آیتالله ابوالقاسم علیدوست از فضلا و اساتید حوزه علمیه قم است که عضویت در جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، تدریس درس خارج حوزه، ریاست انجمن فقه و حقوق حوزه علمیه قم و... از جمله فعالیتهای وی است؛ این استاد حوزه در مصاحبه با خبرنگار خبرگزاری حوزه به سوالات گوناگون حوزوی، علمی، سیاسی و... پاسخ داده، که در ادامه تقدیم خوانندگان میشود.
* ضمن تشکر از حضور در «خبرگزاری حوزه»، بفرمایید از چه سالی و از کدام شهر وارد حوزه شدید؟
بنده از سال 1352 در شهر ابرکوه یزد طلبه شدم. در ابتدا 23 نفر بودیم؛ ولی استاد به اندازه کافی نداشتیم و دچار کمبودهایی شدیم. سال دوم تعداد افراد حاضر در حوزه به 9 نفر رسید و در سال سوم، دو نفر ماندیم و در همان سال حوزه علمیه ابرکوه منحل شد. پساز آن به شیراز خدمت شهید آیتالله دستغیب (ره) رفتیم. یک سال در شیراز بودم و پساز آن وارد حوزه علمیه قم شدم.
در سالهای ابتدایی در ابرکوه و شیراز، استاد و برنامه منظم درسی نداشتیم؛ به همین دلیل پساز ورود به قم، مجدداً دروس را از سال دوم آغاز کردم؛ اما در همان سال، سه پایه دوم، سوم و چهارم را گذراندم و سال بعد نیز، دو پایه بالاتر را پشت سر گذاشتم. در مدرسه علمیه آیتاللهالعظمی گلپایگانی(ره) که برنامه منظم و اساتید خوبی داشت، دروس را ادامه دادم.
کتاب شرح لمعه را خدمت آیات استادی، مقتدایی و محقق داماد گذراندم. رسائل و مکاسب را خدمت آیات کریمی جهرمی، صلواتی و... پشت سر گذاشتم و از سال 1362 وارد درس خارج شدم و درس عمده بزرگان حوزه مانند آیات مکارم شیرازی، سبحانی، جوادی آملی، مصباح یزدی، انصاری شیرازی، حسنزاده آملی، محمدی گیلانی و... را درک کردم؛ اما در درس آیتاللهالعظمی وحید خراسانی بیشتر حضور داشته و قریب به 12 سال شرکت داشتهام و از سال 1373 تدریس درس خارج اصول و سپس فقه را آغاز کردم.
* مقایسهای میان تحصیل علوم حوزوی در آن زمان و تحصیل این علوم در شرایط فعلی داشته باشید.
دوران گذشته و حال مشترکاتی دارد که از آن میگذرم؛ اما درباره افتراق تحصیل و دروس این دو زمان، باید به تمحض و تمرکز زیاد یک طلبه بر روی درس در زمان گذشته اشاره کرد.
در آن زمان مواردی مثل موبایل، فضای مجازی، رادیو و تلویزیون، مسافرتها و... یا وجود نداشت و یا آنقدر محدود و کم بود که وقت طلاب را نمیگرفت و تمرکز بالایی را ایجاد میکرد. ما در عید نوروز هم کلاس داشتیم و سر درس حاضر میشدیم. نقطه بارز تحصیل در زمان گذشته، تمحض (تمرکز) شاگرد و استاد در دروس بود.
این تمحض(تمرکز) سبب میشد طلاب بهتر درس خوانده و اساتید نیز تدریس بهتری داشته باشند؛ اما از طرفی اگر کسی میخواست با تراث مرتبط شود، مقدور نبود.
بنده یادم هست شرح لمعه را شروع کرده بودم؛ استاد از مسالکالافهام شهید ثانی نقل قولی کرد. بنده رفتم تا این کتاب را بخرم. شاید تمام قم را گشتم؛ ولی پیدا نکردم. بعدها یک خیّری پیدا شد و این کتاب را چاپ کرد؛ آن هم بهشکل قدیم که نه فهرست و نه شماره صفحه و نه عنوان داشت؛ چقدر خوشحال شدم که توانستم این کتاب را بخرم؛ اما امروز طلبه ما با یک نرمافزار، با هزاران کتاب دسترسی پیدا میکند.
همچنین مدیریت و نظم مناسبی در آن زمان وجود نداشت؛ در حالی که امروز تدابیر خوبی اندیشیده شده است؛ البته نمره آن 100 نیست؛ ولی نمره خوبی دریافت میکند. امروز طلبه نمیگوید که من درس بخوانم چه میشود؟ اما در گذشته این سخن بود که من درس بخوانم و محقق بشوم که چه بشود؟ به کجا میرسم؟
* البته امروز هم برخی از طلاب این جمله را بیان میکنند که این همه درس خواندیم، چه شد؟ به کجا رسیدیم؟
نه اینجور نیست؛ اولاً برخی از طلاب حوصلهشان کم است؛ طلبهای که رسائل میخواند، باید صبر کند تا این غوره انگور بشود، بعد ببینیم مشتری دارد یا خیر؟.انسان اگر نوآور، نظریهپرداز و اهل تحول باشد، بیکار و بیفایده نمیماند؛ یا مبلغ میشود، یا مدرس و یا پژوهشگر، گاهی هم چند ویژگی را باهم دارا خواهد شد. قبول نمیکنم که یک فاضل حوزوی، مدیر و خوشسلیقه بیمصرف بماند؛ این قابل قبول نیست.
* به طلبه فاضل و عالم اشاره کردید؛ سؤال بنده این است که آیا امروز با مشکلات اقتصادی و مقدار پایین شهریه، میتوانیم طلاب فاضل و عالم تربیت کنیم؟
مگر در گذشته وضع اقتصادی بهتر از این بوده! بنده نمیخواهم از وضع موجود دفاع کنم؛ وضع موجود طلاب را نه قابل دفاع میدانم و نه عقلایی؛ امروز زندگی طلاب از سادهزیستی گذشته و به ناچیز زندگی کردن رسیده است.
شما میدانید که بالاترین شهریهای که اساتید حوزه و آن هم از جاهای گوناگون دریافت میکنند، قریب به یک میلیون و پانصد هزار تومان است. این استاد، فرزند دارد؛ نوه دارد؛ عروس دارد؛ بچه دانشگاهی دارد و...
وقتی به طلبهها میرسیم که با قریب به 600 هزار تومان در حال زندگی هستند؛ ولی سؤال اینجاست که آیا با دست خالی و نابرخورداری نمیتوان درس خواند؟ هم نصوص دینی ما گزارش غیر از این میدهد و هم تجربه زندگی علمای گذشته؛ نصوص دینی میفرماید: ما علم را در فقر گذاشتیم؛ گویا شکمهای پر و انسانهای برخوردار(البته استثناء دارد) دیرتر به جایی میرسند.
شما در زندگی علما نگاه کنید؛ این زندگیها نشان میدهد که میتوان با دست خالی و مشکلات مادی هم درس خواند؛ منتهی نکته اینجاست که انسان باید در زندگی خود برای هر چیزی، تعریفی داشته باشد؛ به این معنا که زندگی را یک سیستم و نظام نبیند که اگر جایی از آن تکان خورد، ته آن هم تکان بخورد؛ مثلاً اگر جایی از آن به هم ریخت شد، همه جای آن از بین برود. طلاب باید برای درس خود، زندگی خود و... مراحل جدایی تعریف کنند.
البته تکرار می کنم که از وضع موجود طلاب دفاع نمی کنم و باید به وضعیت آن ها رسیدگی کرد. عرض حقیر این است که وضعیت موجود نباید نشاط را از طلاب بگیرد و درس نخوانند.
* برخی به حوزه انتقاد دارند که دیگر آیتالله بروجردیها از این حوزه بیرون نمیآیند. این انتقاد را درست میدانید؟
بحثی در عظمت آیتاللهالعظمی بروجردی نیست؛ اما در همان زمان از چه تعداد روحانی یک آیتالله بروجردی درآمده است؟ ایشان یک مجموعه از دانش، تقوا، موقعیت اجتماعی و شرایط زمان و مکان است.
ما امروز آیتالله بروجردی بریده از موقعیت اجتماعی، زمان و مکان داریم؛ اما نکته اینجاست متأسفانه دچار حجاب معاصرت شدهایم. چرا وقتی صحبت از 40 یا 50 سال اخیر میشود، میگویند حوزه کسی را بیرون نداده است؟ حوزه چکار کرده است؟ حوزه چند تا مطهری داده است؟ سالگرد مطهری میشود و...
نکتهای که در این زمینه باید گفته شود، آن است که چرا با تراث موجود این کار را میکنیم؟ اگر آثار و پژوهشهایی که بعداز 40 سال انقلاب انجامشده را نگاه کنیم، مشاهده خواهیم کرد که در بسیاری از موضوعاتی که گذشتگان با حذف تکراریها یک صفحه درباره آن مطلب داشتهاند، امروز تبدیل به 500 صفحه شده است؛ البته کتاب و پژوهشهای کم اهمیت هم وجود دارد؛ اما کتابها، مقالات، پایاننامهها، همایشها و... مناسب هم، کم نداریم.
چرا برخی این خروجیها را نمیبینند؟ برخی اصرار دارند که آثار مناسب را نبینند و میگویند که آثار خوب نداریم. ما امروز هزاران طلبه داریم که مو را از ماست کشیده و پای درس اساتید اشکالات خوبی دارند؛ چرا برخی این خروجیها را نمیخواهند ببینند؟ البته نمیگوییم که نمره حوزه در این موضوع 20 است؛ اما قابل قبول است.
حجاب معاصرت نمیگذارد که خوبیها دیده شود؛ به همین دلیل وقتی با مسئولان حوزه صحبت میکنیم، میگویم که اینقدر که به فکر تولید نظریه هستید، به فکر پخش و نشر نظریات تولیدشده و منتشرشده هم باشید. بنده مسئول کرسی نظریهپردازی هستم؛ اما باید کرسی مصرف نظریههای تولیدشده هم راه بیندازیم. مگر چندی قبل همایش کتاب سال حوزه نبود؟ بسیار خب؛ دست مسئولان درد نکند ؛ اما تمام شد؛ از تلویزیون، رسانه و... (برای معرفی آثار و صاحب آثار) خبری نیست.
در پشت این سخن که حوزه علمیه دیگر بروجردی ندارد، گفتمان غلطی وجود دارد؛ این سخن ندیدن ظرفیتهای موجود است.
* در بحث علوم انسانی نقدهایی وجود دارد؛ حوزه چه مقدار توانسته این علوم را اسلامی نماید؟ چه نمرهای به حوزه میدهید؟
پاسخ به این سؤال به غایت سخت است؛ چون اولاً یک کار میدانی دقیق میطلبد؛ ثانیاً اسلامی کردن را چگونه معنا میکنیم؟
برخی معتقدند اسلامی کردن به این است که ما کل بنیان را به هم بزنیم؛ به همین دلیل معتقد نیستند که ما میتوانیم با رفوکاری تولیدات مغرب زمین، علوم انسانی را اسلامی کنیم؛ پس تمام این رفوکاریها هیچ میشود.
برخی هم معتقدند که ما میتوانیم اندیشهها را حتی اگر صاحب آنها اومانیست یا ماتریالیست باشد، بگیریم و تبدیل به یک اندیشه اسلامی کنیم؛ چراکه الزاماً کافر، کافرانه حرف نمیزند و یا اینکه برخی از گزارهها اسلامی و غیراسلامی ندارند.
شما جوانان شاید یادتان نباشد؛ زمانی اگر میگفتیم، مدیریت اسلامی، اقتصاد اسلامی، روانشناسی اسلامی، اخلاق اسلامی و...، به ما میخندیدند.
صریحاً به ما میگفتند: زمانی که بتوانیم هواپیماسازی اسلامی داشته باشیم، میتوانیم اقتصاد اسلامی هم داشته باشیم و برخی در مقابل پاسخ میدادند که هواپیماسازی اسلامی و غیراسلامی، ریاضی اسلامی و غیراسلامی و... هم داریم.
کاری که فضلای حوزه کردند، این بود که این فرهنگ را شکستند؛ امروز لازم نیست بر سر این مسایل چانه بزنید؛ مگر کسی که عنود و لجوج باشد؛ ما توانستیم جا بیندازیم و به یک گفتمان تبدیل کنیم که میتوانیم اقتصاد اسلامی، روانشناسی اسلامی و... داشته باشیم. به نظر بنده این بخش از کار بسیار سنگین بود؛ ولی انجام شد.
کار دومی که صورت گرفت، این بود که نیروهای زیادی که در حجاب معاصرت دیده نمیشوند، تربیت شدند.
شما اگر چند دهه قبل، یک مطهری، مفتح، بهشتی و... داشتید که میتوانستید، به دانشگاهها و مراکز علمی معتبر دنیا بفرستید، امروز صدها نفر داریم که میتوانیم اعزام کنیم.
اگر این حجاب معاصرت بگذارد، باید بگوییم که نیروهایی که تربیت شدند، در واقع تجسم علوم انسانی اسلامی هستند.
کار سومی نیز که انجام شد، تولید ادبیات بود. کتابهای زیادی نوشته شد و نیاز به کار میدانی است تا متوجه شویم که حوزه در این موضوع چه مقدار موفق بوده است.
* یکی از مباحث مهم در حوزههای علمیه، حوزه انقلابی است. تعریفی از حوزه انقلابی و مؤلفههای این حوزه برای ما داشته باشید.
مستحضرید که افراد مختلف با سلایق مختلف، حوزه انقلابی را توصیف و ویژهشماری میکنند و البته همه در جای خود محترم است؛ دلیلی ندارد که اگر بنده یک نظری دارم، دیگران را تخطئه کنم؛ اما آنچه بنده فکر میکنم، گفتنی است و باید بر روی آن تأکید کرد، این است که حوزه انقلابی حوزهای است که حفرههای تئوریک نظام انقلابی را پر و بیان کند؛ مبانی فکری نظام را عالمانه و عاقلانه تبیین کند؛ یک مشکل عمده ما پساز 40 سال از انقلاب اسلامی، رفتارهای کژدار و مریز با مسایل اساسی است و علت عمده برخی از این رفتارها این است که ما در این موارد روی مبنا حرکت نکرده¬ایم.
نظام انقلابی ما مدعی است که میخواهد فقه و شریعت را پیاده کند؛ حداقل دو هزار کلان مسئله اساسی در فقه سیاسی وجود دارد و بنده با کمک دیگران بیشاز یک هزار و خردهای مسئله را پیدا کردهام.
که از آنها به حفرههای تئوریک تعبیر میکنم و حوزه باید این حفره را پر کند. امروز بحث ولایت فقیه در حوزه زیاد شده و البته همان هم هنوز بحث و حفره دارد؛ این فقط یکی از آن مسائل است؛ کار اساسی حوزه انقلابی باید این مسایل باشد.
بخش دوم حوزه انقلابی، تربیت نیروست؛ نیرویی که ایمان داشته باشد، به آنچه که بخش اول تولید میکند.
بدون اینکه خواسته باشم، سر سوزنی روی افراد قضاوت کنم، فکر میکنم که باید یک مقدار کادرسازی شود و این مشکلی است که از اول انقلاب وجود دارد و گاهی مسئولان نظام به آن اذعان داشته و میگویند: ما فقط فکر این بودیم که نظام پهلوی را سرنگون کنیم و فرصت نبود که به فکر کادرسازی باشیم؛ لذا حوزه انقلابی باید کادر متناسب با اهداف انقلاب بسازد.
بخش سوم حوزه انقلابی، نیروهایی است که باید در صحنه باشند و باید این سه کار اساسی از سوی حوزه انجام شود.
حوزه انقلابی، حوزهای است که چه در سطح مرجعیت، اساتید و فضلا و چه در سطح طلاب، باید در ارتباط با حاکمیت و نظام، هادی، راصد، مراقب، راشد، حامی و ناقد باشد.
اولاً باید هادی باشد برای نظام اسلامی. نمیتواند بگوید من حسابم از حساب حاکمیت جدا است؛ اگر ما یک حکومت سکولار داشتیم، روحانیت خیلی راحت میتوانست خودش را کنار بکشد و احیاناً یک نهیبی هم میزد و وساطتی و ارشادی هم میکرد و تمام میشد؛ اما وقتی که نظام، نظام اسلامی است، روحانیت باید رفتار هدایتگونه داشته باشد و فارغ از بحث دولتها، همانند رهبر معظم انقلاب عمل کند.
خب حالا که هدایت کرد، بگوید دیگر من کار ندارم. نه! باید کار و رفتار دولت و حاکمیت را رصد و مراقبت کند.
چهارم اینکه ممکن است، در بعضی از جاها نیاز به راهنمایی و ارشاد باشد که باید راهنمایی کند و این غیر از آن هدایت اولی است که خطوط کلی را ترسیم میکند.
بحث بعدی اینکه در بعضی از بزنگاهها، حاکمیت نیاز به حمایت دارد؛ حالا ممکن است فشار از دشمن خارجی باشد یا از بعضی از افراد در داخل کشور؛ اینجاست که نقش حمایت روحانیت از حاکمیت پیش میآید.
من نمیدانم چرا بعضیها فکر میکنند، اگر یک دولتی سر کار آمد که بهخصوص اگر همفکرشان هم بود، حتماً باید تأییدش کنند و اگر کسی نقد مشفقانه داشت برنمیتابند؛ شما ببینید الآن بحث استقلال حوزه در فضای سیاسی و اجتماعی کشور است، خوب یک عده موافق این بحث هستند و یک عده هم حساس شدهاند و مخالفت میکنند؛ ولی اگر واقعاً ما بخواهیم این مسئله را دقیق و عاقلانه بررسی کنیم، اصلاً جای نزاع دارد؟ اگر به این معنا حساب کنیم که حوزه هیچگاه خودش را وابسته به پول دولت نکند و اگر در جایی کجی و بد اندیشی دید، تذکر بدهد، اگر استقلال به این معنا باشد، [خوب است]؛ اما اگر به این معنا بگوییم که استقلال یعنی اینکه روحانیت یک مسیری دارد و نظام هم یک مسیر دیگری دارد و کاری به هم ندارند، این قابل دفاع نیست.
* به نظر شما حضرت آقا چه مسایلی را در این حوزه کمرنگ دیدهاند که تأکید بر انقلابی ماندن حوزه کردهاند؟
آن چه- با استناد به گفتار ها در رفتارشان_ از ایشان خبردارم تاکید بر نظریه پردازی و تولید علم است.
* خب سؤال اینجاست که آیا اساتیدی که مشغول نظریهپردازی و تولید علم هستند، نباید در مسایل سیاسی و انقلابی نیز حضور داشته باشند؟ و اگر از این دولت هم مشکلی میبینند، خیلی محکم نقدهایی را بیان کنند.
اصل مطلب یعنی اصل استراتژی درست است؛ اما گاهی ما تعیین تاکتیک میکنیم؛ یعنی ما میگوییم: دین از سیاست جدا نیست؛ بسیار خب؛ بعد جدایی دین از سیاست را به این معنا میگیریم که شخص در هر مسئله کوتاهمدت و درازمدت اظهار نظر کند و آنچه را که بندهای که در حال داوری هستم، صلاح میبینم، او نیز صلاح ببیند.
ممکن است که ما در اصل استراتژی با هم مشترک باشیم؛ اما در تاکتیک و شکل کار اختلاف داشته باشیم؛ اگر در این قسمت م بحث است، نمیتوانیم کسی را محکوم و تخطئه کنیم؛ فرض کنید مسئلهای پیش میآید؛ شخص احساس میکند اگر بخواهد اظهار نظر کند، کاملاً سیاسی میشود و این اظهار نظر، کنار سایر اظهار نظرهایی میرود که شخص آنها را قبول ندارد؛ یعنی اصل صدور آن اختیاری است؛ اما برداشتها اختیاری نیست؛ لذا ممکن است در یک حادثه سکوت کند و اظهار نظر نکند؛ ما نباید حمل بر این کنیم که آن شخص دین را از سیاست جدا میداند.
عقیده بنده این است که ما گاهی دلسوزانی هستیم که لطمه میزنیم و هرکه دقیقاً مثل ما نیندیشد، میگوییم بر ماست [علیه ماست]. تکلیف کسی که نظام، مصالح کشور، انقلاب، شهدا و رهبری و... را هدف گرفته باشد، مشخص است؛ اما نباید این عقیده را داشته باشیم که همه باید همانند ما فکر کنند.
*آیا از این سؤال و جواب میتوانیم نتیجه بگیریم که شما واژه «ساکتین فتنه» را قبول ندارید؟
ما باید ببینیم وجه سکوت چیست؟ شاید برای برخی حوادث،آن گونه که برای دیگران روشن است، روشن نباشد، این گونه تقسیم کردن ها به نفع انقلاب نیست.
* حتی اگر حرفی همانند سخن یکی از مسئولان درباره نقد معصوم و خلاف اصول هم زده شود، باز هم باید سکوت کرد؟
درباره این سخن باید بگوییم که اصل این صحبت بهجا نبود؛ بهخصوص از جناب آقای دکتر روحانی؛ کلامی است که نمیگویم «یراد بها الباطل»، اما «یستفاد منها الباطل» میتوان از آن برداشت کرد؛ این دو تعبیر باهم فرق دارد.
اما از این دو مرحله که بگذریم، بحث اصل مطلب پیش میآید. که بحثی نظری است که محدوده عصمت تا کجا است؟ آیا آنچنانکه مسلم است امام معصوم (ع) در آنچه که به دین، تبلیغ و اساس مربوط است، معصوم و عالم به غیبت است؛ در شیوه اجرایی نیز همینطور است یا نه؟ میان علما بحث است.
* چرا یک شخصیت علمی مثل حضرتعالی در این موضوع اظهار نظر نمیکند؟
هدف بنده این بود که زمان بگذرد و این مسئله از موضوع صرف سیاسی بیرون بیاید و در یک فضای طبیعی اظهار نظر شود و این کار را در یک برنامه تلویزیونی انجام دادم.
تا وقتی مسئله صرف سیاسی و علمینما باشد، هیچ تضمینی نداشتم که اگر بخواهم اظهار نظر کنم، یک تکه آن را این روزنامه پخش کند، قسمت دیگرش را روزنامه دیگر عرضه نماید.
* بعداز مدیریت جدید و سرکار آمدن آیتالله اعرافی، بحث تحول در حوزه جدیتر شد. آیا شما موافق تحول در حوزه هستید یا خیر؟ اگر موافقید در چه زمینههایی باید سریعتر عمل کنیم؟
مگر شما عاقلی را پیدا میکنید که با تحول مخالف باشد؛ منتهی تحول بر دو قسم است؛ تحول متکامل و تحول مرتجعانه.
معمولاً در حوزه در زبان و ادبیات، تحول متکامل منظور است و بنده با آشنایی که از دوستان دارم، مخصوصاً شخص آیتالله اعرافی و دوستان دیگری که در مجموعه معاونتها حضور دارند، احساس میکنم، همفکرهای خوبی دارند، هم دلسوزند و هم با تمام توان کار میکنند؛ در نتیجه کار، کار خوبی است ودر مجموع نیروهای خوبی نیز در رأس کار قرار دارند.
بنده معتقدم در هر زمینهای باید تحول داشته باشیم؛ اینطور نیست که بگوییم مثلاً در آموزش تحول داشته باشیم و دست به پژوهش نزنیم؛ بله، اگر مقدورات محدود باشد، بنده فکر میکنم که اولویت اول ما برای تحول بخش تهذیب است و اولویتهای بعدی آموزش و پژوهش حوزه است.
* شما موافق تغییر متون آموزشی موجود حوزه هستید؟
الزاماً خیر؛ بنده معتقد به تحول در متون هستم؛ اما تحول در متون، بهمعنای عوض کردن متون نیست. بنده معتقدم اولویت اول این است که همین کتابهای موجود خوانده شود؛ اما لازم نباشد که طلاب از ابتدا تا آخر آنها را بخوانند.
مشکل امروز ما این است که طلاب در چهار سال نمیتوانند رسائل، مکاسب و کفایه را بخوانند که با آن شش سال سطح یک بشود ده سال؛ خب میگویند: طلبه برود درس خارج که چه بشود؟!؛ در اینجا چهار سال را به شش سال افزایش میدهیم تا دروس را کامل بخوانند؛ باز از متن کتب میماند و شش سال را به هشت سال تغییر میدهند؛ یعنی طلبه ما 14 سال در سطح باقی میماند.
این کار غلط است؛ میشود بخشی از این کتب را حذف کرد و حذفیات را برای تکمیل مطالعات بگذارند تا طلبه بتواند جاهای خوب آن را بخواند.
اگر این کار شود، چند نتیجه میدهد؛ اول اینکه طلبه عجله نمیکند که این کتابها را نفهمیده بخواند و دشمن این کتب شود؛ چون علت دشمنی با این کتابها، نفهمیدن است.
انجام این کار، چندین حُسن داشته و کار زیادی هم ندارد؛ بعداً البته اگر شد، افرادی کتابهای خوبی تألیف کنند، میتوانیم متون درسی را تغییر دهیم. ما امروز در حوزه کسانی را داریم که بتوانند مکاسب، رسائل و کفایه بهروز بنویسند.
* از جامعه مدرسین حوزه علمیه قم برای ما بفرمایید. چه شد که عضو این جامعه شدید؟
روزی آیتالله یزدی با حقیر تماس گرفتند و فرمودند: گفتند از شما میخواهیم که عضو جامعه مدرسین شوید. خدمت ایشان عرض کردم من تا به امروز درباره این موضوع فکری نکردهام و سرگرم کارهای خود بودهام؛ اگر اجازه دهید، یک هفتهای فکر کنم و بعد به شما اطلاع دهم.
بعداً فکر کردم دیدم، جای خوشسابقه و خوشاعتباری است که می شود کارهایی انجام داد و عضو آن شدم.
* نحوه عضوگیری در جامعه مدرسین به چه صورت است؟ افراد بر چه اساس و معیاری انتخاب میشوند؟
کمیتهای در جامعه مدرسین وجود دارد که افراد را در نظر میگیرند و برآورد میکنند که مثلاً فلان آقا اثباتاً و ثبوتاً میتواند عضو این جامعه باشد. بعداز انتخاب، از مجاری گوناگون اخبار و سابقه شخص را مورد مطالعه قرار میدهند و پساز آن، در شورای عالی جامعه مدرسین رأیگیری میشود.
در جامعه مدرسین با کمتر از 17 نفر جلسه رسمی نمیشود و از این 17 نفر، حتماً باید 14 نفر به شخص مورد نظر رأی دهند؛ لذا اگرگاهی جامعه در برخی مباحث دیر به تصمیم میرسد به همین دلیل است. در این جلسات، قاعدتاً مخالف و موافق صحبت میکند و تصویب میشود که فلان شخص مورد نظر، عضو جامعه مدرسین شود یا خیر.
* در موضوعات مهم سیاسی یا انتخاباتی نحوه رأیگیری در جامعه مدرسین به چه صورت است؟
اگر موضوع همانند ریاست جمهوری مهم باشد، باید دو سوم اعضای جامعه مدرسین رأی دهند و 14 نفر کافی نیست؛ ولی اگر غیر از مسایل مهم کشور بوده و روال طبیعی باشد، همین 14 نفر کافی است؛ منتهی در انتخابات دو مرحلهای ممکن است، اعضا رأی دهند که اگر در جلسه تعداد کمتر از این مقدار هم باشد و اکثریت رأی بدهند، مورد قبول باشد.
* سلیقههای سیاسی مختلفی در جامعه حضور دارند؛ این مسئله تداخلی در کارها ایجاد نمیکند؟
سلیقههای مختلف به این معنا که یکی انقلابی یا دیگری ضدانقلاب باشد، در جامعه مدرسین نداریم؛ یعنی اشتراک در استراتژی میان همه اعضا وجود دارد؛ اما اختلاف در تاکتیک وجود دارد؛ گاهی مواقع بحث و سر و صدا هم میشود؛ حتی بیشتر از آنچه که بیرون منعکس میشود، اختلاف نظر عالمانه هست و بحثهای زیادی صورت میپذیرد.
* آیا رأیی که از جامعه مدرسین اعلام میشود، مورد قبول همه است؟ به این معنا که آیا تکلیف شدهاند که در بیرون مخالفتی نداشته باشند؟ یا اینکه میتوانند در بیرون اعلام نظر مخالف کرده و نظر خود را اعلام کنند؟
تکلیف نیست؛ اما اخلاقاً بسیاری از افراد سعی میکنند که مراعات کنند؛ ولی گاهی هم مراعات نمیشود. باید حقایق را گفت؛ لذا گاهی گلایه هست که مثلاً وقتی در جامعه مدرسین شخصی رأی میآورد، لااقل مخالف در بیرون سکوت کند؛ نه اینکه مصاحبه کرده و اعلام مخالفت نماید.
* نظر شخصی شما در این خصوص که جامعه مدرسین اعلام نظری درباره کاندیدای ریاست جمهوری داشته باشد، چیست؟
به نظرم؛ نیازی نیست.
* صحبتی هم در این رابطه در جامعه مدرسین انجام شده است؟
صحبت شده است؛ اتفاقاً ایام انتخابات ریاست جمهوری 92 و 96 واقعاً بحث شد. یکی از کسانی که صحبت کرد، خود بنده بودم و بیان کردم که آیا هیچ موقع آمدیم کار میدانی انجام دهیم که نظر جامعه مدرسین به چه مقدار موثراست؟ آیا ضرورت دارد که این کار را انجام دهد؟
به نظرم جامعه مدرسین باید اهداف و شرایطی را که مدنظر دارد بیان کند؛ اما اینکه اکثریت جامعه به فلان شخص رسیدند یا اکثریت حاضر در جلسه به فلان شخصیت رأی دادند را قبول ندارم.
اما در مقابل این نظر، برخی میگفتند که جامعه متدینین و مؤمنین انتظار دارند که جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، نظر خود را اعلام کند؛ زیرا آنان [متدینین] رأی خود را بر این اساس به صندوقها میاندازند و البته این نکته باید مورد توجه قرار گیرد که واقعاً اینجور نیست که طرف مقابل بخواهد کاندیدای خود را تحمیل کند.
برخی فکر میکنند که اعضای جامعه مدرسین مؤظفند که اظهارنظر کنند؛ حال چه کاندیدای مورد نظر رأی بیاورد چه رأی نیاورد؛ اما عده دیگری میگویند که نیازی نیست و حتی اگر کاندیدای مورد نظر جامعه مدرسین هم رأی بیاورد، نباید جامعه مدرسین را برای این جهات خرج کنیم. والحمدلله رب العالمین
گفت و گو: محمدرسول صفری