به گزارش خبرگزاری «حوزه»، آخرین محصول سینمایی ابراهیم حاتمی کیا، با یک کپشن درباره سقوط شهر تدمر سوریه به وسیله داعش آغاز می شود و با یک سکانس پیش درآمد بسیار زیبا از فاجعه انسانی محاصره شدگان سوری و پرندگان نجات بخش ایرانی با محموله غذایی آغاز می شود.
اثر با یک داستان خطی اما قطره چکانی برای تکمیل تعلیق های فوق العاده به سمت انتها پیش می رود. پیرنگ داستان قوی و روابط علت و معلولی رخدادها مستحکم است. همه ماجرا به نظر می رسد در یک زمان اندک رخ می دهد.
مساله محوری داستان خارج کردن یک هواپیما و بخشی از مردم سوری از محاصره داعش است و خلبانان ایرانی پیشگام این عملیات خطرناک می شوند تا هواپیما و مردم را به فرودگاه دمشق منتقل کنند تا بخشی از فیلم روابط پدر و پسری یونس و علی دو خلبان ایرانی پنهان است و روابط فرمانده و تحت امر مشهود است.
"به وقت شام" دارای تعلیق های هوشمندانه و به وقت است، به طوریکه مخاطب، در هر بخش از فیلم پس از همذات پنداری با شخصیت های اصلی داستان به ناگاه در رخدادی پایان داستان را تخیل می کند ولی بعد... !
از جمله نکات فیلم این است که دیالوگ و پلان اضافه در فیلم دیده نمی شود. اجزای فیلم با هم روابط منطقی دارند. فیلم تک قهرمان ندارد که عوامل فیلم بخواهند به مخاطب تحمیل کنند. فیلم دارای قهرمانان مختلفی است که در هر بخشی از فیلم نقش قهرمانانه پیدا می کنند؛ به طوری که حتی شیخ تدمرِ هم پیمانِ داعش هم می تواند به نوعی قهرمان شود.
فیلم وابستگی به جمهوری اسلامی را نشان نمی دهد ، چرا که رژیم اسد را به وسیله زندانیان سوری نقد می کند. حضور ایران در سوریه را به وسیله خانواده همسر علی خلبان ایرانی مورد نقد و پرسش قرار می دهد و کسی این نقد را پاسخ نمی دهد، بلکه داستان است که با اجزایش آن را پاسخ می دهد.
هرچند زبان فیلم فارسی است، ولی زبان های مختلف عربی، انگلیسی و ملیت های مختلف چچنی، بلژیکی، عراقی، سوری ، لبنانی ، افغانی در دو سوی درگیری جریان دارد و خصلت جهانی درگیری را نشان می دهد، البته تنوع گروه های معارض و انگیزه های آنها را به خوبی نشان می دهد.
از سویی شخصیت های داستان را سیاه و سفید مطلق معرفی نمی کند. قدرت داعش را فوق العاده و حیرت انگیز نشان می دهد، به طوری که سرعت عمل و خلاقیت آنها، افسران نظامی جنگ و دنیا دیده ای مثل یونس را حیرت زده می کند.
آنچه خواننده زن داعشی تکرار می کند: فرو بریز ( collapse)، همان اقدام کور داعش است که فقط به فکر نابودی است و تولدش را در نابودی می بیند؛ اقدام کور آنچنان تسری دارد که به همرزمانشان نیز رحم نمی کنند. فقط نابودی است و این نابودی را با نگاه ابزاری و صوری به دین هموار می کند، اما گفتمان رقیب داعش در تدارک نجات است با حداقل کشته و در ابتدا و انتهای فیلم چتر نجات است که از این گفتمان پیاده می شود.
فاصله نسلی بین علی و پدرش و ارزش های متفاوت این دو، تفاوت دو نسل ایرانی را نشان می دهد که در انتها علی هرچند برخاسته از نسل دیگری است ولی موقف تاریخی خودش را درک می کند وآن را در تصمیم حیاتی دخالت می دهد. بی شک این درک نسبت تاریخی، از ثمرات انقلاب اسلامی است.
در همه بخش های فیلم عوامل رسانه ای داعش حضور دارند و تصویر رسانه ای جنایات داعش از واقعیت جنایت پررنگ تر است؛ بدین معنی که تصویری که داعش بوسیله ابزار رسانه ای از خود نمایش می دهد از واقعیت شدیدتر است که این همان واقعیت مشدد بودریار است.با اینکه بودریار این را ویژگی پست مدرن می داند ولی برآمده از مدرنیته است.
یک سوالی که یونس از شیخ تدمر می پرسد و پاسخش باز گذاشته می شود این سوال است که داعش چرا به سراغ اسراییل نمی رود؟ این سوال به علاوه دلارهای نفتی و تصویر رسانه ای شدید داعش، پدیده داعش را یک پدیده مدرن معرفی می کند. پوستر فیلم دو چشم را نشان می دهد که نقاب یا پوشیه ای بر چهره دارد، درحالی که فقط چشمانش پیداست اما پوشش اش در حالی که کابین خلبان است ولی یک پوشش با نمادهای مدرن را ظاهر می کند. زنی در پوشش مدرن. این همان زن خواننده انتهای فیلم را تداعی می کند. یک چشم مکانی آتش گرفته و یکی سالم. این پوستر نیز حکایت از این دارد که نه فقط ابزارهای جنگی داعش مدرنند بلکه هستی داعش مولود مدرنیته است.
بعد از تماشا؛ اولین چیزی که یک فیلم را با ارزش می کند برای نقد فروش و استقبال خوب تماشاگر در اولین روزهای اکران است که به وقت شام داشت.
چیزی که در این حیرت زدگی به خاطر نمی آورم موسیقی فیلم است. موسیقی در آثار اولیه حاتمی کیا با اهمیت و ماندگار بود ولی اینجا ندیدمش. فیلم به شدت نفس گیر است، آنچنان که تماشاچیان را ساکت و پس از تماشای فیلم شوکه شده خواهی دید. آن چنان فیلم مبهوتشان کرده بود که چیپس و پفکشان را وارونه کرده بودند و متوجه نبودند. فیلمی که معیارهای سینمایی را رعایت کرد. فیلم دو ساعته ای که متوجه گذشت این زمان نخواهی شد و بار دیگر وادار به تماشایت می کند.
محمدرضا زهرایی