به گزارش خبرگزاری «حوزه»، استاد محسن قرائتی در تفسیر نور به ارائه «نکات ناب» و «پیام های زیبای آیات قرآن کریم» پرداخته که حوزه نیوز در این نوشتار، آیه 134 سوره مبارکه آل عمران را در قالب مجموعه «قطره ای از دریا» ارائه می نماید.
- آيه
الَّذينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْکاظِمينَ الْغَيْظَ وَ الْعافينَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ
- ترجمه
(متّقین) كسانى هستند كه در راحت و رنج انفاق مى كنند و خشم خود را فرو مى برند و از (خطاى) مردم مى گذرند، و خداوند نیكوكاران را دوست مى دارد.
- نکته ها
این آیه، به دنبال محكوم كردن ربا در آیات قبل، از انفاق و عفو و گذشت و تعاون تمجید مى كند.
یك واقعه تاریخى
آوردهاند: روزى یكى از خدمتكاران امام سجاد علیه السلام در موقع شستشوى سر و صورت آن حضرت، ظرف آب از دستش افتاد و سر امام علیه السلام را زخمى كرد. امام به او نگاهى كرد. او دریافت كه امام ناراحت شده است. بلافاصله گفت: «والكاظمین الغیظ»، امام فرمود: من خشم خود را فرو بردم. او دوباره گفت: «والعافین عن الناس»، امام فرمود: ترا عفو كردم. او گفت: «واللّه یحبّ المحسنین» امام فرمود: تو در راه خدا آزاد هستى. [1]
امام صادق علیه السلام فرمود: هیچ بنده اى نیست كه خشم خود را فرو ببرد، مگر آنكه خداوند عزّت او را در دنیا و آخرت فزونى بخشد. خداوند فرمود: «و الكاظمین الغیظ... و اللّه یحبّ المحسنین» این پاداش فروبردن آن خشم است. [2]
- پيام ها
1- تقوا، از انفاق جدا نیست. «اُعدّت للمتّقین الّذین ینفقون...»
2- انفاق، سخاوت مى خواهد نه ثروت. «فى السرّاء والضرّاء»
3- نه در حال رفاه از محرومان غافل باشیم، و نه در تنگدستى بگوییم كه ما خود گرفتاریم. «فى السرّاء والضرّاء»
4- متّقین محكوم غرائز نیستند، آنان حاكم و مالك خویشتن اند. «الكاظمین الغیظ»
5 - تقوا، از سعه صدر جدا نیست. «والعافین عن الناس»
6- متّقى، منزوى نیست، بلكه با مال و اخلاق خوب خود، با مردم معاشرت مى كند. «ینفقون، كاظمین، عافین»
7- در عفو خطاكار، ایمان او شرط نیست. «والعافین عن الناس»
8 - كسى كه مى خواهد محبوب خدا شود باید از مال بگذرد و خشم و غضب را فرو برد. «واللّه یحبّ المحسنین»
9- انفاق به محرومان و گذشت از خطاى مردم، از مصادیق احسان و نیكوكارى است. «ینفقون، كاظمین، عافین، محسنین»
-------------------------
پی نوشت ها:
1) تفسیر مجمع البیان و روح البیان
2) كافى، ج 2، ص 110