پنجشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۸ - ۰۶:۰۰
  استانداری که بعد از وقت اداری بارکشی می کرد

حوزه/ نقل شده که روزی سلمان باری را به دوش گرفت و جلو می‌رفت و صاحب بار به دنبال او می‌رفت. دید همه به او سلام می‌کنند. تعجب کرد که این آقای حمّال کیست که اینقدر به او احترام می‌کنند؟ از کسی پرسید این کیست؟ گفت: او سلمان فارسی، استاندار است. آن شخص جا خورد و عذرخواهی کرد که آقا ...

به گزارش خبرگزاری «حوزه»، یکی از بزرگترین گناهان مورد ابتلا در جامعه امروزی مسئله حق الناس است که در این راستا، سلسله دروس اخلاق شنیدنی و خواندنی حضرت آیت الله مظاهری در شماره های مختلف تقدیم نگاه شما خوبان خواهد شد.

جلسۀ دهم: غشّ در معامله

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمدلله ربّ العالمین والصلاة والسّلام علی خیر خلقه أشرف بریته ابوالقاسم محمّد صلی الله علیه و علی آله الطیبین الطاهرین و عَلی جمیع الانبیاء وَالمُرسَلین سیما بقیة الله فی الأرضین و لَعنة الله عَلی اعدائهم أجمعین.

بحث امسال ما دربارۀ حقّ‌النّاس بود و از بحث‌ها استفاده کردیم که حقّ‌النّاس خیلی مشکل است، لذا اهل‌بیت«سلام‌الله‌علیهم» به حقّ‌النّاس خیلی اهمیت می‌داده‌اند. علما و بزرگان و مراجع نیز همیشه به حقّ‌النّاس خیلی اهمیت ‌داده‌اند؛ لذا ما هم باید به حقّ‌النّاس اهمیت دهیم.

حقّ‌النّاس را منقسم کردم به دو قسم؛ یک قسم حقّ‌النّاس مربوط به اموال است. مثل اینکه کسی مال کسی را دزدیده یا از بین برده باشد. قسمت دوم مربوط به اموال نیست، بلکه مربوط به آبروی انسان‌هاست؛ نظیر غیبت، تهمت، شایعه، نمّامی و سخن‌چینی و امثال اینها. از بحث‌های گذشته استفاده کردیم حقّ‌النّاس‌ آبرویی اگر بدتر از حقّ‌النّاس مالی نباشد، کمتر نیست.

معلوم است کسی مال کسی را ببرد، دل آن شخص را می‌سوزاند، وقتی آبروی او را ببرد، دلش خیلی می‌سوزد. مال کسی ضایع شود تا آبروی کسی ضایع شود، خیلی تفاوت دارد؛ لذا راجع به این‌گونه حقّ‌النّاس‌ها در مباحث گذشته صحبت شد و فهمیدیم از نظر قرآن و روایات اهل‌بیت«سلام‌الله‌علیهم»، غیبت و تهمت و شایعه‌پراکنی و توهین به کسی و بالاخره آبروی کسی را بردن، گناهش خیلی بزرگ است.

در بحث حقّ‌النّاس مربوط به اموال، انواعی از آن بیان شد. نوع اوّل، همان دزدی از اموال دیگران است. نوع دوّم که از این بدتر است، کم کاری یا بیکاری یا بدکاری در محلّ کار و معطّل گذاشتن ارباب رجوع است. نوع سوّم که از نوع اوّل و دوّم هم مهم‌تر است و در بین مردم فراوان است، سرهم بندی در کارها و خوب انجام ندادن کار است. در کارها باید محکم کاری باشد و هرکسی باید آنچه به عهده‌اش هست، به بهترین وجه انجام دهد، اما چنانچه انجام ندهد یا کار او ناقص باشد، حقّ‌النّاس است.

سرهم بندی موجب می‌شود مثلاً یک خانه ناگهان نم پیدا کند و کم کم نابود شود. قبلاً گفتم که پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» می‌فرمایند: خداوند عزّوجل دوست دارد وقتی بنده کاری را انجام می‌دهد، محکم انجام دهد: «اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُحِبُّ عَبْداً إِذَا عَمِلَ عَمَلًا فَأَحْکَمَهُ»[۱].

 باید همه در کارهایمان مستحکم باشیم.   محکم‌کاری، حتی مربوط به کارهای خودمان، سرهم بندی غلط است.

امام حسن مجتبی«سلام‌الله‌علیه»، در آخرین ساعات حیات و در پاسخ به جناده که از ایشان موعظه خواست، فرمودند: «اعْمَلْ لِدُنْیَاکَ کَأَنَّکَ تَعِیشُ‏ أَبَداً وَ اعْمَلْ لآِخِرَتِکَ کَأَنَّکَ تَمُوتُ غَداً»[۲]؛ برای کارهای دنیا، چنان محکم‌کاری کن که گویا تا روز قیامت می‌خواهی زندگی کنی؛ و برای کارهای مربوط به آخرت، چنان مهیّا شو که گویا امشب شب اوّل قبر توست. امام دوم«سلام‌الله‌علیه» از شیعیان می‌خواهند که این‌گونه باشند.

نوع دیگر حقّ‌النّاس مالی، دزدی در امور فرهنگی است؛ نظیر تکثیر بدون اجازه و دستبرد در نرم‌افزارها و فیلم‌ها و امثال آن که در این رابطه نیز قدری صحبت کردم.

بحث جلسۀ قبل راجع به کم‌فروشی بود که آن هم نوعی از انواع حقّ‌النّاس مالی است. در این خصوص بیان شد که قرآن کریم می‌فرماید: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏، وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفینَ، الَّذینَ إِذَا اکْتالُوا عَلَی النَّاسِ یَسْتَوْفُونَ، وَ إِذا کالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ»[۳]

وای به کم‌فروش‌ها؛ آنانکه وقتی می‌خواهند بدهند، کم می‌دهند و وقتی می‌خواهند بگیرند، توقع زیاد دارند. گفتم کم‌فروشی فقط مربوط به بازار و کسبه نیست، یک کارمند یا کارگر هم اگر کار مردم را خوب انجام ندهد، کم‌کاری و بدکاری و بیکاری کند و در مقابل، توقع دستمزد یا حقوق کافی داشته باشد، کم‌فروش است. قرآن به این افراد می‌گوید: وای به تو که همیشه برای مقدار حقوق اعتراض می‌کنی، امّا در وقت کار کردن تسامح می‌کنی و کم‌کاری و بدکاری و بیکاری داری!

بحث این جلسه که آن هم خیلی مهم است، امّا متأسفانه مشهور در میان همه شده است، غشّ در معامله است. اینکه جنس زیر و رو داشته باشد، گران‌فروش باشد و اجحاف کند و بالاخره سر مردم کلاه بگذارد.

غش در معامله گناهش خیلی بزرگ است. به اندازه‌ای گناهش بزرگ است که پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» از کسی که غش در معامله کند، سلب ایمان کرده و فرموده‌اند: «أَلَا وَ مَنْ‏ غَشَّنَا فَلَیْسَ مِنَّا».[۴]

راوی می‌گوید: پیامبر گرامی«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» از بازار مدینه رد می‌شدند و دیدند میوه‌فروشی میوه‌هایش جلوۀ خاصی دارد. جلو رفتند و دست زدند زیر میوه‌ها و دیدند زیر و رو دارد و زیرش خراب است. پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» فرمودند: چرا اینطور است؟ بعد فرمودند: این کار تو جمع بین خیانت و غشّ در معامله است. [۵]

در روایت دیگری از قول امام صادق«سلام‌الله‌علیه» نقل شده که پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» به یک مرد خرما فروش که ظاهراً خرمای او زیر و رو داشته، فرموده‌اند: مگر نمی‌دانی اگر غشّ در معامله کنی، مسلمان نیستی!؟ [۶]

 کسی که غشّ در معامله کند، کسی که مشتری را گول بزند و جنس بد را به جای جنس خوب بفروشد و بالاخره مشتری را فریب دهد، کسی که در اداره، ارباب رجوع را فریب دهد، این شخص مسلمان نیست.

چندین روایت از پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» و از ائمۀ طاهرین«سلام‌الله‌علیهم» داریم که غشّ در معامله را از مفاسد اجتماعی دانسته‌اند و گناه ایجاد مفسده در اجتماع را بزرگ شمرده‌اند.

گناهانی نظیر غشّ در معامله، امنیّت  اقتصادی را مختل می‌کند و امنیّت  اقتصادی، اگر از امنیّت  اجتماعی مهم‌تر و بالاتر نباشد، کمتر نیست. پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» می‌فرمایند دو نعمت مجهول است؛ یکی از آن دو، نعمت امنیّت  است: «نِعْمَتَانِ‏ مَجْهُولَتَانِ‏ الْأَمْنُ وَ الْعَافِیَة»[۷]

وقتی قدر امنیّت معلوم می‌شود که ناامنی اجتماعی پیدا کنیم. آنگاه می‌فهمیم که چقدر امنیّت  اجتماعی نعمت بزرگی بوده است. یک دفعه در اجتماع ناامنی است و این خیلی بد است، اما مهم‌تر از امنیّت اجتماعی، امنیّت اقتصادی است. وقتی اقتصاد کشور ثبات نداشته باشد، ناامنی اقتصادی پدید می‌آید.

آنچه مربوط به بحث ما می‌شود، این است که متأسفانه اگر بخواهیم در بازار یک جعبه میوه پیدا کنیم که زیر و رو نداشته باشد، ولو پول زیادی هم بدهیم، مشکل است. میوه‌های بد زیر است و در روی جعبه، میوه‌های عالیست. این غش در معامله است و گناهش خیلی بزرگ است. میوه‌فروشانی که این برق‌ها را با این مصرف زیاد روی میوه‌ها می‌گیرند تا زرق و برقی پیدا کند، غشّ در معامله است و گناهش خیلی بزرگ است. بعضی از بازاری‌ها خیلی عجیبند در اینکه جنس را به مشتری بفروشند. حرف‌های عجیب و غریبی می‌زنند، مثل اینکه حریر بهشتی است که به این بیچاره می‌فروشد. این گناهش خیلی بزرگ است.

غزالی در احیاء العلوم می‌گوید: حریر فروشی بود و کسی آمد که از او حریر بخرد و با هم طی کردند و بنا شد حریر را تحویل دهد. یک جمله گفت که: «اللهم ألبسنی من حریر الجنة»، خدایا مرا بهشتی کن و در آنجا حریری که در قرآن آمده به من بپوشان. وقتی این جمله را گفت، توجه به این کرد که نکند این دعا، تعریف جنسش محسوب گردد. وقتی تعریف جنسش را بکند غش در معامله می‌شود و معامله فاسد می‌شود. بالاخره حریر را کنار گذاشت و گفت ما حریر نمی‌فروشیم. هرچه مشتری اصرار کرد، گفت از مغازۀ دیگر بخر و ما فعلاً حریر را نمی‌فروشیم.

سلمان فارسی می‌گوید: اگر ما در جامعه‌ای واقع شویم که همه غشّ در معامله و دروغ و تزویر و گول زدن مردم است، اینها شیطانند و مسلمان نیستند. مگر می‌شود مسلمان غشّ در معامله کند؟ مگر می‌شود مسلمانی مسلمان دیگر را گول بزند؟ مگر می‌شود مسلمان تعریف جنسش را بکند و پشت سر هم اندازی کند و جنس را با تعریف یا با گران‌فروشی و بدفروشی و امثال اینها بفروشد؟ اینها شیطانند، سلمان می‌گوید اینها شیطانند، ولی وضع ما چنین شده که این‌گونه حرف‌ها عجیب به نظر می‌رسد و دور از ذهن است.  

سلمان فارسی استاندار در مدائن بود. کسی می‌گوید دم مرگ او، من در استانداری او بودم و دیدم گریه می‌کند. گفتم چرا گریه می‌کنی؟ گفت می‌ترسم از آتش جهنم و می‌ترسم از گردنه‌های روز قیامت. گردنه‌ها سنگین است و گذشتن از آن مشکل است. روایتی از رسول خدا یادم آمده و این روایت مرا ناراحت کرده است. پیغمبر«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» فرمودند: در روز قیامت کسی نمی‌تواند از این گردنه‌ها بگذرد به جز افرادی که سبک‌بارند: «نَجَا الْمُخِفُّونَ وَ هَلَکَ الْمُثْقِلُونَ»[۸]

راوی می‌گوید: من تموّل استاندار مدائن را بررسی کردم تا ببینم چرا سنگین بار است؟ دیدم مدتی که در مدائن بوده، خرج و مخارجش را از دسترنج کار خودش تأمین کرده است. در تاریخ می‌خوانیم سلمان حمّالی و بارکشی می‌کرده است. بعد از کار استانداری و در وقت بیکاری، برای خودش کار می‌کرده است. نقل شده که روزی سلمان باری را به دوش گرفت و جلو می‌رفت و صاحب بار به دنبال او می‌رفت. دید همه به او سلام می‌کنند. تعجب کرد که این آقای حمّال کیست که اینقدر به او احترام می‌کنند؟ از کسی پرسید این کیست؟ گفت: او سلمان فارسی، استاندار است. آن شخص جا خورد و عذرخواهی کرد که آقا اشتباه کردم و چمدان را بده و من خودم می‌برم. فرمود: نه من با تو طی کرده‌ام و باید ببرم و پولش را به من بدهی، برای اینکه من محتاج به بیت‌المال مسلمان‌ها نباشم و بالاخره هرچه او التماس کرد، قبول نکرد. کار می‌کرد و لذا از استانداری و از بیت‌المال هیچ استفادۀ شخصی نداشت. من بسیاری از مراجع تقلید را سراغ دارم که یک ریال از بیت‌المال مسلمان‌ها استفاده نمی‌کنند. در مضیقۀ عجیبی هم هستند و اگر از نذورات و ارث و امثال اینها زندگی آنها اداره نشود، ‌خیلی برایشان مشکل است، اما حاضر نیستند که از بیت‌المال، ولو به اندازۀ شهریۀ طلبگی استفاده کنند.

سلمان فارسی هم حاضر نبود از بیت‌المال استفاده کند. ظاهراً کسی را هم نداشت و در استانداری تنها بوده است. یک مغازه اجاره کرده بوده و این مکان استانداری او بوده است. می‌گوید دیدم یک پوست گوسفند هست که هم رختخوابش بوده و هم فرشش بوده است. یک قلم و دوات داشته و یک آفتابه گلی و یک کاسه گلی و یک ظرف گلی برای پختن غذا دارد، اما دم مرگ می‌گوید: سنگین ‌بارم.

انسان باید به خاطر خدا و به خاطر دین خدا، از هرچه که مخالف با دین و مخالف با قیامتش هست، بگذرد. باید سلمان‌وار باشیم. امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» می‌فرمایند: من که حاکم مسلمان‌ها هستم، در شبانه روز دو قرص نان جو دارم یا با نمک یا خالی یا با دوغ ترش شده می‌خورم. لباس ایشان هم بعضی اوقات وصله دار بوده است. قنبر می‌گوید: به بازار رفتیم و دو پیراهن تهیه کرد، یکی دو درهم و یکی سه درهم و پیراهن سه درهم را به من داد و دو درهم را خودش پوشید. گفتم: آقا شما حاکم مسلمان‌ها هستید، شما پیراهن بهتر را بپوشید. فرمودند: تو جوانی و من پیرم. ارزان قیمت برای من و گران قیمت برای تو باشد. امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» می‌فرمایند: وضع من این‌طور است و از شما نمی‌خواهم مثل من باشید، امّا: «أَعِینُونِی بِوَرَعٍ‏ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ»[۹]؛ من از حلال خدا نخوردم، شما از حرام خدا نخورید.

بیایید ناامنی اقتصادی را هرچه در دست ماست، امن کنیم. الان اگر کسی بخواهد مقداری روغن حیوانی خالص به دست بیاورد، نمی‌شود یا مشکل است، یعنی چنین اطمینانی نیست. شما بخواهید یک جعبه چای صد در صد مورد اطمینان به دست بیاورید، ‌ مشکل است. این بازار مسلمان‌ها نیست: «أَلَا وَ مَنْ‏ غَشَّنَا فَلَیْسَ مِنَّا»[۱۰]

گرانی ناامنی عجیبی است و هیچکس نمی‌تواند آن را کنترل کند. این گرانی و این ورشکستگی‌ها برای نبود پایه برای اقتصادمان برمی‌گردد به غشّ در معاملات و پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» فرموده‌اند: «أَلَا وَ مَنْ‏ غَشَّنَا فَلَیْسَ مِنَّا».    

آقا و خانم! این سلامٌ علیکم، شعار اسلام است. در جاهلیّت وقتی عرب‌ها به همدیگر می‌رسیدند می‌گفتند: «انعم صباحا»، یعنی صبح به‌خیر. شعار اسلام اینست که بگو: سلامٌ علیکم و هرکسی سلام کرد ثوابش بالاتر از کسی است که جواب می‌دهد. اما بالاخره این سلام باید طرفینی باشد. سلام، شعار اسلام است. معنای سلام اینست که اوّلاً من جنگ و دلخوری و کینه با تو ندارم و تسلیم در مقابل تو هستم. معنای دیگر اینست که من تو را فریب نمی‌دهم و بدان که در مقابل تو مثل تو که باید تسلیم در مقابل من باشی، من هم تسلیم در مقابل تو هستم. یک معنایش هم اینست که آنچه برای خود می‌خواهم، برای تو هم می‌خواهم و آنچه برای تو نمی‌خواهم برای خودم هم نمی‌خواهم. معنایش اینست که من سرهم انداز در کارها نیستم و کم‌کاری و بیکاری ندارم و من دزد نیستم و من کم‌فروش نیستم و غشّ در معامله نمی‌کنم. او هم می‌گوید سلامٌ علیکم، باید چنین باشی و من هم مثل تو هستم. این ناامنی اقتصادی که الان در اجتماع ما پیدا شده، یعنی بازار ما گران‌فروش است، بازار ما فریب می‌دهد و بازار ما پشت سر هم انداز است، برای اینکه جنسش را با فریب به مشتری بفروشد و بالاخره اگر به راستی مسلمان باشد، چنین نمی‌کند. مسلمان یعنی اینکه وقتی در بازار می‌روی، بازاری بگوید من گران‌فروش نیستم. من بدکار در جنسم نیستم و بالاخره آنچه برای خودم می‌پسندم برای تو هم می‌پسندم و آنچه برای خودم نمی‌پسندم برای تو هم نمی‌پسندم. بازار باید اینطور باشد و الاّ اگر غیر از این شد، مسلمان نیست: «مَنْ‏ غَشَّنَا فَلَیْسَ مِنَّا».

من تقاضا دارم از شما به هر اندازه که می‌شود غشّ در معامله نداشته باشید. حتی گاهی در خانه‌ها زن و شوهر همدیگر را فریب می‌دهند و به هم دروغ می‌گویند. حتی کار ما به ناامنی عجیبی رسیده و مثال مشهوری در میان مردم پیدا شده که مگر می‌شود به شوهر دروغ نگفت و مرد می‌گوید مگر می‌شود به زن دروغ نگفت و زن را فریب نداد؟ مثال عوامانه‌ای هم می‌زنند که مرد باید روی چشم و زانویش پینه داشته باشد. برای اینکه زن که می‌گوید فلان چیز را بخر، بگوید چشم و وقتی برگشت و زن پرسید چرا نخریدی؟ دست روی زانو بگذارد و بگوید: یادم رفت. یعنی دو تا دروغ بگوید. زن و شوهر اینطور هستند که

من کی‌ام لیلی و لیلی کیست من  //  هر دو یک روحیم اندر دو بدن

امّا برخی زن و شوهرها همدیگر را فریب می‌دهند یا بچه‌ها را گول می‌زنند و این غلط است.

پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» دیدند که خانمی بچه‌اش را گول می‌زند. به او می‌گوید بیا تا چیزی به تو بدهم. آن حضرت او را از اینکه حتی بچۀ خودش را گول بزند، نهی کردند و فرمودند: اگر آنچه می‌گویی، به او ندهی، برای تو دروغ نوشته می‌شود. [۱۱] در جایی دیگر، مشاهده فرمودند کسی شترش را گول می‌زند؛ ظرف خالی علوفه را مقابل دهان او گرفته، تا خیال کند داخل آن علف است و وقتی حیوان نزدیک می‌شود، ظرف را دور می‌کند. فرمودند: هیچ کس، ولو حیوان را نباید فریب داد. این طرز رفتار، تغلب و دروغ و حقّه‌بازیست و مسلمان نمی‌تواند تغلب کند و دروغ بگوید. مسلمان، از سلم است. سلامٌ علیکم نیز از سلم است. یعنی آنچه برای خودم می‌پسندم، برای تو هم می‌پسندم و آنچه برای خودم نمی‌پسندم برای تو هم نمی‌پسندم. در جلسۀ قبل تقاضا داشتم و می‌گفتم ای زن و مرد، روایاتی از ائمۀ طاهرین«سلام‌الله‌علیهم» با محتوای اینکه می‌فرماید: «آنچه برای خود می‌پسندی، برای دیگران هم بپسند و آنچه برای خود نمی‌پسندی، برای دیگران هم نپسند»، فراوان است و همۀ این روایات با الفاظ گوناگون می‌فرمایند اگر مسلمان هستی باید رفتار تو با دیگران این‌گونه باشد:

«تُحِبَّ لَهُ مَا تُحِبُ‏ لِنَفْسِکَ‏ وَ تَکْرَهَ لَهُ مَا تَکْرَهُ لِنَفْسِک»[۱۲]

 هرچه برای خود می‌پسندی برای دیگران نیز بپسندی و آنچه برای خود نمی‌پسندی برای دیگران نیز  نپسندی. ما نمی‌خواهیم کسی فریبمان بدهد، پس باید مردم را گول نزنیم. ما نمی‌خواهیم در اداره کلاه سرمان بگذارند و بگویند برو فردا بیا یا رشوه بده تا کارت را درست کنیم، پس باید خودمان چنین نباشیم.

خلاصۀ بحث این شد که غش در معامله یکی از اقسام دزدی است و یکی از اقسام حقّ‌النّاس است و حقّ‌النّاس در اسلام مشکل است.

-----------------

پی نوشت ها:

[۱] . بحارلانوار، ج ۷۰، ص ۲۹۸

[۲] . کفایة الاثر، ص ۲۲۷

[۳]. المطففین، ۵-۱: «به نام خداوند رحمت گر مهربان‏ وای بر کم‏فروشان، که چون از مردم پیمانه ستانند، تمام ستانند و چون برای آنان پیمانه یا وزن کنند، به ایشان کم دهند. »

[۴]. وسائل الشیعة، ج‏۱۷، ص۲۸۳

[۵] . الکافی، ج‏۵، ص۱۶۱

[۶] . همان، ص ۱۶۰

[۷] . روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج‏۲، ص۴۷۲

[۸] . مکارم الأخلاق، ص۴۳۳

[۹]. نهج‌البلاغه، نامه ۴۵.

[۱۰]. وسائل الشیعة، ج‏۱۷، ص۲۸۳

[۱۱] . السنن الکبری(بیهقی)، ج ۱۰، ص ۱۹۸

[۱۲] . الکافی، ج۲، ص۱۶۹

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha