خبرگزاری«حوزه» در ادامه انتشار سلسله درس های خارج فقه مرحوم آیت الله العظمی تبریزی، تقریر درس این مرجع فقید شیعه با موضوع: «نقد و نظر علما در اخبار سهوالنبی صلیاللهعلیهوآلهوسلم» را منتشر می کند.
بسماللهالرحمنالرحیم
کلام در اخباری بود که متضمن سهوالنبی صلیاللهعلیهوآلهوسلم بود نکاتی در کلام صدوق قدسسره و شیخش «محمدبن حسنبن احمدبن الولید» هست که متعرض میشویم. اینها در کلامشان فرمودند: اخباری که درباره سهوالنبی صلیاللهعلیهوآلهوسلم وارد است، اخبار معتبره است، کما اینکه بیان کردیم. صحیحه و موثقه در میان آن هست. اگر بنا بشود ما این اخبار را رد و طرح کنیم، باید سایر اخبار را هم طرح یا رد کنیم و با رد این اخبار، ابطال شریعت و ابطال دین لازم میآید. این کلام، خیلی کلام بزرگی است.
جواب از ما ذکرنا معلوم شد که این مطلبی که این دو بزرگوار فرمودهاند، امر صحیحی نیست. برای اینکه اخبار سهو النبی صلیاللهعلیهوآلهوسلم مبتلا به معارض است، در موثقه زراره که به واسطه ابنبکیر موثقه بود. عن زراره قال سألت اباجعفر علیهالسلام هل سجد رسولالله سجدتی السهو قط قال لا و لا یسجدهما فقیهٌ (وسایلالشیعه/8/203/ح6) بنابراین امام علیهالسلام فرمود: «النبی صلیاللهعلیهوآلهوسلم لم یسجد سجدةالسهو قط و لایسجدها فقیه» عرض کردیم که مراد از فقیه مطلق، امام علیهالسلام است، ـ و الا زراره هم فقیه بود که به این اخبار سهو عمل میکرد ـ این اخبار معارض است. وقتی که معارض شد، روایت میگوید: اگر دو طایفه از اخبار معارض شد، هر کدام از آنها مخالف با عامه شد، اخذ به آن میشود، و آنچه که موافق با عامه است، طرح میشود، روی این اساس با طرح اینها نه خروج از دین لازم میآید، و نه اشکال دیگری لازم میآید. این یک جهت بود.
جهت دیگر فرمایشی است که در اخبار سهو میباشد که این حرف از خود ما نیست، علمای ما ذکر کردهاند، کما اینکه مجلسی قدسسره در بحارالانوار تفصیلاً دارد، (ر.ک. بحارالانوار/17/96-97) در آنجا روایات اعتراض ذوالیدین بر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم را نقل میکند که عرض کرد: «حدث فیالصلاة شیء؟» در آن روایات اعتراض ذوالشمالین را نقل کردهاند که نبی صلیاللهعلیهوآلهوسلم پنج رکعت خواند، در جایی دو رکعت خواند، و در جایی سه رکعت خواند، که البته از عامه نیز نقل کرداند. رسولالله صلیاللهعلیهوآلهوسلم گفت: نه، من درست خواندهام. بعد این گفت: نه، شما اشتباه میکنید، تغییر دادهاید. حضرت از آنکه قوم سؤال کرد، و آنها ذوالشمالین را تصدیق کردند، تکلم عمدی و استدبار از قبله مبطل نماز است با وجود این رسولالله صلیاللهعلیهوآلهوسلم یک رکعت یا دو رکعت را متصلاً خواند. و اگر بپذیریم که تکلم رسول الله صلیاللهعلیهوآلهوسلم تکلم سهوی بوده اما تکلم ذوالشمالین که تکلم عمدی بوده است لذا برخی از فقهایشان مجبور شدهاند و گفتهاند: با شرایطی تکلم عمدی در اثنای صلاة عیب ندارد. (قول مالکیه/الفقه علیالمذاهب الاربعه و مذهب اهلبیت علیهمالسلام /1/422) بدانجهت ائمه ما علیهمالسلام تقیةً فرمودهاند: به صین هم برود و برگردد، باز هم دو رکعت را بخواند و بقیهاش را بخواند. (وسایلالشیعه/8/ 205/ح20) اینها همهاش این بود که این اخبار همینطور نیست. در درس گذشته گفتیم: ذوالیدین شخصی مجهولالحال است، ولکن اینقدر معلوم است که ذوالیدینی بود که در غزوه بدر شهید شد.
و نیز گفتهاند: یک ذوالیدین دیگری هست که او راوی است، و این را هم ذکر کردهایم که مقصود از ذوالیدین آن ذوالیدین که معروف به ذوالشمالین بود، او روایت نقل میکند، روایات سهو را ابوهریره از او نقل میکند که ذوالشمالین اینطور کرده و ذوالشمالین هم در زمانی که ابوهریره که در سال هفتم بعد از هجرت مسلمان شد، نبود، شهید شده بود (الخلاف/1/404) خود عامه عذر آوردهاند که عیب ندارد انسان کافر باشد، بعد مسلمان بشود، روایتی را از صحابه دیگر بالواسطه نقل کند. و حال آنکه ابوهریره هم واقع قضیه را به واسطه نقل نمیکند، بلکه میگوید خود این ذوالشمالین به رسولالله صلیاللهعلیهوآلهوسلم اعتراض کرد. صدوق در مقابل اینها فرموده است: اینکه بعضی گفتهاند: این اخبار مردود است، چرا؟ چون اصلاً این رجل مجهول است، معلوم نیست که رجلی بوده یا نبوده است. برای اینکه اگر آن یکی بود، ابوهریره نمیتواند در قضیه از او نقل کند، و خودش هم اگر بوده است، چه کسی بوده است؟ صدوق در «من لایحضره الفقیه/1/360» میفرماید: کسی که این مناقشه را بگوید، دروغ میگوید. معلوم میشود که صدوق آن زمان در مسئله سهوالنبی صلیاللهعلیهوآلهوسلم مورد اعتراض شده، که اینجور عصبانی شده و گفته اینها دروغ میگویند، این شخص معروف بود. موافق و مخالف از او روایت کردهاند. بدانجهت بعد به صدوق گفتهاند: کدام یک از اصحاب ما از این شخص روایت نقل کردهاند؟ این روایت از ائمه است، ائمه که تقیةً فرمودهاند، کسی از او روایتی نقل نکرده است. در کتب رجال ما اصلاً اسم این شخص نیست که در موردی راوی باشد. بلکه گفتهاند: این «العهدة علیالراوی» است، من خودم این را فحص نکردهام. میگوید: در تراجم اهل عامه این شخص راوی نیست، هیچ روایتی ندارد که خودش راوی باشد. لذا چطور شخصی میشود که «یروی عنهالمخالف والموافق؟» هم موافقین و هم مخالفین نقل کردهاند؟!
مرحوم صدوق در مورد نومالنبی صلیاللهعلیهوآلهوسلم میفرماید: حکمتی اقتضا کرد که خداوند متعال نبی صلیاللهعلیهوآلهوسلم را در خواب نگه داشت، که بعداز طلوع شمس بیدار شود، آن حکمت این بود که مردم بفهمند پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم هم از جنس بشر است و میخوابد و بیدار میشود، احتمال ربوبیت در او داده نشود. همچنین مردم در خواب ماندن پیامبر را عیب نگیرند.
▪ نقد ما بر کلام مرحوم صدوق قدسسره در توجیه اخبار سهوالنبی
لکن به حرف ایشان اشکال وارد است که حتی در قرآن مجید هست که خداوند به پیامبر امر کرده است که از لیل بلند شو! اینکه رسولالله میخوابید، مردم میدانستند که میخوابید. قبل هم میدانستند، بعد هم میدانستند. این چه حرفی است که خداوند متعال او را آنجا خواباند که تا احتمال ربوبیت در او نرود، و معلوم شود که «الذی لاتأخذه سنة و لانوم)» (بقره/255) خود خدا است. صدوق قدسسره این را فرموده است.
▪ رد ما بر استدلال عامه به قرآن برای اثبات سهوالنبی صلیاللهعلیهوآلهوسلم
و اینکه بعضی از عامه بر سهوالنبی صلیاللهعلیهوآلهوسلم به آیاتی استدلال کردهاند (تفسیر روحالبیان/3/49) که خداوند متعال بعداز نسیان، نبی را امر میکند، میفرماید: «و إما ینسینّک الشیطان فلا تقعد بعد الذکرى» (انعام/68) این اشتباه محض است. کلمه نسیان که در قرآن و غیر آن استعمال شده، یک معنایش همین است که انسان چیزی را از یادش ببرد. و معنای دیگر نسیان عملی است، که در کتاب مجید و استعمالات خیلی آمده است. خداوند متعال به اهل دوزخ میگوید: «الیوم ننساکم» (جاثیه/34) امروز شما را از یاد میبریم، یعنی خدا نسیان میکند؟! معنایش «ترک» است. زیرا کسی که شیئ را نسیان کرد، رها میکند، اتیان نمیکند. ربما در معنای لازم استعمال میشود. لذا گاهی نسیان به معنای ترک، و گاهی هم به معنای غفلت است. خطابات قرآن کما اینکه علمای بلاغت گفتهاند، مفسرین گفتهاند، از قبیل «ایاک اعنی و اسمعی یا جاره» است. خداوند متعال اول تکلیف را متوجه بر نبی میکند، تا مردم بفهمند. نه اینکه مردم در جایی که قرآن و دین را مسخره میکنند، بنشیند. بله نشستن بر همه حرام است. این توجیه خطاب به نبی اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم از لطف کلام است. بلاغت کلام است که توجیه میکند به کسی که به او قریبتر است. کما اینکه وقتی انسان میخواهد اولادش را تکلیف به شیئ بکند، و ملاک آن هم در همه موجود است، خطاب به پسر بزرگ میکند، میگوید: فلانی! با این همسایههای بد و رفقای بد ننشین! یعنی آیا آن دیگران بنشینند؟! اینها لطف الکلام است و خطاب است. اینها دلالت نمیکنند که نسیان به معنای غفلت بر نبی صلیاللهعلیهوآلهوسلم محقق میشود.
▪ ادعایی غلط، در نوم و خواب ماندن نبی صلیاللهعلیهوآلهوسلم
روی این اساس، مسئله نوم میماند. بعض اصحاب ما نوم را استثنا کردهاند، (مرآةالعقول/15/66) گفتهاند: نبی میتواند خواب بماند. این نوم مثل سهو نیست. ممکن است که خداوند متعال نوم را بگیرد، در جایی مصلحت باشد که نبی در خواب باشد. آن مصلحت چیست؟ ما نمیدانیم، خداوند میداند. یا مصلحت این است که مردم حکم قضا را یاد بگیرند، انسان که قضا میکند، صلاة نافله داشته باشد، آن صلاة را با نافلهاش قضا کند. کما اینکه در صحیحه زراره بود، یعنی یک مصلحتی بود. (وسایلالشیعه/4/285/ح6) و لکن این معنا که در این نومالنبی احتمال دادهاند، با روایت جور در نمیآید. چرا؟ چون در صحیحه عبداللهبن سنان (وسایلالشیعة /4/283/ح1) چنین است وقتی نبی اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم بلند شد، طلوع شمس شده بود. عامه هم نقل کردهاند که رسولالله صلیاللهعلیهوآلهوسلم در آن وادی نماند، گفت: این وادی شیطان است.
در این صحیحه عبداللهبن سنان چنین است: «محمدبن الحسن باسناده عن الحسینبن سعید، عن النصربن سوید، عن عبداللهبن سنان، عن ابیعبدالله علیهالسلام، قال: سمعته یقول: انّ رسولالله صلیاللهعلیهوآلهوسلم رقد فغلبته عیناه فلم یستیقظ حتی آذاه حر الشمس ثم استیقظ فعاد نادیه ساعة» که خدا را میخواند «و رکع رکعتین ثم صلی الصبح و قال: یا بلال ما لک؟ فقال بلال: ارقدنی الذی ارقدکیا رسول الله، قال: و کره المقام و قال: نمتم بوادی الشیطان» معنایش این است که مثل سایرین که در خواب میمانند، آنجور است و حال آنکه اینطور خواب غفلت در رسولالله صلیاللهعلیهوآلهوسلم نمیشود. خوابی که از ناحیه شیطان است در روایات دخیل است، جوان را ملک بیدار میکند اگر بلند نشد و گفت: بخوابم، باز ملک بیدار میکند، و اگر اعتنا نکرد، شیطان کاری میکند که طلوع شمس شود. در مانحن فیه «نمتم بوادی الشیطان» با آنچه که خداوند کذا کرده است، نمیسازد، و این را میدانید که غفلت شیطانی در نبی حتی در نوم هم نمیشود. «و من هنا» نوم نبی حجت شرعیه است. بلکه بعضاً وحی در حالت نوم میشود. لذا وقتی حضرت ابراهیم علیهالسلام به پسر عزیزش فرمود: «إنی أرى فیالمنام أنی أذبحک» (صافات/102)، در پاسخ گفت: «یا أبت افعل ما تؤمر ستجدنی» (همان) اسماعیل میدانست پدرش خوابی که دیده است امر خداوندی است، و هکذا مواردی که ائمه علیهمالسلام خواب میدیدند، خوابی که سیدالشهداء علیهالسلام در شب عاشورا دید، یا آن وقتی که آخر وداعش بود، جدش رسولالله صلیاللهعلیهوآلهوسلم را در خواب دید، (بحارالانوار/44/ 313) یا آن خوابی که رسولالله صلیاللهعلیهوآلهوسلم دید که بعداز خودش بالای منبر میروند، (بحارالانوار/31/514) و امثال اینها. در نبی غفلت و القای شیطان در قلب نبی حتی در حال غفلت هم نمیشود. اعتقاد ما این است، و این روایت منافی با اعتقاد ماست. چون در ذیلش دارد که «نمتم بوادی الشیطان». روی این اساس این خبر هم که عامه نقل کردهاند، پیش ما مسموع نیست. لذا اگر آنجور نومی باشد، مردم نمیفهمند که این نوم، نوم رحمانی است.
لذا اعتقاد ما این است که ائمه علیهمالسلام و نبی اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم و سایر انبیا از نوم غفلت و از سهو و اشتباه معصوم هستند. مذهب ما این است که عصمت انبیا از معاصی و اراده معاصی، ولکن چون از بحث فقه دور میشویم مبسوطاً بیان نمیکنیم. چون نقض غرض میشود و مردم بهانه میگیرند که این سهو میکند، کسی که در خوردنش سهو کند، چطور در تبلیغ سهو نکند؟ و هکذا و هکذا، این خلاف حکمت است.
برهان قاطع است غرض از نبی این است که مردم یقین کنند. خصوصاً نبی اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم که معجزه عیسی و موسی علیهماالسلام را نشان نمیدهد، فقط به بیانش است، «و جادلهم بالتی هی أحسن» (نحل/125) در نبی نباید هیچ راه وسوسهای باشد. لذا در مانحن فیه خداوند متعال هم تأکید فرموده: «و ما ینطق عن الهوى إن هو إلا وحی یوحى» (نجم/3-4)
▪ علت نقل اخبار ضعیف و مقطوعالبطلان سهوالنبی صلیاللهعلیهوآلهوسلم توسط عامه
نکتهای را عرض میکنم: یک وقتی فکر میکردم داعی بر نقل این اخباری که ضعاف هستند، و اخباری که حتی به مذهب خودشان، مقطوعالبطلان است، چیست؟ در ذهنم آمد که اینها میخواستند ذهن مردم را آماده کنند به آن چیزی که حین وفات رسولالله صلیاللهعلیهوآلهوسلم اتفاق افتاد، که دوات و قلم خواست، گفت: بیاورید تا بنویسم آنچه که بعداز من باید عمل کنید. (الارشاد/1/185) شما میدانید که چه گفته شد، و بدانجهت تعقیب نکرد. چونکه این وسوسه در ذهنها افتاد، این را که مینویسد اعتبار ندارد، شاید اشتباه میکند، شاید مثلاً کلامی باشد که در غیر حال اختیار است. برای اینکه قبح آن کلام را از ذهنها ببرند، اینجور احادیث را نقل کردهاند. این را گذشتیم.
ما حجج قاطعه بر عصمت انبیا داریم. کسی که خودش درست اصول بخواند، در اصول بحث عصمت انبیا تمام شده است، در بحث مشتق آیه شریفه که میفرماید: «لا ینال عهدی الظالمین» (بقره/124) حجت قاطعه است و در مورد خودش بحث است.
والحمدلله ربالعالمین