به گزارش خبرگزاری «حوزه»، روحانی وارسته شهید علی عامری در سال 1337 ش. در خانواده ای متدین در اختیارآباد کرمان دیده به جهان گشود. او در سال 1350 دوره ابتدایی را به پایان برد و پس از آن به مدت سه سال روزها را جهت بهبود معیشت کار می کرد و شب ها به فراگیری قرآن و احکام اسلامی مشغول بود. روحیات مذهبی، سرانجام قدم هایش را به حوزه مقدسه قم کشانید. او دوره مقدمات را با علاقه در مدرسه کرمانی ها به پایان رسانید و پیوسته از شاگردان ممتاز آن حوزه بود.
* فعالیت فرهنگی و انقلابی
حجت الاسلام عامری، برای کارهای خیر از عمران و سازندگی منطقه تا حل مشکلات مردم پیشگام بود و گاهی اوقات تا نیمه شب مشغول این امور بود. قبل از پیروزی انقلاب اسلامی علیه رژیم پهلوی، مبارزات مؤثری از جمله نشر اعلامیه و نوار جلسات سخنرانی و نوشتن مقالات برای جوانان انجام می داد. پس از به ساحل امن رسیدن کشتی انقلاب، با جذب نسل جوان و القای تعالیم دینی و انقلابی به مردم در بارور کردن انقلاب اسلامی تلاش کرد.
با هجوم وحشیانه مزدوران بعثی به کشور عزیزمان شهید عامری برای دفاع از خاک کشور احساس وظیفه کرد و راهی جبهه های حق علیه باطل شد.
مادر شهید عامری که دو فرزند دیگرش غلامحسین و ابراهیم را هم در دفاع از کشور تقدیم کرده است درباره فرزندان شهیدش می گوید: بچه های شهیدم می گفتند ما در این سرزمین زندگی می کنیم و با پول این دولت آموزش می بینیم اگر ما در جبهه شرکت نکنیم پس چه کسی باید برود؟! هر چقدر از آن ها بگویم باز نمی توانم حق مطلب را ادا کنم. فرزندانی با ایمان، خوش اخلاق و مهربان بودند. محبت، عزت و سخاوت آن ها زبانزد خاص و عام بود. درس خوان و کم توقع بودند و هزینه تحصیل را از راه قالی بافی به دست می آوردند همیشه در مساجد و فعالیت آن ها شرکت می کردند. آن ها روزهای زیادی را بدون خوردن سحری، روزه می گرفتند. شهید از کمک به جبهه و اعزام نیرو به آن مناطق دریغ نمی کرد؛ خود نیز مسئول تبلیغات گردان بود و در جبهه، کلاس معارف داشت؛ هم چنین مترجم زبان عربی برای فرماندهان بود.
*شهید عامری تکلیف محور بود
امام جمعه شهر اختیارآباد درباره شهید علی عامری می گوید: شهید عامری از شخصیت های مطرح و فعال آن روزهای کرمان و تکلیف محور بود؛ وی در زمان جنگ و جبهه، وجودش را وقف جبهه کرد.
* قبل از شهادت
شیخ علی، مکرر به جبهه می رفت ولی اعزام آخرش طوری دیگر بود. از مردم خداحافظی کرد و حلالیت طلبید؛ شب حمله در جزیزه مجنون در حالی که دوستان دست برگردن هم انداخته بودند؛ عامری می گوید: همدیگر را حلال کنید که معلوم نیست دیگر همدیگر را ببینیم و در همان حال به یکی از آن ها می گوید: من دیگر بر نمی گردم. علی در تاریکی آن شب و در میان کانال، دعای توسل را با اشک زمزمه می کرد که آخرین مناجات او با خدا بود. مادرش در این باره می گوید: هیچ گاه به آن ها نمی گفتم که چرا به جبهه می روید؟ به جز دفعه آخر که لحظه موعود و تعبیر خوابم نزدیک شده بود. علی کنارم نشست و منتظر شد تا لباسش خشک شود تا آن ها را وصله زده و راهی جبهه شود. طبق معمول از من اجازه خواست، گفتم شرمنده ام دلم نمی گذارد، خواب دیدم از طرف قبله سه بار ندا آمد، علی و ابراهیم شهید می شوند. ناراحت شدم و شروع به گریه کردم! ناگاه صدای دیگری آمد و گفت شهید زنده است و شهادت لیاقت می خواهد.» گفت: مادر، شهادت لیاقت می خواهد دعا کن ما پیروز شویم و اسلام را زنده نگه داریم، دعا کن ما شهید شویم. نگاه به صورت علی انداختم و مثل همیشه رضایتم را ابراز کردم. او رفت و دیگر برنگشت. ابراهیم را هم در سالگرد شهادت علی آوردند.
* شهادت
سرانجام این روحانی برجسته و دلداداه سال 62 در جزیزه مجنون و در عملیات خیبر رساله عملیه خود را به خط سرخ نگاشت و «عند ربهم یرزقون»گشت.
* وصیت نامه
به عنوان یک مسلمان و به حکم وظیفه شرعی و الهی که داشتم، قدم در راه نهادم.
عزیزان منتظر امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) باید بدانند که اول امام زمان منتظر ماست پس محکم باشید تا زمینه ظهور حضرتش را مهیا سازیم.
منبع: وب سایت شهدای روحانی کرمان