به گزارش خبرگزاری حوزه، جمعی از طلاب خوابگاهی جامعه الزهرا علیهاالسلام با هماهنگی اداره کل امور فرهنگی جامعه الزهرا علیهاالسلام و همت واحد فرهنگی خوابگاه حضرت خدیجه علیهاالسلام روز پنجشنبه ۱۷ بهمن با خانواده معظم شهیدان اسحاق و مجید اسحاقی از شهدای هشت سال دفاع مقدس دیدار کردند.
مادر شهیدان اسحاقی با استقبال گرم، پذیرای بانوان طلبه بود. در ابتدا زیارت عاشورا قرائت شد و سپس مادر شهید با بیانی شیوا خاطرات شهیدان را بازگو کرد.
وی اظهار داشت: اسحاق و مجید هر دو در سن ۱۸ سالگی به شهادت رسیدند. اسحاق در عملیات چزابه همان ابتدای جنگ سال ۱۳۶۰ و مجید سال ۶۶ در عملیات کربلای ۵ به شهادت رسید.
این مادر شهید در ادامه از فرزندش شهید اسحاق اسحاقی این چنین گفت: فرزندم زمانی که ۵ ساله بود نماز میخواند و در مسجد تکبیر میگفت.
وی یادآور شد: در مسجد روستای بیدهند رسم است که بعد از نماز مردم بر سر مزار شهدا و رفتگان میروند. روزی بر سر مزار پدربزرگ اسحاق رفتند و به خاطر این که این نوه در مسجد درخشیده است او را روی دست بلند کردند و زیارت عاشورا برای شادی روح پدربزرگش خواندند.
مادر شهیدان اسحاقی بیان داشت: هم اکنون روی سنگ مزار پدربزرگ فرزندانم ۱۱ ستاره از جمله نامهای ۱۱ شهید از جمله یک فرزند و ۱۰ نوه ایشان حک شده است.
وی تصریح کرد: فرزندم اسحاق اهل نماز شب بود و به من هم یاد داد و من نماز شب و غسل جمعه و آداب آن را از اسحاق یاد گرفتم و بین من و فرزندم علاوه بر محبت مادر و پسری علقه عجیبی بود، به همین جهت بعضی مواقع سخنانی که می گفت من میپذیرفتم.
این مادر شهید ادامه داد: اسحاق یک سال قبل از شهادتش به من گفت مادر چقدر خوب میشد اگر شما صاحب یک فرزند میشدید این برای آینده شما خوب است. دقیقا زمان شهادت اسحاق من باردار بودم و فرزندم یک ماه پس از شهادت اسحاق به دنیا آمد که نامش را اسحاق گذاشتم که هم اکنون ایشان با من زندگی میکند و پرستار و مراقب من است الان به آن حرف فرزند شهیدم رسیدم که گفت برای آینده شما فرزند خوب است.
وی اضافه کرد: اسحاق قبل از اینکه به جبهه برود وصیت کرد و به من گفت: مادر در شهادتم لباس مشکی نپوشید و اشک نریزید مگر به یاد حضرت أباعبدالله الحسین علیهالسلام و مظلومیت سید و سالار شهیدان گریه کنید.
مادر شهیدان اسحاقی در ادامه عنوان کرد: همزمان با اسحاق، پسر کوچکترم یعقوب که شناسنامهاش را بزرگ کرده بود همراه اسحاق عازم جبهه شد و در یک عملیات شرکت کردند. شب در خواب دیدم که کسی به من خبر داد که اسحاق شهید شده و یعقوب هم زخمی شده است. نیمه های شب از خواب بیدار شدم و نماز شب خواندم و خودم را آماده کردم کردم و منزل را مرتب کردم، حتی شبانه قند خرد کردم. صبح که عموی بچهها آمد، خود را آماده شنیدن خبر کردم، ایشان با احتیاط گفتند یعقوب زخمی شده است، گفتم اسحاق شهید شده و یعقوب زخمی شده، تشریف بیاورید داخل همه چیز آماده است و ایشان تعجب کردند.
وی افزود: یعقوب میگوید من وقتی زخمی شدم مرا به سنگری بردند که کمی به هوش آمدم دیدم یک رزمنده کنار من است که شهید شده، دقت کردم دیدم بدن اسحاق است. من در تشییع پیکر اسحاق با وجود وضعیت نامناسبی که داشتم پیاده رفتم و خودم فرزندم را در قبر گذاشتم و لباس مشکی نپوشیدم، در مقابل دیگران و پدرش گریه نکردم و طبق وصیت اسحاق بعد از چهل روز که از شهادتش گذشت خواهرش را که در عقد بود به خانه بخت فرستادم.
این مادر شهید یادآور شد: پس از ۶ سال از شهادت اسحاق، یعقوب که مرتب به جبهه می رفت ازدواج کرد و اجازه گرفت که یک بار دیگر به جبهه برود، من برای او شرط گذاشتم. مجید که از ایشان کوچکتر بود شنید و سراسیمه به مسجد رفت و جای یعقوب خودش را معرفی کرد و جای یعقوب به جبهه رفت.
وی ادامه داد: من مجید را تا حرم بدرقه کردم با هم همقدم بودیم و بر سر مزار اسحاق در گلزار شهدای شیخان رفتیم. پرچمی که در دست داشت را در قطعه ای از گلزار محکم بر زمین زد و گفت مادر اینجا محل قبر من است.
مادر شهیدان اسحاقی اظهار داشت: وقتی مجید به شهادت رسید ۹ سال مفقودالجسد بود. من ۹ سال منتظر بودم هر بار که در قم شهید میآوردند من به سردخانه سر میزدم تا بلکه بتوانم فرزندم را شناسایی کنم . بعد از ۹ سال پیکر مجید را آوردند.
وی به یکی از سخنان شهید مجید اسحاقی اشاره کرد که میگفت: مادر اگر کسی سنگ از جلوی پای شما بردارد حتی به خودش فرصت ندهد با پا بردارد، ما او را شفاعت میکنیم.
این مادر شهید در پایان با تصریح بر اینکه امر به معروف را فراموش نکنید، به بانوان طلبه سفارش کرد: اطرافیان را تبلیغ و دعوت به حجاب و امر به معروف کنید، همچنین برای عاقبت بخیری دختران به ویژه دختران طلبه حدیث کساء قرائت کنید.
در پایان مراسم، هدیه ای از سوی مدیر کل امور فرهنگی به رسم یادبود به همسر شهید اهدا شد.
۳۱۳/۶۱
نظر شما