به گزارش خبرگزاری حوزه، بی شک یکی از عوامل و پایه های اصلی فعالیت های تبلیغی با رویکرد تربیتی و اخلاقی، وجود روحانیون خوش فکر، خلاّق و جوانی است که با نسل جدید ارتباط خوبی برقرار کرده و به این وسیله می توانند تأثیر لازم را بر مخاطبان خویش بر جای بگذارند.
در همین راستا با حجت الاسلام حجت الله مشی از روحانیون جوان و انقلابی شهرمان که از او به عنوان مبلغ نمونه کشوری نیز تجلیل شده و هم اینک به عنوان امام جماعت مسجد فاطمیه قم مشغول به انجام فعالیت های تبلیغی و تربیتی است، گپ و گفتی انجام داده ایم که مشروح آن در ادامه می آید؛
ضمن تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید، برای شروع بحث بفرمایید که به شخصه چه ضرورتی احساس کردید که وارد عرصه تربیت به خصوص در ارتباط با نوجوانان و جوانان شدید!؟
واقعیتش این است که همه چیز برای بنده با دیدن یک عکس آغاز شد. البته منظورم در اینجا ورود جدی و توأم با معرفتِ بیشتر در این عرصه است.
آن عکسِ زیبا و معصومانه از یک شهید در لحظه عروج ملکوتی اش حقیقتاً مرا به فکر فرو بُرد و در آن لحظه اشک ریختم. باخودم خیلی حرف زدم، این که چگونه ممکن است یک انسان، شیرین ترین، ارزشمند ترین و قیمتی ترین سرمایه اش که جانش است را با اختیار برای یک مَسلک و آئین بدهد.
طبیعتاً باید آن گفتمان و باور خیلی برایش حائز اهمیت و قوی باشد که بتواند جوانی را از خانه و خانواده و تمام متعلقاتش جدا کرده و او را به مسلخ بیاورد.
خلاصهی این که، آنچه باعث شد تلاش و دغدغه ام به این سمت هدایت و در این جهت نهادینه و شکوفا شود، دیدن آن عکسِ زیبا و موثر بود.
به معنای واقعی کلمه، شهید امیرِ حاج امینی، علاوه بر جانِ عزیزش، عکس مبارکش هم داشت، اسلام را ترویج و تثبیت می کرد. وقتی متوجه شده و به خود آمدم، کار تمام شده و خداوندِ حکیم، به واسطه عکسِ آن شهیدِ والامقام، تیرش را به هدف زده و بنده ی کمترین را برای فعالیت در جبهه حق، انتخاب کرده بود.
حقیقتاً آن عکسِ معصومانه و هنرمندانه، همچون آهنربا، قلب و عقلِ حقیر را جذب و تسخیر صاحبش کرده بود و از این بابت خدا را بسیار شاکرم که توفیق فعالیت در جبهه فرهنگی انقلاب و نشر ارزش ها را به من داد.
به عنوان یک مبلغ دین و امام جماعت، مربی خوب از منظر شما چه کسی است و چه ویژگی هایی دارد!؟
به نظر بنده، مربی خوب، کسی هست که اولاً به گفته خود ایمان، اعتقاد و باور داشته باشد و ثانیاً به آنچه می گوید و به دیگران توصیه می کند نیز عمل نماید.
البته، یک مربی خوب، باید در عین حال عاقل هم باشد و با اخلاص رفتار کند، به طوری که حقیقتاً تنها و تنها برای خدا و کسب رضای او کار و تلاش کند.
از سوی دیگر هیچ وقت نباید ناامید شود، چه آن که در قاموس یک مربیِ خوب آن هم در تراز دینی و انقلابی، چیزی با عنوان نااُمیدی و یأس معنا ندارد.
نکته حایز اهمیت دیگر این که یک مربیِ خوب، قطعاً بابصیرت، متفکر، مهرورز، متواضع و با محبت است.
وظیفهی مربی برای تربیتِ صحیح متربی چیست؟
متأسفانه امروزه یکی از مشکلات جامعه و امر تعلیم و تربیت آن است که معلم یا مربی نسبت به زیر مجموعه خودش، اطلاعات، اشراف و شناخت صحیح و کاملی ندارد؛ از این رو گاه برای خیر و صلاح مخاطبینش کار و اقدامی انجام میدهد که در واقع به صلاحشان نبوده و نیست، چرا که در تشخیص اشتباه کرده و بی شک اقدام مناسبی نداشته و به همین جهت، نتیجه عکس هم میگیرد.
رابطه مربی و متربی باید یک ارتباط نزدیک، کامل و چهره به چهره باشد و لذا مهم ترین وظیفهی مربی این است که مخاطبش را خوب بشناسد، سپس خود را بجای او بگذارد، بعد ببیند اگر بجای او بود توقع داشت چگونه با خودش برخورد بشود و یا چگونه برخوردی اثرگذار تر است و بر اساس همان توقعات و نیازها، برنامه ریزی و اقدام بکند.
از آن سوی قضیه، وظیفه متربی نسبت به مربی چیست!؟
ببینید، مربیِ عاقل و فهمیده ای که برای خدا وارد این عرصه شده، قطعاً توقع مادّی از کسی ندارد، پس در واقع وظیفه متربی این است که بداند علاوه بر پدر و مادر، باید نسبت به مربی خود نیز قدردان و قدر شناس باشد و او را احترام، اکرام و دعای خیر کند و نیز حتماً در کارهایش از او مشورت بگیرد.
از نگاه شما آیا رابطه میان مربی و متربی نقطه ی پایانی هم دارد؟
خیر، هم مربی تا وقتی زنده است، مأموریت و تکلیفش ادامه دارد و هم متربی تا زمانی که نَفَس می کشد وظیفه اش تمامی ندارد.
چرا!؟ چون انسان تا آخرین لحظه ای که زنده است، صاحب اختیار و در معرض سعادت یا هلاکت است. تربیت، به شکل دائمی در این رابطه برای ما انسان ها مأموریت تعریف می کند. هم برای تربیت کردن و هم برای تربیت شدن، هر دو در یک انسان، بِما هُوَ انسان و به خاطر حقیقتِ انسانی و خدادادی اش لازم و همیشگی است.
در واقع هم باید تربیت بشویم و هم تربیت بکنیم؛ یعنی شما نمی توانی بگویی وظیفه من فقط این است که مربی باشم؛ نه! شما در حالی که مربی هستی باید متربی هم باشی، و در حالی که متربی هستی باید مربی هم باشی. این مسئله زمان بردار نیست و من، قائل به محدود به زمان بودنِ انجام این دو مأموریت نیستم.
در طول سال ها فعالیت فرهنگی و تبلیغی چه نکات از باب تجربه آموخته و آن را بکار گرفته اید. در واقع بگذارید این طور سوالم را مطرح کنم که به قول معروف، مساله تربیت و مربی گری برای شما واجد چه فوت و فن های کوزه گری بوده که بخواهید آن ها را در این مصاحبه با دیگران به اشتراک بگذارید!؟
به نظرم مهم ترین راهِ میانبر در تربیت، ابراز محبت به معنای واقعی کلمه در چارچوب شَرع است، به گونه ای که مخاطب احساس نکند مربی دارد برایش نقش بازی میکند، بلکه واقعاً احساس کند مربی نسبت به او به معنای واقعی کلمه، علاقه مند و دلسوز است. البته این محبت باید محبتِ پدر و فرزندی باشد؛ اگر محبتِ بین مربی و متربی به محبتِ پدر و فرزندی تبدیل شد، این درست و موثر است؛ اما اگر محبت، پدر و فرزندی نشد، ممکن است آسیب جدی هم بزند. پس مهم ترین رکن تربیت، محبت است.
نکته مهم بعدی، اعتماد سازی نسبت به خانواده ی متربیان است. در حقیقت خانوادهها باید نسبت به مربیِ فرزندشان، اعتماد کافی داشته باشند و اگر این نباشد، همراهی لازم برای رسیدن به نتیجه نهایی ایجاد نخواهد شد.
گاهی به خاطر نبودن اعتماد کافی، خانواده مانع حضور فرزندش در برنامه ها می شود، ولی اگر اعتماد باشد، خانوادهها نه تنها مانع نمی شوند، بلکه مشوق هم خواهند بود.
سومین نکته هم این که در مسیر تربیت اسلامی همه چیزِ خوب، عاید انسان می شود؛ یعنی اگر یک کسی ویژگی ها و فاکتور های لازم را، نسبت به مربیگری داشته باشد و صحیح و با اخلاص در این مسیر حرکت بکند، به وضوح می بیند که همه چیز برای یک زندگی زیبا و شرافتمندانه برایش مهیا شده و این مهم، حاصل همین مسیر صحیحی هست که انتخاب کرده است.
تصور نکنید از این قضیه چیزی استثناست؛ خیر، چرا که همه چیز از جمله شغلش، ازدواجش، تفریحش، دوستانِ ارزشمندش، مسکنش و همهی سرمایه اش، تحت الشعاع این مسئله قرار میگیرد.
بنده اقرار میکنم که همهی داشته هایم معطوف به این امر بوده و همه را، ماحصل این مسیر خداپسندانه می دانم، الحمدلله این حس خوب، لذتبخش و امیدوار کننده، دائماً با من است.
خیلی دوست داریم از خاطرات شیرین سال های فعالیت تربیتی و تبلیغی شما بشنویم، چرا که مطمئن هستیم برای خوانندگان ما نیز جذاب و آموزنده است.
در سال های آغازین فعالیتم در عرصه فرهنگ و تربیت در شهر کازرون، یک ماهِ رمضان را در مسجد ساکن بودم. یکی از متربیان که الان مشغول به تحصیل در مقطع درس خارجِ حوزه علمیه قم و همزمان دکترای رشته تعلیم و تربیت دانشگاه تهران است، زحمت می کشید و هر روز دو ساعت قبل از اذانِ صبح، در زمستان و سرمای شدید آن موقع، با موتور سیکلت میرفت منزل و برای خودش، این حقیر و یکی از دوستان، غذا میآورد و با هم در مسجد سحری می خوردیم، مادر ایشان به اندازه وسعش بهترین غذاها را تهیه میکرد. این بنده ی خوب و بامعرفت خدا، آن موقع کلاسِ اول دبیرستان بود و هر روزِ ماه مبارک رمضان این کار را با شوق مضاعفی انجام میداد.
هیچ وقت آن خاطراتِ شیرین و حالِ معنوی ام در مسجد را فراموش نمی کنم. امروز که ماحصلِ سختی های آن دوران را می بینم، خدا را هزار مرتبه شکر می کنم. همهی این برکاتی که امروز به جهت تربیتِ افراد نخبه، شایسته و اثرگذار حاصل شده، به خاطر همراهی خوب و آموزش صحیحی بوده که بین حقیر به عنوان مربی و دوستان به عنوان متربی، برادر و یک دوست حاصل شده است.
خاطره زیبای دیگری هم دوست دارم برایتان نقل کنم.
لازم شد یک جایی از مسجد را سرویس بهداشتی درست کنیم، پولی در بساط نداشتیم، پذیرفتم مقنی بشوم و چاه را خودم حفر کنم. خلاصه این که مشغول بودم، دو متری که کندم و پایین رفتم، رسیدم به چند تخته سنگ بسیار صاف و منظمی که در یک ردیف قرار گرفته بودند.
خیلی برایم سؤال برانگیز بود، یعنی چه چیزی می توانست زیر این سنگ های منظم و ردیف شده باشد!؟
متعجبانه دستم را بُردم زیر یکی از سنگ ها و بالا آوردم، بوی بسیار بد و متعفّنی به مشامم رسید، لَحَدِ قبر بود و زیرش یک اسکلت کامل، وقتی داشتم قبر را میکندم خیلی به این مسأله فکر کردم که خدایا، حدوداً دویست سال پیش یک کسی مثل من زندگی می کرده، از دار دنیا رفته، دفنش کرده و سنگ لحدی روی او گذاشته اند، امروز آن سنگ لَحَد توسطِ انسانِ دیگری برداشته و آن قبر تبدیل به چاهِ سرویس بهداشتی می شود!
این قضیه خیلی برای من درس و پیام داشت؛ داخل همان قبر به خودم نهیب زدم که ممکن است روزی از دار دنیا بروم و همین قضیه برای من هم اتفاق بیفتد. پس باید نسبت به آن چیزی که فقط مربوط به دنیاست و برای خیلی ها مهم است، اصلاً برای من مهم نباشد.دوران مربیگری حقیر، پُر هست از خاطراتِ جذابِ اینچنینی که به جهت ضیق وقت، تنها به دو نمونه آن بسنده کردم.
۳۱۳/۸