرام و خوش مشرب و بساز و خندان هستند و يا بالعكس، كژخو، عصباني، بهانه جو و حتي پارانوئياك مي باشند كه حق نفس كشيدن به كسي نمي دهند و دمار از روزگار اطرافيان بر مي آورند.
* سالخوردگان بي ايمان
اگر جوانان و ميانسالان نسبت به سالخوردگان سخت گيري كنند، به آنان ميدان خودنمايي و عرض وجود ندهند؛ و با تندي و خشونت، آن ها را از كارهايي كه در پيش گرفته اند، منع نمايند، ممكن است گروهي از آنان به عزلت و انزوا بگرايند و بدون آن كه آسيبشان به كسي برسد، باقيمانده عمر را با سكوت و تنهايي بگذرانند؛ ولي گروه ديگر، اگر بي ايمان و نادان باشند، ممكن است براي جبران حقارت خود به عكس العمل هاي خطرناك دست بزنند و در خانواده و اجتماع مفاسد بزرگي به بار بياورند. دختران منزه را رمي به بي عفتي كنند؛ به پسران پاك دامن و شريف
تهمت بزنند؛ بين زنان و شوهران جدايي بيفكنند؛ دختران را بر ضد مادران و پسران را بر ضد پدران تحريك نمايند و محيط خانه را دچار بي نظمي و اختلال كنند؛ در اجتماع نيز جوانان را بر بزرگسالان بشورانند؛ بين مردم افساد كنند؛ بذر اختلاف و ناسازگاري بيفشانند؛ افراد را به جان هم بيندازند. خلاصه، براي آن كه خود را منشاء اثر نشان دهند و توجه دیگران را به خويشتن معطوف دارند، ممكن است مرتكب انواع گناهان و پليدي ها شوند و زيان هاي غيرقابل جبراني به بار بياورند.
به فرموده امام هادي عليه السلام: «مَنْ هَانَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ فَلَا تَأْمَنْ شَرَّهُ» (3) كسي كه خود را ناچيز و خوار مي يابد و در باطن احساس ذلت و حقارت مي كند، از شرّ او ايمني نداشته باش.
گرچه در ايام پيري نيروهاي جسم و جان ضعيف مي شوند و آدمي من حيث المجموع ناتوان مي گردد، ولي بعضي از صفات روحي و معنوي، نه تنها در پيري ضعيف نمي شوند، بلكه فروغ زيادتري به خود مي گيرند و ظهور بيشتري پيدا مي كنند.
دكتر شاك و همچنين محققين ديگر پي برده اند كه مردم باهوش و زيرك، در پيري خيلي زيرك تر و باهوش تر مي شوند، در حالي كه آدم هاي كودن، كودن تر مي گردند.
* عقل و جهل كهنسالان
قال علي عليه السلام: «اذا شاب العاقل شبّ عقله و اذا شاب الجاهل شبّ جهله». (4)
حضرت علي عليه السلام فرمود: وقتي افراد عاقل پير مي شوند، نيروي عقل در نهادشان جوان مي گردد و موقعي كه اشخاص جاهل به پيري مي رسند، جهل و ناداني در وجودشان جوان مي شود.
كساني كه در جواني و ميانسالي بر اثر يك يا چند عقده حقارت، گرفتار بيماري خودپرستي و برتري طلبي بوده اند و با روش هاي جاهلانه، به حقوق و حدود ديگران تجاوز مي كرده اند، وقتي به پيري مي رسند و حقارت كهولت، ضميمه حقارت هاي گذشته آنان مي گردد، خودپرست تر مي شوند و اعمال جاهلانه و رفتار ناپسندشان بیشتر می شود؛ ضرر ايام پيري اين قبيل افراد به مراتب از دوران جواني و ميانسالي آن ها بيشتر است، زيرا اينان در طول عمرِ خود تجربه ها آموخته اند و اكنون مي توانند براي نيل به مقاصد شوم خويش، نقشه هاي خطرناكي طرح كنند و به دست دیگران آن را به موقع اجرا بگذارند و مفاسد بزرگ و غيرقابل جبراني به بار بياورند.
* مجلس اوس و خزرج
شأس بن قيس پيرمرد فرتوتي بود كه در كفر و بي ايماني پافشاري مي كرد. نسبت به مسلمين كينه و دشمني داشت و درباره آنان به شدت حسد مي بُرد. روزي بر جمعي از اصحاب پيغمبر (ص)، از قبيله اوس و خزرج گذر كرد و ديد آنان در يك مجلس گرد هم نشسته و در كمال صفا و برادري با يكديگر سخن مي گويند. او مي دانست كه اين دو قبيله در جاهليت با هم دشمن بودند و از اين كه امروز در پرتو اسلام اين چنين با هم مأنوس و مهربان اند، سخت ناراحت و خشمگين شد. به جواني از يهود، كه همراهش بود، دستور داد برود و در مجلس آنان شركت كند و روز بعاث را به ياد آن ها بياورد و بعضي از اشعار آن روز را در مجلس بخواند. (5)
جوان يهودي وارد مجلس شد و از روز بعاث سخن گفت و طبق دستور، مأموريت خود را انجام داد. يادآوري آن روز، خاطرات گذشته را بيدار كرد و آتش خشم اوس و خزرج را مشتعل نمود؛ به هيجان آمدند و در همان مجلس
نزاع در گرفت، تا جايي كه بعضي از افراد دو قبيله با يكديگر گلاويز شدند. يكي گفت ما حاضريم صحنه بعاث را تكرار كنيم. ديگري گفت ما نيز حاضريم. فوراً تصميم گرفتند. فريادهاي مسلح شويد، مسلح شويد، به هم آميخت و سرزمين حرّه به عنوان نبردگاه معيّن شد و هر دو گروه به راه افتادند. خبر اين تصميم در شهر پيچيد و افراد هر قبيله با سرعت به جمعيت خود مي پيوستند و رفته رفته زمينه زد و خورد سخت و خونيني آماده مي شد.
جريان امر به اطلاع رسول اكرم (ص ) رسيد. حضرت به همراه جمعي از اصحاب كه در حضورش بودند، حركت كرده و خيلي زود خود را به آن ها رساندند.
* سخنان رسول اكرم (ص)
فَقَالَ يَا مَعْشَرَ الْمُسْلِمِينَ اللَّهَ اللَّهَ، أَبِدَعْوَى الْجَاهِلِيَّةِ وَأَنَا بَيْنَ أَظْهُرِكُمْ بَعْدَ إِذْ هَدَاكُمُ اللَّهُ إِلَى الإِسْلامِ وَأَكْرَمَكُمْ بِهِ وَقَطَعَ بِهِ عَنْكُمْ أَمْرَ الْجَاهِلِيَّةِ وَاسْتَنْقَذَكُمْ بِهِ مِنَ الْكُفْرِ وَأَلَّفَ بِهِ بَيْنَكُمْ تَرْجِعُونَ إِلَى مَا كُنْتُمْ عَلَيْهِ كُفَّارًا؟.
رسول خدا (ص) فرمود: اي مسلمانان! آيا به كشاكش دوران جاهليت گراييده ايد با آن كه در ميان شما هستم؟ پس از آن خداوند شما را به دين اسلام هدايت كرد، موجبات عز و عظمتتان را فراهم آورد، پيوندهاي جاهليت را از شما بريد، از كفر نجاتتان داد و بين شما ايجاد الفت و محبت كرد. آيا مي خواهيد روش هاي جاهليت را در پيش گيريد؟ و به كفري كه قبلاً گرفتار آن بوديد برگرديد؟.
* ندامت اوس و خزرج
سخنان رسول اكرم (ص) آنان را به خود آورد و دانستند كه اين افكار شيطاني، نقشه خائنانه اي است كه دشمن آن ها را طرح كرده است؛ اشك هيجان و ندامت باريدند، مراتب اطاعت خود را به رسول اكرم (ص) اظهار داشتند و همراه آن حضرت از نيمه راه حرّه برگشتند. خداوند با لطف خود، آتش فتنه شأس بن قيس را خاموش كرد.
* شأس بن قيس و احساس حقارت
شأس بن قيس از كفار مدينه است. او علاوه بر ضعف و شكستگي پيري، از چند جهت در خود احساس ذلت و حقارت مي كرد. مي ديد كه مسلمين روز به روز قوي تر مي شوند و كفار ضعيف تر؛ مي ديد كه مسلمانان در كوچه و بازار، كفار را با ديدۀ پستي و تحقير مي نگرند؛ مي ديد كه ناچارند براي ادامه زندگي با وضعي ذلت بار و تحقيرآميز به حكومت اسلام جزيه بدهند.
اين ها و عوامل ديگري در شأس بن قيس عقدۀ حقارت به وجود آورده بود. مي خواست در فرصت مناسب عكس العمل مؤثري نشان دهد و حقارت دروني خود را جبران نمايد و چون پير و باتجربه بود، از اجتماع اوس و خزرج استفاده كرد؛ نقشه اختلافي را بر اساس تعصب عربيّت طرح نمود و به وسيله يك جوان يهودي آن را پياده كرد. نقشه آن قدر خطرناك بود كه اگر رسول اكرم (ص ) فوراً اقدام نمي فرمود و آتش فتنه را خاموش نمي ساخت، فساد بزرگي به بار مي آمد و خون هاي زيادي به زمين مي ريخت.
* جبران حقارت پيران
براي آن كه پيران سالخورده بر اثر عقده حقارت به كارهاي ناروا دست نزنند و موجبات بدبختي خود و دگران را فراهم نياورند، اولياي گرامي اسلام، پيروان خود را موظف ساخته اند كه در خانواده و اجتماع، پیران را مورد كمال توقير و تكريم قرار دهند و شخصيتشان را گرامي و محترم شمارند، تا بدين وسيله احساس حقارت آن ها جبران گردد.
پاورقی:
1- إرشاد القلوب إلى الصواب، ج1، ص: 39.
2- مجموعة ورام(تنبيه الخواطر)، ج1، ص: 278
3- بحار الأنوار، ج72، ص: 300
4- الحديت-روايات تربيتى، ج1، ص: 311
5- بغاث یا بعاث مکانی نزدیک مدینه بوده که جنگی بین قبیلۀ اوس و خزرج انجام گرفته و قبيله اوس بر خزرج پيروز شده بود.
6- ابن هشام: السيرة النبوية 2/ 250.
منبع: بزرگسال و جوان از نظر افکار و تمایلات، مرحوم حجت الاسلام فلسفی