به گزارش خبرگزاری«حوزه» حجت الاسلام والمسلمین سید محمد قائم مقامی در مراسم اختتامیه سلسله نشست های «ما و هنر» که در مدرسه علمیه علوی قم برگزار شد گفت: در موضوع هنر که بحث بسیارمهمی است و در جهات مختلف می شود بدان پرداخت، اولا باید بدانیم که مراد از دین خالص و ناب که قدیمیترین پدیده عالم وجود است و هیچ چیز بر دین سبقت ندارد، کما اینکه جدیدترین پدیده عالم هم هست و چیزی نمی تواند متاخر از آن باشد، باید بدانیم دین چنین وضعیتی دارد و همواره چیزهایی با دین عجین بوده اند که یکی از آنها علم است.
آن هم علم به صورت مطلق. علم همواره آمیخته با دین بوده، بلکه سرچشمه تمام علوم دین بوده است و ما واقعا متاسفیم که در این زمان از زبان یکی از مسئولین علمی کشورمان این مطلب را می شنویم که ماهیت دین با علم متفاوت است و ما واقعا از این مطلب ناراحتیم. دین، منشا و سرچشمه همه علوم است و همه علوم در تداوم خود نیازمند سرپرستی و تولیت دین هستند.
چیز دیگری که همیشه عجین با دین بوده و از آن جدایی ندارد بحث سیاست و حکومت است. اگر سیاستی بخواهد برحق باشد باید ولایت دین را بپذیرد. کاری که مرحوم امام (رحمة الله علیه) انجام داد.
مطلب دیگری که همواره با دین عجین بوده است هنر است. هنر با دین معیت دارد و از همان اولین لحظه ای که دین تحقق مییابد، هنر هم متحقق می شود. دین یکبار بهصورت علم بروز می یابد، که متکفل اصول دین و فروع آن، است. یکبار هم میخواهد اجرا بشود و جامعه را مدیریت کند که با سیاست همراه است.
در جای دیگر به این صورت است که یک فرد از دین برخوردار می شود و حقیقت را درمی یابد و شهود می کند و مزه دین را می چشد، زمانی که می خواهد دیگری را هم به دین دعوت کند که تو هم بیا و این را بچش، باید از هنر استفاده کند. این وضعیتی است که فرد حس میکند باید دیگران را دعوت کند تا بیایند و آنچه او دیده است را تماشا کنند. بدانید که علت آفرینش هم همین تماشاست و خداوند ما را خلق کرده که تماشاگر او باشیم، البته با چشم دل و با قلب.
فلسفه آفرینش که آغازگر هنر است همین "کنتُ کنزاً مخفیّا فاحببت أن أعرف فخلقت الخلق لکی أعرف" است که ما را به تماشا می خواند. در این جهت انسانی که نظارهگر جمال شده است، چون جمال این ویژگی را دارد که انسان یک بهجت و سروری پیدا میکند و شخصی که جمال را ببیند دوست دارد دیگران را هم به دیدن جمال دعوت کند. البته این کارهم کار خود خداوند است که خودش ناظر به خودش است و در مورد علت آفرینش به ما گفتهاند که در متن سرور و شادمانی پروردگار که حاصل از دیدن خودش بوده است، اراده میفرماید کس دیگری هم پیدا شود که بیاید و در این جلسه کیف و عشق حضور یابد و مناظرهگر این حس و حال باشد.
انسانی که در برابر خداوند انفعال دارد به همان میزان صفات عبودیت را در خودش متجلی میکند. عبادت گوهری است که کنه و ذاتش ربوبیت است و یک صفت الهی است. وقتی فرد بندگی کرد و از شهود جمال الهی برخوردار شد، اولین احساسش بعد از این مسئله این است که باید بهصورت علمی خطابه کند و درس و بحث داشته باشد و در دومین مرحله وارد صحنه اجرا و مدیریت و جهاد میشود و در مقابل شیاطین که حاکمیت را در چنگ خویش گرفتهاند میایستد و در مرحله سوم، چون از جمال برخوردار شده احساس میکندکه باید دیگران را هم دعوت کند.
این دعوت به صورت های مختلفی مانند شعر و ادبیات و ... بعنوان هنر بروز می یابد. منشا بسیاری از هنرها شعر است و منظور از شعر، بخش الهی و حق آن است که فرد حقایق را در قالب آن منتشر می کند. مرحوم آیت الله قاضی فرموده بودند،می دانید شعر چیست؟ شعر حاصل درک دَوَران هستی است که عارف میتواند بفهمد این دور چیست. عارف این دوران را درک میکند و در متن آگاهانه آن قرار میگیرد و احساس م یکند به غیر از شعر نمیتواند آن را منتقل کند.
هنر هم به لحاظ مفهومی و هم به لحاظ خارجی همیشه با دین همراه بوده است. در واقع تاریخ دین را که ببینیم بلافاصله هنر در متن وجود و زندگی افراد با ایمان وجود دارد. حالا چه ادبیات و چه معماری و موسیقی و هر آنچه که به آن هنر میگویند. یکی از محققین خارجی که مسلمان شده بود بهنام روژه گاندی که ابتدا کمونیست بوده و هنرشناس هم بوده و بعداز اسلام آوردن و انقلاب را هم می پذیرد، ایشان شیفته معماری مساجد اسلامی بوده است. یکی از دانشمندان خارجی گفته بود اگر مردم دنیا بیایند و مساجد را ببینندکافی است که درک کنند اسلام دین حق است.
اینجا یک مسئله ای مطرح است و آن اینکه بین هنرهایی که بطور سنتی همراه دین بودهاند، مثل ادبیات و شعر و معماری، با هنرهایی که در عصر جدید پدید آمده اند تفاوت وجود دارد. هنرهای بسیار فنی و معنوی از جهات مختلف مانند سینما. حال این هنر که مهمترین هنر زمان است و جامع تمام هنرهای گذشته است و از یک نظر جنسی کاملا فنی و حرفهای دارد و از نظر دیگر غیرحرفهای و معنوی است، با این هنر چه باید کرد؟
این هنر یک زبان بسیار نیرومند و قوی است که البته در تعریف هنر گفته اند هنر زبان است و همه آنچه میشود به آن گفت هنر از جنس زبان است. بنابراین چه هنرهای سنتی و چه هنرهایی که در دنیای مدرن وجود دارند (مانند سینما) واقعا یک زبان هسنند. هر ابزاری که بتوان با آن چیزی را اظهار داشت یک زبان است. شاید بشود گفت در بحث زبان بودن، سینما از همه زبانهای هنری زبانتر است، چون می شود با آن قصه گفت و قصه رابطه خاص دین و قرآن است با سینما.
البته قصه دین تفاوت دارد با سایر قصص و کار سینما هم قصهگویی است. موثرترین نحوه موجود قصه گویی هم هست. یک کتاب مقدس غیر از قرآن کریم، مثل انجیل که تحریف شده هم هست، یکبار آن را بصورت کتاب میخوانیم و یکبار در سینما ترجمهاش را میبینیم. ما یک زمانی در دهه هفتاد در مسند سناریو و پروانه نمایش توفیق اجباری داشتیم و در وزارت ارشاد فیلمها را می دیدیم. یک فیلم ایتالیایی بر مبنای انجیل موجود ساخته شده بود که واقعا هنر شگفتانگیزی بود. خب انجیل شرح حال حضرت عیسی مسیح (علیهالسلام) است در طول زندگی نورانی ایشان. در این فیلم می بینیم که حضرت عیسی (علیهالسلام) صد هزاربار قویتر از آن چیزی است که در انجیل آمده و با چه هنرمندی و تخصص و هنری این کار انجام شده الا اینکه مشکل این فیلم این بود که حرفش غلط است، چرا؟ چون دین و متنش اشکال دارد و اگر اشکال نداشت غوغای الهی رخ میداد.
هنر این است که بتوانیم زیبا سخن بگوییم و هنر هم که جنبه سخگویی دارد، ابتدائا خصوصیات الهی دارد و خداوند آن را به عنوان یک نعمت و هبه و استعداد ویژه به افراد میدهد و هرکسی آن را بلد نیست. خب این نعمت الهی شکرانهای دارد که باید حرف خوب زد. حرف خوب حرف خدا و اسلام و تشیع است. اگر حرف خوب را زدیم شکرانه نعمت را به جای آورده ایم و باید با این زبان که خدا عنایت فرموده سخن حق بگوییم. خواهیم گفت که چگونه معتقدیم که سینما سرانجام بدون ذرهای تردید صددرصد در جهت حق قرار خواهد گرفت و سخن حق را بیان خواهد کرد، آن هم به معنای دقیق کلمه ونه به معنای ترکیب حق و باطل که امروز سینمای ما متاسفانه درگیر آن است. نه، سینما به جایی خواهد رسید که حرف حق را خواهد زد آن طور که دین و اهلبیت (علیهمالسلام) میخواهند. که نمونه هم ارائه شده است و در پاسخ میگویم که سریال حضرت یوسف (علیهالسلام)، ساخته مرحوم سلحشور که سینماگر دینی و شیعی بود و معتقد بود که ابزار سینما را باید صددرصد در جهت دین قرار دهد نمونه یک کار الهی سینمایی است. قصه حضرت یوسف (علیهالسلام) ایشان غیرقابل قیاس است با سایر آتار حتی انقلابی که تابحال ساخته شدهاست. چرا اثرش اینگونه بود؟ چون درعرصه خودش سنتشکن بود و روشنفکرنما نبود. در زمان سرطان شدیدی که داشت و ما رفتیم برای عیادت ایشان، به بنده گفت که حاج آقا فیلم حضرت یوسف (علیهالسلام) را دو، سه میلیارد نفر دیدند. چرا دیدند؟ چون مردم دنیا میخواهند بدانند پیامبران الهی که بودند؟ گذشت زمانی که مردم فقط خیالبافی میکردند و به دور از واقعیت و حقیقت گام برمیداشتند.
یکی از دیکته های غلط غربیها همین است که تلقین می کنند که واقعیت جذابیتی ندارد و شما آن را با خیال خودتان جذابش کنید. این اشتباه راهبردی در عرصه هنر است. در این عرصه شما باید مجذوب انبیاء و دین باشید. باید دانست که معدن جذابیت انبیاء و اولیای الهی و در راس آنها ائمهاطهار (علیهمالسلام) واقعیتشان برای همه بشریت جذاب است. فلسفه انقلاب اسلامی این است که می خواهد پیامبران الهی را آنگونه که بوده اند نمایش بدهد. غرب و شرق همواره انبیای الهی را با فیلتر دیده است و ما باید جهان را دعوت به دیدن پیامبران بکنیم.
حال این سوال مطرح میشود که هنرهای مدرن می توانند در اختیار بیان حقایق الهی قرار بگیرند یاخیر؟ برخی از ابتدای انقلاب درگیر این وسوسه بودند که هنر مدرن نمیتواند به خدمت دین و بیان حقیقتها دربیاید و هنوز هم می گویند چون این هنر جنبه تکنیکی و حرفه ای دارد لذا ایده دنیای صنعتی و مادی است و زاییده دنیای منقطع از دین است. بنابراین نمیتواند در خدمت دین در بیاید. چرا؟ چون ذاتش از لهو ولعب است.
اما ما معتقدیم این یک نوع وسوسه است که فکر میکند در دنیای کفر، کافر به همه چیزی تسلط دارد. نمیداند کافر چیزی تولید میکند که بر علیه خودش نیز استفاده میشود. سینما نیز قرار است 180 درجه علیه کیان کفر عمل نماید. رسانه کارش این است چون ذاتش زبان است و زبان را خداوند خلق کرده نه کفر و آن را قرار داده تا سخن حق بیان شود. البته یهودیت و غربیها استعمارکننده این زبان بودهاند. یعنی زبان الهی فیلم در عرصه عمل در تاریخ غالبا در خدمت جریان یهود بوده و آنها خوب از این زبان استفاده کرده و مظلوم نمایی کرده اند و نیازمند حکومتی مستقلاند. سینما در این جهت نقش عظیمی داشتهاست و این دلیل شده که برخی فکر کنند ذات اصلی سینما این است. اما اوضاع همینطور نخواهد ماند و ذات اصلی سینما زبان بودن آن است.
ما معتقدیم که با وقوع انقلاب اسلامی یک جریان بیداری بشر و بازگشت مجدد بشریت به دین خداوند و حقیقت است. در چنین بستری است که احساس میشود نیاز است انقلابیون و مومنین و مخصوصا طلبه ها که اصل فلسفه کارشان تبلیغ رسالات و پیام الهی است، باید در این زمینه ورود کنند. طلبه باید ببیند از این زبان چگونه میتوان در جهت تبلیغ دین الهی استفاده کرد.
بعضی ها وقتی هالیوود را می بینند می گویند ذاتش بازی و سرگرمی است و تبلیغ صهیونیسم، اما انقلاب و انقلابیون نباید این تفکر را داشته باشند. اگر موافق باشید این نکته را عرض کنم که چکار باید کرد و آیا طلبه ها و انقلابی ها باید در این زمینه ورود کنند یا خیر و چطور می توان در این زمینه تاثیرگذار بود.
اجمالا باید عرض میکنم که حتما باید ورود کرد. این زبان میتواند در خدمت تبلیغ رسالات الهی قرار گیرد اما به شرطها و شروطها. باید در این زمینه سلحشور بود و بازی نخورد و دیکته غربزدهها و التقاطیها و یکسری از مسئولین را قبول نکند. حوزه باید در این عرصه وارد شود البته در صورتی که اولا تحت تاثیر دیکتهها قرار نگیریم و سپس دو چیز را رعایت کنیم.
یکی اینکه در امر دین راسخ باشیم و ریشه داشته باشیم آنهم به سبک سنتی. تمام عظمت جلوه حوزه ما ریشهدار بودن و سنتی بودن آن است و سنت پدیدهای است که همانطور که قدیمی است، مدرن واقعی هم هست. اینکه در این زمان کسی حجاب داشته باشد قطعا مدرنتر است از کسی که بیحجاب است. بنابراین سنت بستهای فوق مدرن است و حالا قرار است این سنت، زبان را به کار بگیرد و در خدمتت تبلیغ رسالات الهی قرار بدهد. این جریان دو شرط دارد، یک همان راسخ بودن در دین و حفظ مبانی قدیم یعنی درست درس خواندن و فقه و اصول خواندن و رعایت اصل مطلب حوزوی. فقه یک جریان فرعی نیست بلکه جریان اصلی علوم است. اکنون از جدیدترین حرفهایی که در دنیا مطرح است این است که مگر میشود دین را آنطور که خدا میخواهد فهیمد؟ چون میگویند دین یک چیز است و تو چیز دیگری هستی و به دنیای دین راه نداری.
اما اینطور نیست بلکه راهکاری وجود دارد که ما بتوانیم دین را بفهمیم و اجرا کنیم که همان ولایت است. خب این اولین نکته، اما دومین چیزی که برای طلبهای که میخواهد در این زمینه وارد شود نیاز است، شناخت این عرصه است. هنر و جهان اصطلاحا مدرن غرب را باید شناخت. این زبان را باید آموخت و توصیه ما این است که اگر کسی این زبان را بلد نیست وارد سینمای داستانی نشود و برود در حوزه مستند کار کند. البته که مستند هم در سینمای امروز جایگاه بسیار ویژهای دارد، اما ورود در داستان توانایی ویژهای نیاز دارد که باید بهجای اینکه از لحاظ تئوری مباحث را بررسی کنیم، بیاییم و ببینیم در عمل چه کسانی موفق بودهاند. ما آقای سلحشور و شهریار بحرانی را موفق می دانیم، و مثلا آقای میرباقری را کمتر موفق می دانیم. چرا میرباقری را کمتر موفق میدانیم؟ چون فقط برای دین کار نمی کند. بیاید و فقط برای دین کار کند تا نتیجها ش راهم ببیند. بی خود نیست وقتی سریال حضرت یوسف (علیهالسلام) پخش می شد خیابانهای کشورهایی که فیلم را پخش می کردند خلوت می شد.
مرحوم سلحشور در جای جای این سریال کنایه های زیادی به زمان حاضر داشت و فقط یک نقل تاریخی را روایت نمی کرد. رسیدن به این مرحله کار و تلاش و مطالعه می خواهد. بنده هیچ محدودیتی برای ورود در بحث سینما برای طلبه ها نمی بینم الا بحث بازیگری. چون طلبه کسی است که باید روحانی شود و لباس پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) را بر تن کند و قرار است وجه الله در او تجلی نماید که این اجل از بازیگری است. بازیگری نکنید ولی در دیگر مباحث سینمایی هر کجا که خواستید ورود کنید.
نظر شما