به گزارش خبرگزاری حوزه، نزدیک دوماهی میشود که کتاب و قلم هایش را زمین گذاشته. به جایش گاهی ضدعفونی کننده و دستکش و گان و گاهی سدر و کافور و کفن به دست گرفته است. تا یادش است درس خوانده و درس داده. نه پرستار و پزشک است و نه سابقه تجهیز میت را داشته، دکترای مدیریت کسب و کار، کارشناس ارشد فلسفه و طلبه سطح سه حوزه علمیه است اما در تک تک روزهای دوماه گذشته او را فقط میشد دو جا پیداکرد. بیمارستان، آرامستان.
خبر کوتاه بود و ترسناک. فوت دو بیمار مبتلا به کرونا در قم. خبری که شد مبدا انحصار این ویروس نانومتری بر اخبار کشور و کمی بعدتر کل جهان. کامکار، فرقانی، شهید بهشتی، امام رضا(ع) و علی بن ابی طالب(ع) در قم، همه بیمارستان هایی بودند که در عرض چند روز تخت هایشان پر شد از بیماران مبتلا به کرونا. انگار جهادی دیگر آغاز شده بود و جهادگرانی به صف شدند. «کبری خوشرو» یکی از همین بانوان طلبه جهادگری است که از ابتدای شیوع ویروس کرونا به همراه همسرش آستین بالا زدند و ایستادند در خط مقدم مبارزه با کرونا. این طلبه جهادی در گفت و گو با خبرنگار خبرگزاری حوزه می گوید: « همان روزهایی اولی که خبر فعالیت جهادی ها را در بیمارستان ها شنیدیم با همسرم تصمیم گرفتیم داوطلب شویم، من سال هایی از عمرم را در قم گذراندم در این شهر زندگی کردم و درس خواندم و خودم را مدیون این شهر و حضرت معصومه(س) میدانستم و باید طوری دینم را به این شهر ادا میکردم».
شروع فعالیت جهادی اش در بیمارستان شهید بهشتی با سرشیفتی بچه های جهادی شیفت صبح همراه بود و از همان روزهای اول شیوع کرونا تا روزهای آخر اسفند پستش را ترک نکرد «بعد از چند روزی که در بیمارستان شهید بهشتی مشغول بودیم و با داوطلب شدن جهادگران بیشتری باخود گفتم که وظیفه ام را انجام داده ام و فکر میکردم که کفایت میکند اما همان زمان بود که مقام معظم رهبری فرمودند هرچیزی که در ریشه کنی این بیماری کمک کند یک حسنه محسوب میشود و همان روز تصمیم گرفتم که تا آخرین لحظه ای که برای حضورم نیاز احساس میشد میدان را ترک نکنم».
روزهای اول احساس وظیفه بود و اینکه کاری کرده باشد اما بعد حس دیگری بود که اجازه ترک این مسیر را به او نمیداد و آن هم تلاش برای رضایت خدا، این را خانم خوشرو گفت و ادامه داد: «در بیمارستان شهید بهشتی یکی از بیماران زن مسنی بود که هیچ کس را نداشت، حضورم در بیمارستان و خدمت رسانی به او باعث شده بود که با من رابطه صمیمی پیدا کند و با خلوص نیت و باور قلبی میگفت که اعتقاد دارم خدا تنها تو را را برای من فرستاده است و انقدر به این حرف اعتقاد داشت که من هم به آن باور پیدا کردم و دیگر برایم هیچ انگیزه ای مطرح نبود و فقط میخواستم به قدر ذره ای خدا را از خودم راضی نگه دارم».
این روزها جهاد برایش جغرافیا ندارد گاهی در کویر قم و گاهی در سرسبزی گیلان، هرجا که بنده ای رنجور و دردمند باشد میدان جهاد است« تقریبا بیست روز از حضور من و همسرم در بیمارستان شهید بهشتی گذشته بود که شنیدم وضعیت استان گیلان هم خیلی بد است، از طرفی در قم طلبه های بسیاری داوطلب شده بودند و تقریبا کمبود نیروی جهادی احساس نمیشد و حتی بیشتر از ظرفیت هم داوطلب وجود داشت و از طرف دیگر اینکه اصالتا گیلانی هستم و نسبت به مردم شهرم هم حس تکلیف داشتم باعث شد که فکر کردم که حالا در گیلان به وجود من نیاز بیشتری احساس میشود».
لباس خدمت در گیلان اما با قم متفاوت بود به جای گان و روپوش بیمارستانی این بار باید لباس برزتنی غسالی به تن میکرد« با همسرم رفتیم گیلان و همان روز اول گروه جهادی شهید املاکی را پیدا کردیم و گفتیم که برای کمک آمدیم، روحانی سرپرست گروه بعد از اینکه متوجه شد طلبه هستم من را یک راست به باغ رضوان رشت و بالای سر یکی از اجساد برد و گفت اینجا به وجود شما بیشتر از هرجای دیگری نیاز هست، برای تیمم اموات نیاز به نیروی خانم داریم».
آن طور که خوشرو گفته است تا آن روز هنوز برای غسل و کفن زنان متوفای کرونایی داوطلبی پیدا نشده بود که بتواند سرپرستی کار را برعهده بگیرد اما در بخش آقایان این کار انجام میشد« از حاج آقا خواستم به جای تیمم، اجساد غسل و کفن بشوند، گفتند نیرو نداریم اما گفتم اگر تنها سه طلبه دیگر برای این کار پیدا کنند همه مباحث مربوط به غسل و کفن را آموزش میدهم و با هم کار را انجا میدهیم».
همانطور هم شد. با حضور سه طلبه دیگر کار غسل و کفن اموات کرونایی در استان گیلان هم آغاز شد «روز اول اولین میت را که آوردند بچه ها همه خشکشان زده بود، من هم ترسیده بودم اما باید بر ترسمان غلبه میکردیم، دیگراین مسئولیت را پذیرفته بودیم و وظیفه بر دوشمان بود. دائم به این فکر میکردم که اگر خودم به جای متوفی روی سکوی تغسیل خوابیده بودم چه انتظاری داشتم».
انگار که خاطراتش مرور شده باشد چند دقیقه ای مکث میکند و ادامه میدهد: هر طور که بود آن روز بالاخره به ترسم غلبه کردم. از خدا ته دلم مددخواستم و به بچه ها گفتم فقط همین بار اول سخت است و اگر از پسش بربیایم دفعات بعدی خبری از ترس و دلهره نیست، دائم به همکارانم قوت قلب دادم و سعی کردم که کمکشون کنم حالا همه این روزها را با همین بچه ها در غسالخانه بهشت رضوان رشت مشغول بدرقه بندگان خدا به منزل آخرت هستیم».
حال این روزهای کبری خوشرو حال جهادگران بسیاری در سراسر کشور است که حالا این روزها بدون هیچ ترسی متوفیان کرونایی را غسل و کفن میکنند برایشان دعا میکنند و ذکر می گویند، نماز میت میخوانند و راهی منزل آخر میکنند تا دست یاری گر کسانی باشند که دستشان از دنیا کوتاه است.
گفتوگو از وجیهه غلامحسین زاده
۳۱۳/۶۱
نظر شما