جمعه ۲ آذر ۱۴۰۳ |۲۰ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 22, 2024
حجت الاسلام راستگو

حوزه/حجة الاسلام حاج شیخ محمد حسن راستگو، از روحانیون خوش محضر و مبتکری است که ملت ایران بارها در تلویزیون، شاهد برنامه‌های جالب و آموزنده وی بوده‌اند. او با قدّ کوتاه و برنامه‌های بسیار جذاب و شیرین خود در سیمای جمهوری اسلامی ایران برای کودکان و نوجوانان، حقاً یادآورِ این ضرب‌المثل مشهور است که: فلفل نبین چه ریزه / بشکن ببین چه تیزه!

به گزارش خبرنگار خبرگزاری حوزه، حجت الاسلام و المسلمین استاد علی ابوالحسنی (منذر) در کتاب  ذوق لطیف ایرانی، ج ۲ لبخند علما، آورده است: حجة الاسلام حاج شیخ محمد حسن راستگو، از روحانیون خوش محضر و مبتکری است که ملت ایران بارها در تلویزیون، شاهد برنامه‌های جالب و آموزنده وی بوده‌اند. او با قدّ کوتاه و برنامه‌های بسیار جذاب و شیرین خود در سیمای جمهوری اسلامی ایران برای کودکان و نوجوانان، حقاً یادآورِ این ضرب‌المثل مشهور است که: فلفل نبین چه ریزه / بشکن ببین چه تیزه!

یکی از محورهای عمده بحث‌ها و برنامه‌های جناب راستگو برای کودکان را بازی با خطوط و کلمات تشکیل می‌دهد: یک کلمه را به صورت خطاطی شده و درشت و شاخص، روی تخته می‌کشد و همپای مباحثی که به ترتیب مطرح ساخته و توضیحات مفید اخلاقی و اعتقادی و تاریخی و... که می‌ دهد، آن را به صورت کلمات مختلف در می‌آورد و ذهن بیننده را با مفاهیم گوناگون آشنا می‌سازد، نظیر بازیی که با ایجاد افزود و کاست در حروفِ کلماتِ حسن / سن / شن / جشن / حس / حواس / وسواس (توسط تخته پاک کن و گچ روی تخته) می‌نماید و هر تغییر را نیز زمینه جعل یک تعبیر، آموزش یک مطلب و القاء یک نصیحت می‌سازد.

مثلاً روی تخته می‌نویسد: حسن، و توضیح می‌دهد: «امام دوم شیعیان امام حسن علیه السلام بود که متأسفانه مثل خیلی از امامان ما، هنگام رحلت، [در اینجا، روی تخته، حرف «حاء» را از ابتدای کلمه حسن پاک کرده آن را به سن تبدیل می‌کند و همزمان با این کار، توضیحات خود را ادامه می‌دهد:] سنّ زیادی نداشت و دست جور و ستم بنی‌امیه، او را مسموم و شهید ساخت. [در اینجا، با تبدیل سینِ «سن» به شین در روی تخته، آن را به کلمه شن تغییر داده و همزمانْ می‌افزاید] : «عمر انسان مثل شن می‌ماند که در مشت خود بگیریم و بفشاریم، تدریجا از میان انگشتان بیرون می‌آید تا تمام می‌شود. مهم این است که در عمر محدود خویش، چگونه زندگی کنیم و مثلاً خشن [افزودن خاء به شن و تبدیل آن به خشن، در روی تخته] و بداخلاق نباشیم. اخلاق نیکو هم به آسانی به دست نمی‌آید و نیاز به تعلیم و تمرین و ریاضت دارد، و یادتان باشد که اصلاح اخلاق آن قدر اهمیت دارد که اگر کسی به آن موفق شود [در اینجا، با افزودن کلمه ج به شن، آن را به «جشن» مبدّل ساخته و جمله پیشین خود را کامل می‌کند:] حقیقتاً باید جشن بگیرد. و تنها با اخلاق نیکو است که آدم می‌تواند [در اینجا جشن را با حذف نقطه ج و نیز نون آخرِ آن، به کلمه حس تبدیل می‌کند] حسّ خوبی در زندگی و از زندگی داشته باشد. انسان باید از همه حواسّ خود [حس را به حواس تغییر می‌دهد] استفاده کند و مراقب اوضاع پیرامون خود باشد، و البته مواظب باشد که احتیاط‌ها به حدّ وسواس [با حذف «حاء» حواس، و نوشتن «وس» به جای آن، حواس را به وسواس تبدیل می‌کند] نینجامد، که خداوند از شخص وسواسی بسیار بدش می‌آید و...

آقای راستگو طبعی بسیار شوخ داشته و مضمون‌ تراشِ زبردستی است. به یاد دارم که در سالهای آخر عمر رژیم طاغوتی (پهلوی) یکی از دوستان نقل کرد: از روی پل آهنچی قم (روبروی حرم حضرت معصومه علیها السلام) عبور می‌کردم، به آقای راستگو برخوردم. مرا که دید، به سرعت جلو آمد و با حالتی خاص ـ که گویی بسیار نگران و اندوهگین است ـ یواشکی به من گفت: فلانی! اوضاع خیلی بد شده و شاه، دستور اکید داده که همه تفسیرهای قرآن را جمع کنند! و همزمان با ذکر این جمله، سریعاً دست برد و کتاب «تفسیر نِمونه» (به قلم جمعی از نویسندگان فاضل حوزه علمیه قم در تفسیر قرآن کریم) را از زیر عبا بیرون کشید و در حالی که روی عنوان کتاب: «تفسیر نمونه» انگشت نهاده بود، گفت:

ـ ایناهاش! گفته‌اند که: «تفسیر، نَمونه»!

که شلیک خنده دوستم، از این بازی ماهرانه او با کلمه «نمونه»، بی‌اختیار بلند شده بود!

انتهای پیام  ۳۱۳/۱۷

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha