به گزارش خبرگزاری «حوزه»، طلبه شهید رمضان قائم مقام، فرزند علی اصغر در سال 1343 در روستای «قوه قاچ» از توابع رامیان متولد شد.
دوران ابتدایی را در روستا گذراند و مقطع راهنمایی را همراه برادر بزرگش، شهید حاج قربان قائم مقام، در شهر گنبد سپری کرد. سپس جهت ادامة تحصیل به «آزادشهر» رفت و در دبیرستان شهید مطهری مشغول به تحصیل شد. در سال 1361 که دو سال از جنگ تحمیلی سپری شده بود عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل گردید و 14 ماه در جبهه ماند. هربار که از جبهه باز می گشت عطش او برای بازگشت بیشتر می شد. درسال62 به عنوان فرماندة دسته در جبهة جنوب به مدت دو ماه با دشمن جنگید و در همان سال توانست در اعزام مجدد، 45 روز در جمع رزمندگان اسلام با دشمن بعثی مبارزه نماید.
در سال 64 از دبیرستان «آیت الله طالقانی» گنبد موفق به أخذ دیپلم گردید و برای رسیدن به دریای مواج علوم اهل بیت (ع) وارد حوزة علمیة قم شده و در مدرسة رسول اکرم (ص) سکنی گزید.
شهید قائم مقام سرانجام در 22 بهمن سال 65 با حضور در جمع سپاه حضرت مهدی(ع) رهسپار جبهة جنوب گردید و در منطقة هفت تپه در گردان امام باقر (ع) مستقر شد.
وی در عملیات کربلای 5 در سِمت فرماندهی دسته شرکت کرد و در تاریخ 13/12/65 در منطقه شلمچه با اصابت ترکش به فیض شهادت نائل آمد. پیکر مطهرش 8 سال مفقود بود و بعد از شناسایی در امامزاده یحیی بن زید گنبد به خاک سپرده شد.
مادر شهید می گوید: فرزندم، هرگاه برای مرخصی به منزل می آمد، بیشتر وقت خویش را صرف امور مسجد کرده و با شور و شوق در مراسم مختلف شرکت می کرد و امور مربوط به آن را با جان و دل انجام می داد. هرگاه در مسجد مراسم زیارت عاشورا، دعای توسل و دعای کمیل برپا می شد، در آن شرکت می کرد و به خاطر اینکه خود را مسئول می دانست تمام کارها را عهده دار می شد؛ حتّی وقتی به خانه برمی گشت، سفره های مسجد را با خود می آورد و آنها را می شست و تحویل می داد.
* قسمتی از وصیت نامه شهید
اینک که خداوند نظری از روی لطف و مهربانی به این ملت ستمدیده کرد و شما را از افراد مخلص و پیرو خویش و ادامه دهندگان راه دین خویش قرار داد و به شما رهبری عطا کرد که نمونه اش از صدر اسلام تاکنون بر هیچ کشور و قبیله ای ارزانی نداشته و مهدی صاحب زمان(عج) را صاحب و سرپرست کشور شما قرار داد.
قدر این همه نعمات را که از روی کَرَم به شما داده، بدانید و به سخنان فرزند رسولش فرزند ائمه معصومین(ع) گوش کنید و انجام دهید که هر سخنی که از لب های مبارکش بیرون می آید در آن حکمت و سعادت شماست و تا جائی که جان در بدن دارید هرگز از او دوری نجوئید که در دریای متلاطم گروهک ها و دسته های منحرف غرق خواهید شد.
همیشه در کارهای مذهبی و سیاسی و فرهنگی دنباله روی روحانیت اصیل باشید و از آنها پیروی کنید که روحانیت اصیل، شما را از غرق شدن در دنیای مادیات و افتادن در دامن دشمنان اسلام نجات خواهند داد و اگر توانی در بدن داشتید کوشش کنید تا درس دین خدا (طلبگی) را بخوانید و ادامه دهید که این راه، راه انبیا و ائمه معصومین (علیه السلام) بوده است.
برادران گرامی! فکر نکنید که در جبهه فقط جسم کار می کند نه؛ به خدا قسم! آن قدری که روح در جبهه مؤثر است، جسم نیست.
عزیزان و بزرگواران! قلب های نورانی خود را با ذکر گفتن به خدا نزدیک تر کنید و نگذارید که با گناه، قلب شما سیاه و پرده ای بین شما و خدا قرار بگیرد و خدای ناکرده خدا، شما را فراموش کند.
خواهران گرامی! با حجاب خود روح شهدا را شاد کنید و زینب(س) را از خود خشنود و راضی کنید و خود را از بند شیطان توسط نماز و دعا برهانید که این باعث خشنودی زینب(س) خواهد شد.
والدین والا مقام! اگر به هدفم رسیدم، امیدوارم که اگر گریه و یا عزاداری می کنید به یاد اباعبدا... الحسین(ع) باشید و گریه کردن شما طوری نباشد که سودجوها از گریه شما استفاده کنند یا باعث تضعیف روحیه خانواده های دیگر بشود؛ طوری برخورد کنید که به خانواده های دیگر روحیه بدهید و آنها را به اسلام و قرآن مستحکم تر کنید.
والدین محترم! آیا من از فرزند امام حسین(ع) یا از شهدای دیگر بهتر بودم؟ و اگر ترجیح نمی دهید پس هرگز برای من غصه و زاری نکنید.
پدر جان! تو خود گفتی که تو را از کوچکی فدای ابوالفضل(ع) کردم، پس دعا کن همان طوری که ابوالفضل(ع) شهید شد من هم آن گونه به پیش معبودم بروم. ناراحت مباش و خدا را شکر گزار باش که در راهی فرزندت را دادی که خشنودی خدا و ائمه اطهار (ع) را در برداشت.
خانواده گرامی! هرگز اسلام عزیز و روحانیت اصیل را از یاد نبرید، زیرا با از یاد بردن اسلام، دیگر نه دنیائی دارید و نه آخرتی.
برادران عزیز و گرامی! امیدوارم که با زبان و عمل خود، محافظ این انقلاب باشید، زیرا تمامی مستضعفان جهان چشم به این انقلاب دوخته اند و امیدوارم که شما هیچگاه دست از انقلاب برندارید و مبارزه خود را ادامه دهید.
خانواده گرامی! امیدوارم که این قطره خونی که در راه خدا ریخته شده (آنهم معلوم نیست مورد رضای خدا قرارگیرد یا نه) هیچ گونه صحبتی در بین افراد از من گفته نشود زیرا مزد و اجرم را از خدا می خواهم.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی کنگره شهدای روحانی گلستان (عرشیان روحانی»