به گزارش خبرگزاری «حوزه» شهید حسینعلی رسولی، اول اسفند 1348 در روستای هزار جریب از توابع شهرستان بندرگز دیده به جهان گشود و در دامان پرمهر و عطوفت خانواده ای زحمتکش رشد و نموّ کرد.
دوران ابتدایی و راهنمایی را در حالی که خانواده در فقر و مشقّت بودند با سختی گذراند. این دوران با روزهای پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی در آمیخته بود.
پس از پیروزی انقلاب، وی در حالی تحصیلاتش را ادامه می داد که عرصة دفاع مقدس، میدان عشقی برای رزم آوران عاشق گردید تا ثابت کنندکه ایران زمین، با بودن فرزندان دلیرش جایی برای نگاه نامحرم نیست.
شهید حسینعلی رسولی نیز سعی بسیار نمود تا بتواند در جبهة دفاع مقدس حضور یابد و از بحر بیکران آن بنوشد، ولی به علّت سن کم به وی اجازة حضور در جبهه داده نمی شد.
در اثناء تحصیل، شوق کسب علوم حوزوی و سربازی در رکاب مهدی فاطمه(عج) را در دل او افکنده شد و او رهسپار تهذیب در حجره های حوزه گردید.
شهید رسولی در حوزة علمیة «بندرگز» اقامت گزید و ضمن بهره بردن از اساتید حوزه، عزم خویش را برای رسالتی بس بزرگ و عظیم جزم نمود.
شانزدهم شهریور سال 1365 روز شیرینی برای وی بود، چون توانست در عرصۀ جهاد و شهادت، گام در خاک پاک جبهه های جنوب بگذارد و با دژخیمان بعثی به مبارزه بپردازد.
کربلای 4 اولین صحنة ایثار و جان فشانی وی بود و دیگر بار در کربلای 5، تاریخ 21/10/65 در منطقه شلمچه، با اصابت ترکش خمپاره به فیض شهادت نایل گشت.
شهید حسینعلی رسولی در حالی شهید شد که 17 سال بیشتر نداشت و پس از تشییع جنازه در امامزاده لرما هزارجریب به خاک سپرده شد.
* بخشی از وصیت نامه شهید
این حقیر در حوزه علمیه امام محمد باقر(ع) بندرگز در حال تحصیل بودم، که صدای رهبر خود خمینی روح الله را شنیدم که فرمود: «در موقعیت حاضر جنگ از اهم واجبات است و هیچ چیز نمی تواند مانع آن شود».
من با شنیدن این پیام امام بر خود لازم دانستم که به جبهه بروم و در خود توان جبهه رفتن را دیدم و به جبهه آمدم و اگر به جبهه نروم در پیشگاه خداوند مسئول هستم و به ملت خود خیانت کرده ام.
خدایا! حال که من دعوت تو را لبیک گفتم، تو هم آخرین آرزوی مرا برآورده کن و آن این است که مرا طوری بمیرانی که در روز محشر در مقابل امام حسین(ع) و یارانش رو سفید باشم.
به یاد روز عاشورا که امام حسین(ع) را شهید نمودند و سر از تنش جدا کردند و بدن مطهرش را لگدکوب اسب ها نمودند.
هر کس جهاد در راه خدا را به همراه امام عادل ترک کند، لباس خواری و ذلت پوشیده و در زندگی تنگدست و نیازمند گردد و روزی اش از بین می رود.
ای جوانان! نکند در رختخواب ذلّت بمیرید، که امام حسین(ع) در میدان نبرد شهید شد. ای جوانان! مبادا در غفلت بمیرید، که امام علی(ع) در محراب عبادت شهید شد و مبادا در حال بی تفاوتی بمیرید که علی اکبر حسین(ع) در راه امام حسین(ع) و با هدف شهید شد.
برادران! هرگز دشمنان بین شما تفرقه نیاندازند و شما را از روحانیت متعهد جدا نکنند، که اگر چنین کردند روز بدبختیِ مسلمانان و روز جشن ابرقدرت هاست.
به خانواده های شهدا سرکشی کنید و به آنها دلداری دهید و به آنها بگویید: که راه فرزندانشان را ادامه می دهید و انتقام خون آنها را خواهید گرفت و نگذارید که آنها غمی را احساس کنند. نماز جمعه و جماعت را که تا به حال فراموش نکردید و با شکوه تمام اجرا کردید از این به بعد نیز بیش از پیش باشکوه اجرا کنید تا پشت ابرقدرت ها را به لرزه درآورید.
ای خانواده های معظم شهدا! شما در پیشگاه خداوند عزیز هستید، آبرو دارید، شما نور چشم امت هستید، خدا نکند که بگویید: ما فرزندان خود را از دست داده ایم بلکه شما تازه فرزندان خود را یافته اید و از دست نداده اید. آنها امانتی از طرف خداوند در پیشگاه شما بودند و شما باید خداوند را شکر کنید و از او طلب مغفرت کنید، که امانت او را دادید و شکر خدا از این است که شما توانستید این امانت را صحیح و سالم به خدا و خالق خود بازگردانید.
ای خانواده های شهدا! شما باید خوشحال باشید که چنین فرزندانی را داشتید، پاک، خالص و مطهر که در راه خدا فدا نمودید.
پدر و مادر عزیز و گرامی! می دانم که برای من سال ها زحمت کشیده اید و مرا به اینجا رسانده اید و من نتوانسته ام جبران زحمت های شما را نمایم.
من آرزوی زیارت امام رضا(ع) را داشتم، ولی موفق نشدم و عوض بنده از کلیه برادران می خواهم که هرگاه به زیارت امام رضا(ع) رفتند به یاد من هم زیارت کنند.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی کنگره شهدای روحانی گلستان (عرشیان روحانی)