یکشنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۳ |۱۳ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ | Dec 15, 2024
شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام

حوزه/ موضوع لكنت زبان امام حسن (ع) هر چند اين مطلب در روايات تاريخي گزارش است البته آن هم از زبان عمرو عاص ، اما با توجه به گزارشات صحيح تاريخي اين موضوع نيز تهمتي بيش نيست و يا تفسير به غلط شده است.

به گزارش خبرگزاری «حوزه»، 28 صفر به روایتی شهادت امام حسن مجتبی (علیه السلام) است که حوزه نیوز در قالب «خوشه ای از شجره طیبه معصوم» بخشی از زندگی این امام همام را تقدیم حضور شما می کند.

* شخصيت سازي و شخصيت سوزي (به مناسبت شهادت امام حسن مجتبي علیه السلام)

قال رسول اللَّه (ص): الحسن و الحسين امامان قاما او قعدا.

ابومحمد حسن بن على بن ابى طالب (عليهماالسلام) امام دوم شيعيان و سبط اكبر و ريحانه‏ى رسول خدا(ص) و سيد جوانان بهشت و از اصحاب كسا است. به اتفاق مفسران و محدثان شيعه و سنى او و اهل بيت)عليهم السلام( مصداق آيه مباهله(1) و تطهيرند(2) كه خداوند به قداست آنان خبر داده است و امام حسن(ع) نيز بدان افتخار مى‏كرد.(3)

در نيمه ماه رمضان سال سوم هجرت در مدينه به دنيا آمد(4) و در دامن پاك رسول خدا(ص) و اميرالمؤمنين على(ع) و فاطمه زهرا(س) پرورش يافت. بنابر روايات صحيح، در روز هفتم ولادش مادرش فاطمه زهرا )س (در حالى كه او را در پارچه حريرى كه جبرئيل از بهشت آورده بود پيچيده و به نزد رسول خدا(ص) آورد. پيامبر كنيه وى را ابومحمد و نامش را حسن گذاشت و اين نام در ميان عرب بى سابقه بود.(5) سبط، زكى، تقى، سيد، طيب، حجت، ولىّ، قائم و مجتبى از القاب اوست.(6) اميرالمؤمنين(ع) به هنگام شهادت، او را به جانشينى خويش تعيين كرد.(7) در صفر سال 50 (8) با دسيسه معاويه كه به جعده دختر اشعث بن قيس و همسر امام وعده پرداخت صد هزار درهم و ازدواج با يزيد را داده بود، به دست وى مسموم و در سن 48 سالگى به شهادت رسيد.(9) او را در بقيع دفن كردند و جمعيت زيادى در اين مراسم حاضر شدند به طورى كه اگر سوزنى انداخته مى‏شد به زمين نمى‏رسيد.(10) در شهادت او مدينه از صداى ضجه و گريه به لرزه در آمد و مرد و زن و بچه‏هاى مدينه و مكه هفت روز بر او گريه مى‏كردند.«(11) زنان بنى هاشم و مردم مدينه در ماتم او يك ماه به عزادارى پرداختند و بازارهاى مدينه را بستند.(12)

سيماى امام مجتبى(ع)

برخى از صفات او چنين است: سيماى پيامبران و هيبت پادشاهان در او بود(13) و چنان كه انس بن مالك و برخى ديگر گويند هيچ كس در ميان اهل بيت به اندازه او به رسول خدا(ص) شباهت نداشت.(14) بيست و پنج مرتبه با پاى پياده به حج رفت در حالى كه اسب‏هاى نجيب پيشاپيش او بود.(15) جود و بخشش امام مجتبى(ع) آن اندازه بود كه به كريم اهل بيت ملقب شد.(16) سه مرتبه نصف دارايى خود را و دو مرتبه تمام آن را در راه خدا بخشيد.(17) هر گاه از مرگ و قبر و محشر و عبور از صراط ياد مى‏كرد مى‏گريست و هر گاه به ياد قيامت و حساب مى‏افتاد آن چنان فريادى مى‏زد كه بيهوش مى‏شد.(18) چون به نماز مى‏ايستاد بدنش بلرزه درمى‏آمد و رنگش زرد مى‏شد.(19) حلم و بردبارى او چنان بود كه دشمنان سرسخت او معاويه و مروان مى‏گفتند: با كوه‏ها برابرى مى‏كرد.(20) الفَضْلُ ما شَهِدَتْ بِه الأعداءُ.

خوشتر آن باشد كه وصف دلبران گفته آيد در حديث ديگران

اجماع امويان و عباسيان بر ضديت با امام مجتبي(ع)

حيات سياسى امام حسن(ع) داراى پيچيدگى‏هايى است كه حتى برخى از محققان را سردرگم كرده و سبب لغزش در قلم‏هايشان شده است. از اين رو كمتر به داورى صحيحى پرداخته اند.

اخبار و روايات مربوط به امام حسن مجتبي (ع) در منابع تاريخي از دو سو مورد تحريف و دست اندازي دشمنان آن حضرت قرار گرفته است : از يك سو، به دليل رويارويي آن حضرت با امويان پيوسته مورد بغض و كينه توزي آنان به خصوص مروانيان بوده است و به دليل اين كه پس از صلحي كه همانند صفين بر او تحميل شد از صحنه قدرت كنار رفت و امويان خود را در صحنه سياست بي رقيب ديدند از اين فرصت سو استفاده كردند و سعي تمام نمودند تا پس از حذف سياسي آن حضرت، دو هدف ديگر خود را يعني حذف شخصيتي و در نهايت حذف فيزيکي امام را به انجام رسانند . از اين رو تبليغات وسيعي بر ضد آن حضرت به راه انداختند تا به زعم خود با ترور شخصيت امام مجتبي(ع) او را از چشم مردم بياندازند و راه را براي هدف شوم سوم خود هموار سازند . از سوي ديگر پس از پيروزي عباسيان و ظهور جنبش‌هاي سادات حسني بر ضد آنان كه خلافت عباسي را از شرق تا غرب فرا گرفته بود، عباسيان نيز همانند امويان براي تضعيف سادات حسني تيغ تبليغات خود را متوجه جد بزرگوارشان امام حسن مجتبي (ع) كردند . بدينسان حجم عظيمي از روايات و موضوعات ساختگي كه در جامعه پراكنده شده بود در منابع تاريخي و حديثي راه يافت و اينك شاهد آن هستيم كه همين مطالب مستند برخي از محققان مغرض و مستشرقان در تحليل زندگاني سياسي امام مجتبي (ع) قرار مي‌گيرد. مستشرقان که ساده نگارانه ترين نگاه در باره نظرات و نوشته هاي آنان اين است که از منابع شيعه آگاهي نداشته و تحت تاثير روايات ساختگي قرار داشته اند بدترين سخنان را به امام مجتبي روا داشته اند افرادي مانند لامنس که نوشته هاي او در خدمت مسيحيت و يهوديان صهيونيست هميشه قرار گرفته،است[1] و يا مانند ساكيس که امام حسن(ع) را حتي سزاوار فرزندي علي(ع)، آن مرد بزرگ ندانسته، چرا كه به زعم باطل اين مستشرق، امام حسن(ع) تنها به فكر هواسراني‌هاي خود بود.[2] و نيز دكتر فليپ حتي که همين سخنان را تكرار كرده و خلافت امام حسن (ع) را هر چند انتخاب مردم و شرعي دانسته؛ اما بيان مي‌دارد كه او بيشتر نه براي حكومت و اداره كشور، بلكه به عياشي و خوشگذراني تمايل داشت ! [3] ديگر مستشرقان مانند بروكلمان.[4] هوكلي[5]، رونلدسون[6]، ل . ورچيا وگيل يري[7] و نيز از نويسندگان معاصر مسلمان طه حسين مصري[8] در کلمات تند خود بدترين عبارات را در حق آن حضرت روا داشته اند .

خطوط اصلى و کلي اين تبليغات چه در منابع تاريخي و چه در نوشته هاي مستشرقان در دو محور ذيل است:

الف . ترور شخصيتي

ب . ترور سياسي

در اين مجال مختصر تنها به چند نکته در بخش نخست اشاره مي شود و خوانندگان محترم تفصيل هر دو بخش را مي توانند در کتاب «تصوير امامان شيعه در دائره المعارف اسلام» دنبال کنند .

ترور شخصيتي

در حکومت هاي ديني به دليل اين که حکومت هدف نيست، بلکه ابزار و وسيله اي است براي اصلاح امور دنيوي و اخروي مردم ، حاکمان ، هم خود صالحند و هم صالحان را به مردم معرفي مي کنند؛ به عکس، در حکومت هاي غير ديني که هدف ، حکومت و حاکميت خود بر مردم به هر طريق ممکن است، دست به هر اقدامي مي زنند . از موثر ترين اين اقدامات ، سياست شخصيت سازي و شخصيت سوزي براي جامعه است. آنان سعي مي کنند براي همسو نمودن جامعه با خود ، با تبليغات ، افراد مورد نظر خود را از هيچ و پوچ ، بزرگ کرده از آنان فقيه ، مفسر ، محدث ، قاري ، عالم ، سياستمدار و غيره بسازنند و در مقابل با جو سازي ها الگوهاي صحيح را بي اعتبار و ابي ارزش وانمود کرده، آنان را از جامعه و مردم بگيرند . از همين رو به جرئت مي توان گفت بدترين و مؤثرترين حربه براي حذف رهبران مصلح در جامعه ترور شخصيت آنان است . منافقان و دشمنان سرسخت رسول خدا(ص) وقتي در جنگ ها شکست خوردند با تهمت به همسر پيامبر(ص) نهايت دشمني خود را ظاهر کردند. امويان از هرتهمتي بر ضد اميرالمؤمنين(ع) کوتاهي نکردند و به تعبير خود معاويه بايد بر اساس اين تبليغات کودکان ، بزرگ و بزرگان ، پير و پيران تا دم مرگ شستشوي مغزي شوند ؛[9] يا به گفته مروان حکومت ما جز با اين تهمتها استوار نخواهد ماند.[10]

همين سياست ترور شخصيت در حق فرزند بزرگوارش محقق شد ، اما اين بار نه تنها از سوي امويان، که عباسيان نيز در اين ميدان گوي سبقت را از آنان ربودند. مهم ترين اين تهمت ها در اين بخش موارد ذيل است .

در اين هجمه تبليغات، روحيات فردي و شخصيتي امام مجتبي (ع) فردي ضعيف، بى اراده، منزوى، رفاه طلب، فاقد شجاعت لازم ، هوش سياسي و با روحيه‌اي مسالمت آميز و مخالف با هر گونه تنش و منازعه با دشمنان كه از امور طبيعي و بديهي مسئوليت‌هاي اجتماعي همچون منصب خلافت است؛ و به طور كلي امام را شخصيتي فرد گرا و و حتى عاجز از سخن گفتن‏است.[11] معرفي كرده اند. در باره هر يک از اين موارد تاملي کوتاه خواهيم داشت .

1. فرد گرايي و انزواطلبي

در باره فردگرايي و انزوا طلبي امام كه به يقين متاثر از جريان صلح وي با معاويه است بايد گفت كه حتي خود كساني كه چنين نظري در باره امام حسن(ع) دارند مطالبي نقل مي‌كنند كه به هيچ وجه با شخصيتي انزواطلب سازش ندارد . اگر امام چنين مي‌بود از ابتدا وارد جريانات سياسي و حكومتي نمي‌شد و همانند عبدالله بن عمر و بسياري از قاعدين خود را از صحنه‌هاي سياسي دور نگه مي‌داشت؛ نه اين كه بنابر برخي گزارش‌ها در فتوحات و نيز حوادث سخت و پرآشوب دروان خليفه سوم و جنگ‌هاي جمل و صفين و نهروان حضوري فعال داشته باشد. بداهت بطلان اين نظريه در باره امام حسن (ع) توضيح بيش از اين را نمي‌طلبد.

2 . فقدان شجاعت لازم

ترديد در شجاعت امام ، چنانچه از منظر غير ديني هم به اين موضوع نگاه كنيم سخن باطلي است چرا كه از نظر قانون وراثت كه بدان استناد شده و بر همين اساس در باره لكنت زبان امام! بيان داشته اند كه از يكي از اعمام خود آن را به ارث بردهاست بايد گفت كه نه پدر امام و نه مادرش هيچكدام به ترس متهم نشده اند بلكه به عكس شجاعت پدر آن حضرت يعني علي (ع) در ميان تمام عرب مثال زدني است كه امر بين و واضحي است. مادرش فاطمه زهرا (س) نيز فرزند رسول خدا (ص) است كه شجاعت پيامبر(ص) چنان بود كه به تعبير اميرالمؤمنين (ع) نزديك ترين فرد به دشمن آن حضرت بوده و هر گاه تنور جنگ تشديد مي‌شد به پيامبر(ص) پناه مي بردند.[12][1] . حسني ، هاشم معروف ، الائمه الاثني، 1/542

[2] . دكتر احمد محمود صبحي ، نظريه الامامه لدي الشيعه الاثني عشريه ، ص 324 . .

[3] الائمه الاثني، 1/542.

[4] . نظريه الامامه لدي الشيعه الاثني عشريه ، ص 324 .

[5] . همان .

[6] ، الائمه الاثني، 1/542.

[7] . دائره المعارف اسلام ، مدخل حسن بن علي .

[8] . بنگريد : اسلاميات ، (الفتنه الکبري ، علي و بنوه ) ، ص 974.

[9] شرح نهج البلاغه ، 4/ 57؛ .الغدير ، 2/101؛

[10] .العثمانيه ، 283؛ انساب الاشراف ، 184؛ شرح نهج البلاغه ، 13/ 220.

[11] . ترجمه الامام الحسن (ع)، ص 78-79؛ انساب الاشراف ، ص 43؛ مروج الذهب ، 3/ 8-9؛ اسدالغابه ، 2/ 15.

[12] . شرح نهج البلاغه ، 13 / 279 و 19 / 116.

@#@ قيام سادات حسني و شجاعت هاي آنان كه در تاريخ ثبت و ضبظ است نيز شاهدي بر وراثت چنين ويژگي آنان از جدشان امام حسن (ع) مي‌باشد . در روايات تاريخي نيز نقل شده که اميرالمؤمنين (ع) به دليل بي‌مهابي امام حسن (ع) در جنگ، او را از رفتن به ميدان باز داشت . [1]

3. لکنت زبان

موضوع لكنت زبان امام حسن (ع) هر چند اين مطلب در روايات تاريخي گزارش است البته آن هم از زبان عمرو عاص ، اما با توجه به گزارشات صحيح تاريخي اين موضوع نيز تهمتي بيش نيست و يا تفسير به غلط شده است بدين معنا که منظور از اين سخن عاجز بودن از تحليل سياسى است چرا كه خود معاويه به سخنورى امام اعتقاد داشت[2] و مى‏گفت: در باره هيچ كس به قدر امام حسن(ع) اين احساس را نداشته‏ام كه وقتى مى‏گويد، ادامه گفتار او را دوست بدارم. و نيز مى‏گفت: اينها كسانى هستند كه سخن گفتن به آنان الهام مى‏شود.[3] وجه ديگرش اين بود كه معاويه مجالس مفاخره كه در حقيقت ميدان نبرد تبليغاتى بر ضد امام بود دائر مى‏كرد و امام حسن(ع) مى‏فرمود: به خدا سوگند اگر اين نبود كه بنى اميه مرا به ناتوانى در گفتار منسوب مى‏سازند بى‏ترديد از پاسخ دادن به آنان خوددارى مى‏ورزيدم. [4]

در برخي از اين روايات علت اين امر از سوي سلمان فارسي وراثت امام مجتبي(ع) از يكي از عموهايش يعني حضرت موسي بيان شده است![5]

اين موضوع از چند جهت پذيرفتني نيست . اولا از جهت سند؛ برخي از اين روايات از طريق واقدي نقل شده كه علماي اهل سنت او را تضعيف كرده اند.[6] ثانيا از جهت محتوا و متن . چرا که علت و دليل اين امر كه از زبان سلمان نقل شده قابل قبول نيست؛ از آن روي که بر فرض ببپذريم «واحلل عقدا من لساني» كه حضرت موسي(ع) بيان داشته منظور لكنت زيان بوده نه فصاحت و بلاغت،[7] اين لكنت ژنتيكي نبوده، بلكه عارضه‌اي بوده؛ يعني بنا بر برخي از روايات حضرت موسي(ع) در كودكي زبانش سوخته مي‌شود و دچار اين عارضه مي‌شود.[8] و چنين صفاتي قابل وراثت نيست. بر فرض كه اين عارضه ژنتيكي هم بوده باشد باز از نظر علم ژنتيك قابل انتقال نيست؛ زيرا آنچه قابل انتقال است از سوي جد (در فرض بحث حضرت ابراهيم) امكان دارد نه عموزادگان.[9]

4. دارا نبودن هوش لازم

ترديد در هوش و زكاوت امام مجتبي(ع) که از سوي نويسندگان مزبور بيان شده است صرف نظر از اين كه ادعاي بدون دليلي است، بايد پرسيد كه به چه چيز عدم هوش و زكاوت كسي ثابت مي‌شود؟ قاعدتا يا از راه وراثت است كه چنين موضوعي با توجه به خاندان وحي و پدر و مادر امام مجتبي (ع) منتفي است و بر عكس آنان در حد كمال هوش و زكاوت بوده‌اند. يا از راه سخنان و گفتار است كه خطبه‌ها و سخنان امام مجتبي (ع) كه در كتب حديثي و تاريخي ثبت و ضبط است مخالف نظر نويسنده را ثابت مي‌كند و به طور مثال بنا بر روايتي از رسول خدا (ص) امام حسن(ع)، عقل مجسم توصيف شده است: لو كان العقل رجلا لكان الحسن.[10] همچنين از نظر حافظه بسيار قوي بود به طوري كه سخنان رسول خدا(ص) را كه در كودكي شنيده بود براي مردم بازگو مي‌كرد.[11] يا از راه اعمال و رفتار مي توان به عدم هوش و زكاوت كسي پي برد كه نويسنده هيچ مطلب و يا گزارشي مبني بر اين موضوع بيان نكرده است . به نظر مي‌رسد تنها چيزي كه سبب چنين قضاوت و ادعايي سست و بي دليلي شده نگاه ظاهري و سطحي به ماجراي صلح است؛ اما بر عكس، موضوع صلح و اتخاذ اين سياست در آن برهه و آن موقعيت، كمال ذكاوت و هوش بالاي سياسي امام مجتبي (ع) را به اثبات مي‌رساند كه بزرگان اصحابش از درك عميق آن عاجز بودند و پس از يك دهه و با مشاهده خيانت هاي اشراف ، به عمق و صحت صلح پي بردند و بدان اعتراف نمودند.

5 . رفاه طلبي

و به تعبير مستشرقان خوشگذراني که براي اثبات اين تهمت به همسران زياد امام مجتبي(ع) استناد مي شود . به دليل اين که اين موضوع بازتاب گسترده اي در منابع تاريخي اهل سنت دارد و متاسفانه گاه در منابع شيعي نيز راه يافته و موجب توهم دوستان نيز شده اندکي بيش تر به اين موضوع مي پردازيم .

يكي از اتهامات عظيمي كه امويان و عباسيان به منظور تروزر شخصيت امام مجتبي (ع) و خدشه دار كردن جايگاه ممتاز آن حضرت به آن دامن زده اند موضوع همسران امام و طلاق هاي پيوسته آنان از سوي آن حضرت است . اين اتهامات به وسيله شايعات و مورخان همسو با امويان و عباسيان آن قدر در جامعه پراكنده و بدان دامن زده بوده اند که برخي از منابع شيعه را نيز تحت تاثير قرار داده و در آنها نيز راه يافته است .

بر اين اساس ، از مستشرقان كه ديدگاه‌هاي كاملا عادي و بلكه متاثر از منابع اهل سنت دارند طبيعي است كه در اين باره نيز اتهمات مورخان اموي و عباسي را تكرار نموده بيان دارد كه امام پس از صلح زندگاني توام با لذائذ شهوي داشته و بارها همسران خويش را طلاق داده و مجددا ازدواج نموده به گونه اي كه لقب مطلاق به خود گرفته است . تعداد همسران امام را 60، 70 و يا 90 همسر دائمي و 300 و يا 400 همسر متعه برشمرده است!!!

در اين باره بايد دو مطلب روشن شود . الف - منشأ اين تهمت؛ ب - منابع اين تهمت و پاسخ به آنها.

الف - منشأ اين تهمت

تهمت زنندگان اصلي هم امويان و مورخان همسوي با آنان بوده اند چنان كه در بحث بعدي بيان خواهد شد ؛ و هم عباسيان . بنا بر نقل طبري و مسعودي نخستين بار منصور عباسي براي تحقير سادات حسني اين تهمت را در ميان مردم شايع نمود . وي پس از دستگيري عبدالله بن حسن در برابر انبوه جمعيت به سخنراني پرداخت و پس از دشنام و بدگويي و تهمت‌هاي زيادي كه به علي (ع) و امام حسن (ع) زد به واگذاري خلافت از سوي امام مجتبي (ع) به معاويه اشاره كرد و گفت : به خدا كه او مرد نبود . وقتي اموال به او عرضه شد آنها را پذيرفت . معاويه با نيرنگ به او وعده داد كه تا ولي عهدش كند و بدين ترتيب او را بر كنار ساخت و همه چيز وي را گرفت و همه كارها را به او واگذارد و به زنان رو آورد . او امروز با يكي ازدواج مي‌كرد و فردا ديگري را طلاق مي‌داد و همچنان بدين كار مشغول بود تا اين كه در بسترش مرد .[12]

ب - منابع اين تهمت

تعداد همسران و موضوع طلاق آنان در منابع اهل سنت و پس از آن در برخي از منابع شيعه به سه منبع تاريخي باز مي‌گردد .

1. ابو الحسن مدائني(م 225) كه تعداد همسران امام حسن (ع) را 70 زن روايت كرده است.[13]

اولا مدائني در بصره رشد و نمو كرده و با توجه به شهرت اين شهر به گرايش عثماني وي در معرض چنين اتهامي است. همچنين ابن عدي او را در نقل حديث ضعيف دانسته است. [14] مسلم از نقل روايات مدائني در صحيح خود، امتناع كرده است‌.[15] وي از موالي سمره بن جندب است كه دشمن اهل بيت (ع) بوده است.[16] همچنين در باره روايات مدائني دو ويژگي گفته‌اند : نخست اين كه غالب روايات او مرسل و روايات مسندش بسيار كم است.[17] دوم اين كه غالب رواياتش از عوانه بن حكم (م 147 يا 158) است كه وي به حديث سازي براي امويان نيز شهره است .[18] همچنين مدائني از خاصان اسحاق بن ابراهيم موصلي (155- 235) بوده و در خانه او نيز از دنيا رفت.[19] در باره اسحاق موصلي تصريح شده كه وي آوازه خوان بوده و ابوالفرج اصفهاني در كتاب خود «الاغاني» نام او را در شمار ترانه خوانان عصر عباسي آورده است.[20] ابراهيم از نديمان بني عباس (هارون ، امين ، مأمون، معتصم، واثق و متوكل عباسي) بود و مدائني از اسحاق موصلي پول مي‌گرفته است‌.‌[21] همه اينها نشان مي‌دهد كه اساس اين خبر (همسران زياد امام حسن «ع» ) برخاسته از مورخاني است كه يا به امويان گرايش سياسي داشته اند و يا به عباسيان.

ثانيا مدائني كه خود اين موضوع را نقل كرده، ولي بيش از ده زن براي امام مجتبي (ع) نام نبرده است[22] . شيخ مفيد تنها پنج زن را نام برده و برخي ديگر را با تعبير «امهات شتي» بيان كرده است[23] كه همين تعبير را براي بسياري از اصحاب و تابعين بيان شده است و تعداد ده زن - كمتر يا اندكي بيشتر - در عرف آن زمان كاملا امري شايع بوده است و حتي برخي از صحابه، از اين تعداد هم بيشتر زن داشته‌اند . براي نمونه تعداد همسران خلفا و برخي ديگر از اصحاب مشهور را به نقل از طبقات ابن سعد ذيلا ملاحظه مي‌شود.

اميرالمؤمنين علي (ع): 10 زن و امهات ديگري (امهات شتي) كه نام برده نشده‌اند، ولي به اعتبار كلمه «امهات» كه جمع است، نبايد كمتر از سه زن باشد.

عمر : 9 زن ؛ عثمان : 9 زن ؛ طلحه : 8 زن ؛ زبير : 9 زن ؛ عبدالرحمن بن عوف : 15 زن . همچنين چند زن ديگر كه ابن سعد از آنان به امهات تعبير كرده (امهات شتي) و به اعتبار كلمه جمع «امهات» نبايد كمتر از سه زن باشد . سعد بن ابي وقاص : 11 زن ؛ محمد بن مسلمه : 7 زن.

2 . بلاذري (م 279) . ايشان زنان امام را 90 تن روايت كرده است .[24]

بلاذري اين روايت را از عباس بن هشام بن محمد كلبي از پدرش از جدش از ابو صالح كلبي نقل كرده است. سند اين روايت از دو جهت مورد انتقاد حديث شناسان و علماي جرح و تعديل اهل سنت است. نخست اين كه هشام و محمد كلبي از نظر اهل سنت تضعيف شده‌اند[25] هر چند كه علماي شيعه موافق نظر آنان نيستند. دوم اين كه ابو‌صالح كه نامش باذام است از نظر برخي از علماي اهل سنت تضعيف شده است و به دروغزن ناميده شده است.[26][1] . نهج البلاغه ، ترجمه شهيدي ، خطبه 207 ، ص 240.

[2] ر.ك: كشف الغمه، ج 2، ص 174؛ مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 41؛ مختصر تاريخ دمشق، ج 7، ص 24.

[3] ر.ك: صلح الحسن، ص 271 به نقل از تاريخ يعقوبى ج 2، ص 202؛ البدايه و النهايه، ج 8، ص 39؛ العقد الفريد، ج 2، ص 323.

[4] ر.ك: صلح الحسن، ص 273.

[5] . مقاتل الطالبيين ، ص 31.

[6] . بخاري ، كتاب الضعفاء الصغير ، ص 109 ؛ ابن حبان ، كتاب المجروحين ، 2 / 290 ؛ عقيلي ، كتاب الضعفاء الكبير ، 4 / 108 ؛ نسائي ، كتاب الضعفاء و المتروكين ، ص 217 ؛ ابن عدي ، الكامل في ضعفاء الرجال ، 7 / 481.

[7] . ر.ك : راغب اصفهاني ، ص 450.

[8] . مجاهد ، تفسير مجاهد ، 1/ 395؛ طبري ، جامع البيان ، 16 / 199 ؛ شيخ طوسي ، التبيان ، 7 / 150؛ ابن جوزي ، زاد المسير ، 5 / 196؛ طبرسي ، مجمع البيان ، 7 / 18 ؛ ابن كثير ، تفسير ابن كثير ، 3 / 400:

[9] . براي اطلاع از اين موضوع ر.ك : گروه مؤلفان ، روانشناسي رشد ، فصل پنجم : پايه هاي زيستي رشد ، ص 181 - 210 ؛ ال . سي . وان ، وراثت و نژاد و جامعه، بحث روش وراثت ص 56 - 89 .

[10] . فرائد السمطين ، 2 / 68.

[11] . باقر شريف القرشي ، حياه الامام الحسن بن علي (ع)، 1/ 62.

[12] . طبري ، تاريخ الطبري ، 6 / 334 ؛ مسعودي ، مروج الذهب ، 3 / 300.

[13] . ابن ابي الحديد ، شرح نهج البلاغه ، 16 / 22.

[14] . ابن عدي ، الكامل ، 5 / 213.

[15] . الكامل في الضعفاء ، 5 / 213؛ ذهبي ، ميزان الاعتدال ، 3 / 153.

[16] . الكامل في الضعفاء ، 5 / 213؛ ميزان الاعتدال ، 3 / 153.

[17] . الكامل في الضعفاء ، 5 / 213.

[18] . ياقوت حموي ، 16 / 137؛ لسان الميزان ، 4 / 386..

[19] . ابن نديم ، الفهرست ، ص 113.

[20] . الاغاني ، 5/ 278.

[21] . ابن حجر ،‌ لسان الميزان ، 4 / 253.

[22] . شرح نهج البلاغه ، 16 / 21.

[23] . الارشاد ، 2 / 20.

[24] . انساب الاشراف ، 3 / 277.

[25] . بخاري ، الضعفاء الصغير ، ص 105؛ نسائي ، كتاب الضعفاء و المتروكين ، ص 231؛ عقيلي ، الضعفاء الكبير ، 4 / 76 و 79؛ الجرح و اتعديل ، 7 / 271.

[26] . احمد بن حنبل ، العلل ، 2 / 502 و 3 / 100؛ بخاري ، التاريخ الكبير ، 2 / 144 و الضعفاء الصغير ، ص 27؛ ابن حبان ، كتاب المجروحين ، 1 / 71 ؛ نسائي ، كتاب الضعفاء و المتروكين ، ص 158؛ ابن عدي ، الكامل ، 2 / 69؛ عقيلي ، الضعفاء الكبير ، 1 / 165.

@#@ به خصوص در آن مواردي كه كلبي از او روايت مي‌كند.[1] حتي از كلبي روايت شده كه ابو صالح به او گفته آنچه را كه براي تو روايت كرده‌ام دروغ بوده است.[2] حد اقل آن است كه گفته اند به حديث ابو‌صالح نمي‌توان احتجاج كرد.[3] صرف نظر از تمام اين مطالب و با در نظر گرفتن توثيق ابو صالح از سوي برخي چون عجلي[4] باز هم نمي توان به روايت او استناد كرد زيرا در تعارض توثيق و تعديل راوي بيان شده كه تضعيف مقدم است.[5]

از جمله افراد ديگري كه تعداد 90 همسر را نقل كرده شبلنجي است كه بدون ذكر ماخذ اين مطلب را نقل كرده و همچنين با توضيحاتي كه داده شد معلوم مي‌شود كه منبع اصلي او نيز بلاذري بوده است.

3 . ابو طالب مكي ، محمد بن علي بن عطيه (م 386) . تعداد همسران را بيش از همه يعني 250 يا 300 زن برشمرده است . [6]

اولا كه هيچكس اين تعداد را نگفته است . ثانيا در باره اين شخص معاصرين او تصريح كرده‌اند كه وي به بيماري هيستري[7] مبتلا بوده و وقتي به بغداد رفت و علماي بغداد به اين امر واقف شدند از او كناره گرفتند.[8] بنابراين، روايات چنين فردي كه برخي نيز از جمله ابن شهرآشوب از او گرفته‌اند[9] اعتباري ندارد .

آخرين مطلبي كه اين موضوع را با اشكال روبرو مي كند اين كه چرا با اين تعداد همسران، تنها 15 فرزند براي امام حسن (ع) برشمرده اند ؟‌!

پي نوشت ها:

(اين منابع مربوط به شماره هايي است که در متن، داخل پرانتز قرار گرفته است)

1) طبرى، جامع البيان، ج 3، ص 410-408؛ فرات كوفى، تفسير فرات كوفى، ص 89-85؛ دولابى، الذريه الطاهره، ص 148؛ بيهقى، دلائل النبوه، ج 5، ص 388؛ شيخ طوسى، التبيان، ج 2، ص 485؛ عياشى، تفسير عياشى، ج 1، ص 177-176؛ حسكانى، شواهد التنزيل، ج 1، ص 156؛ طبرسى، مجمع البيان، ج 2، ص 309؛ قرطبى، ج 4، ص 104؛ سيوطى، درالمنثور، ج 2، ص 40-39.

2) طبرانى، المعجم الكبير، ج 3، ص 56-54؛ شيخ طوسى، التبيان، ج 8، ص 339؛ فيض كاشانى، تفسير الصافى، ج 4، ص 188؛ طباطبائى، تفسير الميزان، ج 16، ص 317؛ حسكانى، شواهد التنزيل، ج 2، ص 102؛ سيوطى، الدر المنثور، ج 5، ص 198 و 199؛ شوكانى، فتح القدير، ج 4، ص 279؛ نسائى، خصائص اميرالمؤمنين(ع)، ص 49؛ ابن ابى الحديد، ج 6، ص 376؛ زرندى حنفى، نظم درر السمطين، ص 133.

3) ابن سعد، ترجمه الامام الحسن(ع)، ص 78؛ طبرانى، المعجم الكبير، ج 3، ص 96؛ حاكم نيشابورى، المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 173؛ هيثمى، مجمع الزوائد، ج 9، ص 172.

4) شيخ مفيد، الارشاد، ج 2، ص 2؛ دولابى، الذريه الطاهره، ص 100؛ ترجمه الامام الحسن(ع)، ص 98؛ مستدرك حاكم، ج 3، ص 173؛ ابن اثير، اسدالغابه، ج 2، ص 11-10؛ سيوطى، تاريخ الخلفاء، ص 195. سال دوم هجرت نيز نقل شده است. شيخ مفيد، المقنعه، ص 464.

5) شيخ مفيد، الارشاد، ج 2، ص 2؛ صدوق، معانى الاخبار، ص 56، حديث 6؛ فتال نيشابورى، روضه الواعظين، ص 153؛ اربلى، كشف الغمه، ج 2، ص 138؛ مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 28.

6) كشف الغمه، ج 2، ص 142-141؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 29.

7) مقاتل الطالبيين، ص 36-35؛ مروج الذهب، ج 2، ص 432؛ الارشاد، ج 2، ص 5؛ ابن اعثم كوفى، الفتوح، ج 4، ص 151؛ اعلام الورى، ج 1، ص 405 -404؛ كافى، ج 1، ص 236؛ كشف الغمه، ج 2، ص 156-153 و 192؛ ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 34.

8) سال‏هاى 49 و 51 را نيز گفته‏اند.

9) الارشاد، ج 2، ص 12؛ مسعودى، مروج الذهب، ج 3، ص 5؛ تذكره الخواص، ص 211؛ مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 42.

10) ترجمه الامام الحسن(ع)، ص 90؛ ذيل المذيل، ص 19.

11) ترجمه الامام الحسن(ع)، ص 86 و 90؛ ابن منظور، مختصر تاريخ دمشق، ج 7، ص 47.

12) ترجمه الامام حسن (ع)، ص 90؛ طبرى، ذيل المذيل، ص 19؛ مستدرك حاكم، ج 3، ص 173؛ اسدالغابه، ج 2، ص 61.

13) مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 9.

14) طبرانى، المعجم الكبير، ج 3، ص 24، شماره 2543؛ الذريه الطاهره، ص 101؛ الارشاد، ج 2، ص 3؛ مستدرك حاكم، ج 3، ص 168؛ هيثمى، مجمع الزوائد، ج 9، ص 178؛ مختصر تاريخ دمشق، ج 7، ص 9؛ سيوطى، تاريخ الخلفاء، ص 195.

15) ترجمه الامام الحسن، ص 67؛ مستدرك حاكم، ج 3، ص 169؛ مختصر تاريخ دمشق، ج 7، ص 24.

16) باقر شريف القرشى، الحياه الامام الحسن بن على، ج 1، ص 203.

17) تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 135؛ ابونعيم اصبهانى، حليه الاولياء، ج 2، ص 38؛ اسدالغابه، ج 2، ص 13.

18) شيخ راضى آل ياسين، صلح امام حسن(ع)، ص ؟.

19) مناقب آل ابى طالب، ج 4،ص 14.

20) ترجمه الامام الحسن(ع)، ص 91؛ شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 13؛ سيوطى، تاريخ الخلفاء، ص 198.

[1] . ابن حبان ، كتاب المجروحين ، 1 / 71 ؛ الجرح و التعديل ، 2 / 432؛ ميزان الاعتدال ، 1/ 296.

[2] . الكامل ، 2 / 69؛ الضعفاء الكبير ، 1 / 166؛ ميزان الاعتدال ، 1/ 296.

[3] . الجرح و التعديل ، 2 / 432.

[4] . عجلي ، تاريخ الثقات ، 77 و 500.

[5] . سيوطي ، تدريب الراوي ، 1 / 309 - 310 .

[6] . قوت القلوب ، 2 / 471.

[7] . مبتلايان به اين مرض دچار اختلال حواس و گرفتار اوهام مي‌باشد . لغت نامه دهخدا ، لغت هيستري.

[8] . خطيب بغدادي ، تاريخ بغداد ، 3 / 89. ؛ سيره الائمه الاثني عشر ، 1 / 557. از جمله مواعظ وي اين بوده كه ليس علي المخلوقين اضر من خالق . تاريخ بغداد ، 3 / 89 .

[9] . مناقب آل ابي طالب ، 3 / 192.

 

منبع: اندیشه قم

 

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha