خبرگزاری «حوزه»،/ علویه ایمانی، در یادداشتی با عنوان«بی ادعا دربارهی یادوارهی شهیدان هادی» در راستای معرفی اجمالی پویش مردمی دوستان آسمانی با مرکزیت قرارگاه راویان نورِ شهدا آورده است:
پرچمها یکی پس از دیگری میوزیدند و از کنارمان عبور میکردند، سبز، زرد، سرخ...سرخ...سرخ...از نیمهی راه به بعد پرچمها سرخ میشوند مثلِ پرچمِ سبزِ حسین علیه السلام که خون آلود و سرخ شد امّا هرگز خاک آلود نشد. اینجا امتداد عاشوراست اینجا کانال کمیل است؛ یعنی ما هم تشنگی مینوشیم و گرسنگی میخوریم امّا نه از بسیاری دشمن هراسی داریم نه بندِ بندگی طاغوت، برمیتابیم. شهادت، ارثیهی خونِ خداست. ما فاتحانه ازسرِ نیزهها، پرواز میکنیم و خور و خواب را به اهلِ دونِ دنیا وامیگذاریم. اکنون جاماندگان قافله، راهی نور هستند در جادههای زمین و دنبال معبری برای عروج.
شاید اینجا، اکنون، دست ما نیز با پری از بالِ آسمانیشان گره بخورد و راه آسمان به روی من و تو نیز گشوده گردد. کانال کمیل و تشنگی با نام "هادی" پیوندی ناگسستنی دارد تنها ابراهیم، هادی نبود و تنها هادی هم ابراهیم نیست. وصف "هادی" آنقدر سیّال است که در محمّدرضا شفیعی و ابراهیم عشریه نیز جاری است... آقای سیّاری خودمان، همین دبیرِ یادوارهی شهیدان هادی میگفتند، این سه تا شهید خیلی شبیه همند ابراهیم در کانال کمیل و قبل از آن در کوچه و محل، هادی بود و محمّدرضا حتّی در مدّت کوتاه اسارتِ هشت روزهاش. عشریه هم که گل کاشت در دل داغ کویر، شده بود عین ابراهیم در کانال، اما قدری زمان، تولد و شهادتش را به تأخیر انداخته بود تا رسید به سوریه در حلب.
به او هم گفتند، "هادی مدافع حرم". جسمش را در همان جا گذاشت. شد، جاویدالاثر. اسمش را نوشتیم بالای یکی از خیابانهای قم. چقدر خیابان به نامِ آسمان کم داریم. چقدر غریبیم خارج از قم وقتی از خیابان ادوارد برون میگذریم که به اسم مستشرق نام و یادش را به خوردمان دادند یا وقتی دست بلند میکنیم و صدا میزنیم، آقای راننده! خیابان جمالزاده...مگر عمری عقاید و باورهایمان را به مسخره نگرفت. چرا نمیگذارند عاقبتِ خیابانها به خیر شود. باید صدای سعادت را به گوش همه برسانیم.
مردم دست به دست هم دادند که با آسمان رفاقت کنند و اسمش شد" پویش مردمی دوستان آسمانی" کلّی طلبه و دانشجو و دانشآموز دور هم جمع شدند و یادوارده برگزار کردند. همین پارسال اسفند 97 بود ، ستادِ یادواره با 20 کمیتهی تخصصی و فعّال تشکیل شد تا چهار میوهی رسیده را بچیند و نوبرانه به جانمان بنشاند، اوّل خواستند فرهنگ شهادت و دفاع را منتقل کنند، دلم مثل آفتاب سخت روشن است که ما هم شهید شدن را یاد میگیریم.
دوّم کار کردند تا عاطفههایمان سرگردان نشود. ارزش و فرهنگ در راه غبار آلود تاریخ گم نشود و سررشته شهادت از دستمان در نرود. فقط باید پای اراده هجرت را گشود و خود را به قافلهی 61 هجری رساند و مثل جوانمردان دفاعِ مقدس و دفاع ازحرم در رکابِ امام عشق به شهادت رسید. سوّم دور هم جمع شدند، ستادِ یادوارهای ها و گشتند دنبال دستورالعمل شهادت. یعنی سیرهی عملی و سبک رفتاری شهدا را شناسندن. از هر جوانِ امروز یک "پیکرِ عشق" تراشیدن. چهارم وقتی برگهای پاییزی سراسیمه از درختان به زمین می ریزند، آمدند و بی ادعا به قول خودشان" آتش به اختیار" عطر معرفت پاشیدند در فضای شهر، دانشگاه و مدرسه، با نام شهادت.
باید در آستانِ محبوب بود تا محبوب شد اگر دور بپری دور میشوی... آقای سیّاری گفتند، برای معرفی این سه شهید برنامههای زیادی شروع کردهاند، راویها و خانوادههای شهدا آمدند در اردوهای راهیان نور تا نگذارند ماها مبدّل به سنگ قبر شویم. همین پارسال در اوّل اردیبهشت، درست در اعتدالِ بهاری وقتی بهارنارنجها گل میکنند، در قم اسم شهید ابراهیم هادی دوباره، پرپر شکفت، این شیوهی شکفتن شهداست. باید از مدار عادت خارج شویم.
در سرزمین عشق خیلی زود به تکامل میرسیم. اینطور شد که خادم شدند. 400 خادم. امسال برکت کردند، مثل اینکه شدند 600 نفر عاشق که به خودشان میگویند خادم الشّهدا. همین چارشنبه 22 خرداد در مصلّی حلقهی عشق زدند با خانوادههای شهدا و جوانان دیگر با کلّی غرفه و برو بیا... مادر شهید شفیعی فردا 23 خرداد میرود پیشِ شهیدش، خداروشکر روز قبل از سالگردشان یادواره به بار نشست. خادمها این حرکت را، تنها شروع کار خود میدانند. میخواهند هر فصل یک یادواره برگزار کنند و تا فصل بعدی کتاب بنویسند، بروند حرم حضرت معصومه سلام الله علیها رزق شهادت دخیل ببندند و با مردم از شهدا بگویند و تا چراغ دلشان روشن است یک سه شنبهای بدوند به سمتِ جمکران. بعد از نمازِ استغاثهی امام عصر (عج) دست به دامنِ خودِ حضرت بشوند برای آمدنشان برای اینکه شهدا را هم با خود بیاورند.
باید به یاد هر شهدی گلی در دست گرفت و خادمانه و خیلی آسان از اینهمه زیبایی گذشت و این گلها را سپرد به دست زائران حرم و جمکران تا شهادت و گذشتن از زیباییها را با روش خادمهای گل به دست، تمرین کرد. استان قم سربلند است. سرِ 6000 شهید به آسمان میرسد، مگر نه؟ قم از آسمان سیر نمیشود، 430 شهید هم میروند در دفاع از حرم، 400 تا فاطمی و زینبی با 29 رفیق دیگرشان. حتما دیگر سرشان میساید به تارک آسمان. تمام این عاشقانهها را "قرارگاه راویان نور شهدا" میسراید.
باید دست بجنبانیم تا از روزمرگی، شب و روزمان یک رنگ نشده. باید هرچه زودتر یک ذرّه، یک مثقال، مثلِ شهدا بمیریم. میگویند، "قالوا بلی" همان عهدِ ازلی است که خالق از بنیآدم بر حبِّ حسین علیهالسّلام و یاریاش گرفته است. باید زودتر، سر به خاک فروغلتانیم چون تا پیشانی به خاک میافتد کارِ این دنیایِ کوچک تمام میشود و سفرِ آسمانی زمین به مقصد میرسد. شهدا هیچوقت قصد اقامت نکردند. ما نیز باید نمازِ قصر بخوانیم چرا که مسافریم. مسافر کربلا... صدای "هل من ناصر" امام عشق از جانبِ کربلا به گوش میرسد، حالا تو ای جوانمرد بگو از کدام قبیلهای؟
توجه : انتشار یادداشت و مقالات به معنای تایید یا رد آن از سوی خبرگزاری حوزه نیست.