خبرگزاری حوزه | آشنایی بنده با فرمانده محبوب لشکر ۴۱ ثارالله، سردار شهید حاج قاسم سلیمانی، به زمستان سال ۶۴ و روزهای سخت، اما شیرین عملیات والفجر ۸ برمی گردد. طی کمتر از یک سال، در آستانه عملیات کربلای ۴، چند روزی در معیت عارف واصل، مرحوم آیت الله سید کمال موسوی، در اهواز، قرارگاه لشکر ثارالله خدمت ایشان بودم و همان روزها، آشنایی ما به رفاقتی فراموش نشدنی و دلبستگی ای ماندگار تبدیل شد. در تشرف حج تمتع سال ۷۰ در بیت الله الحرام با هم عقد اخوت بستیم و این جان واحد، تا زمستان سال ۹۸ که بنا به وصیت او، پیکر مطهرش را در گلزار شهدای کرمان دردمندانه به خاک حسرت سپردم؛ در دو بدن زندگی کرد. ۳۴ سال بی وقفه آغوش محبتش به رویم گشوده بود و من هم تمام عواطفم را بی دریغ به پایش میریختم.
شاید از همین روست که گاهی در روایت ها، خاطرات، مصاحبه ها و بیانات افراد درباره ایشان، به گونه ای از این بنده سرگشته مبتلا به هجران و نی بریده شده از نیستان، یادی و نامی برده شده یا مطلبی نسبت داده می شود.
اگر خدا یاری کند، شاید روزی بنا به احساس وظیفه و ادای حق رفاقت، خاطرات خود را منتشر کنم. تا آن زمان ضمن ادای احترام به همه دوستان، باید بگویم هیچ نقل قولی از بنده معتبر نیست و بنا بر هیچ گونه ردّ یا تاییدی نسبت به اظهارات منتشر شده نداشته ام و ندارم.
همچنین تلاش همه کسانی که مخلصانه می کوشند با ثبت و ضبط ابعاد زندگی پرافتخار سردار شهید، نام و یاد قهرمان مقاومت را زنده نگه دارند؛ ارج می نهم و امید دارم عذر بنده را بابت عدم امکان همراهی در شرایط موجود که تالم و تاثری استخوان سوز بر روح و جانم سایه انداخته؛ پذیرا باشند.
خداوند متعال جایگاه آن رفیق آسمانی را در اعلی علیین مقرر فرماید؛ به خانواده، دوستداران و همرزمانش صبر و اجر عطا نماید و سعادت شهادت و رستگاری با پیوستن به شهدا را روزی ما گرداند.
برادر داغدار و منتظرش - محمود خالقی
نظر شما