به گزارش خبرگزاری «حوزه» این رساله، با تبیین نظریه اخلاقیِ قانون طبیعی و بررسیِ سیر تاریخی آن، دیدگاه علامه طباطبایی و جان فینیس را در این باره تبیین و بر اساس سه رهیافت وجودشناختی، معرفت شناختی و روا نشناختی این دو دیدگاه را با هم مقایسه و تفاو تها و شباهت ها ی آن دو را نشان داده است.
اخلاقِ مبتنی بر طبیعت، روش فهم سعادت و راه های وصول به آن بر اساس ظرفیت ها و قوای طبیعی انسان است که در سنت یونانی و بعدها در نگرش آ کوئیناس و سنّت آ کوئینی دنبال شد.
جان فینیس، از اندیشمندان معاصرو از پیروان این سنّت اخلاقی، کوشیده است که با پیروی از آ کوئیناس،
ارزش های اخلاقی را از طبیعت آدمی اقتباس کند. علّامه طباطبایی نیز دیدگاه های اخلاقیِ خود را بر سرشت طبیعی انسان و ظرفیت های طبیعی او مبتنی ساخته و تقریری را از نظریه اخلاقیِ قانون طبیعی در سنّت اسلامی تحریر کرده است.
دیدگاه این دو اندیشمند معاصر، علی رغم شباهت ها، تفاوت هایی نیز دارد که آنها را می توان در سه رهیافت عمده وجودشناختی، معرفت شناختی و روا نشناختی )انگیزشی( بررسی و در باره موجه بودن هر یک داوری کرد.
علامه، برخلاف فینیس، به لحاظ وجودشناختی، با اشکالاتی همانند محدود بودن لیست خیرات پایه، بیگانه انگاشتن خیرات پایه و اولویت نداشتن برخی بر برخی دیگر مواجه نیست. همچنین، به لحاظ معرف تشناختی، با ابهامات محدوده شناخت و فرایند شناختِ رضایت الهی درگیر نیست.
به لحاظ روا نشناختی نیز، دلایل عمل را از یکدیگر تفکیک و با تأ کید بر غایت اخروی، انگیزه فاعل اخلاقی را به انگیزه ای الهی مبدّل کرده است. بنابراین، رهیافت علّامه در سه بُعد مذکور، توجیه معقول تری دارد.
نظر شما