به گزارش خبرگزاری حوزه، در ایام الله دهه مبارک فجر چهل و دومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی قرار داریم. یکی از مباحث مهم که اتفاقاً در بیانیه گام دوم انقلاب نیز مورد تأکید مقام معظم رهبری قرار گرفته، بحث تحول در علوم انسانی و همچنین تقویت رویکرد مدیریت انقلابی و جهادی است که این دو موضوع بهانه ای شد تا با خانم دکتر مونا جامی پور، عضو هیئت علمی گروه مدیریت دانشگاه حضرت معصومه(س) و استاد پردیس فارابی دانشگاه تهران گفت و گویی تفصیلی داشته باشیم.
از سوی دیگر با توجه به این که امسال با تلاش مشترک ایشان و دکتر سید محمد باقر جعفری، کتاب" مبانی تجاری سازی با تأکید بر علوم انسانی" از سوی انتشارات دانشگاه حضرت معصومه(س) به زیور طبع آراسته شده، در این مصاحبه، گریزی هم به مفهوم و بایسته های تجاری سازی علوم انسانی زده ایم. آن چه در مقابل شماست، مشروح همین گفت و گوست؛
در سال های اخیر در خصوص ضرورت بحث تحول در علوم انسانی بسیار صحبت شده و در این راستا نیز البته همایش ها و سمینارهای متعددی برگزار شده، اما با این حال به نظر می رسد که هنوز آن تحول مطلوب برپایه اسلامی سازی و بومی سازی علوم انسانی شکل نگرفته است. تحلیل شما از چرایی این قضیه چیست!؟
علوم انسانی آن دسته از علوم هستند که مبتنی بر بستر و هویت یک کشور یا جامعه هستند، چرا که ارزش ها و باورها و عقائد آن جامعه در این حوزه از علوم، بسیار تأثیرگذار است و لذا مثل علوم طبیعی و تجربی نیست که بگوییم اصول و قواعدی که از آن بدست می آید، در همه جای دنیا یکسان است. در واقع علوم انسانی کاملاً متفاوت است، چرا که بسترمحور است.
در این جا نقدی که به علوم انسانی کشورمان وارد می شود این است که در بحث تولید علم و کارهای پژوهشی عموماً از منابعی استفاده می شود که در بستر فرهنگ و ارزش ها و باورهای جوامع دیگر شکل گرفته و لذا تطابقی با فرهنگ و باورها و نظام ارزشی ما ندارد.
از این رو ما به شدت معتقدیم که بومی سازی باید در بحث علوم انسانی تحقق یابد و در این زمینه ها می بایست مؤلفه ها و شاخصه های مربوط به خودمان را داشته باشیم.
تا زمانی که نتوانیم بر اساس این شاخصه ها به ارزیابی بپردازیم، طبعاً نمی توانیم آن را به درستی مدیریت کرده و به تحول مطلوب در این باره دست یابیم.
به دیگر سخن، قبل از هر چیز دیگری، باید این مساله به درستی تبیین و تحلیل شود که اساساً ما چرا به دنبال تحول در علوم انسانی هستیم و چه ضرورت ها و اقتضائاتی می طلبد که در این عرصه فعالیت کنیم!؟
چنانچه استاد و دانشجو و کارشناس و پژوهشگر در این رابطه به درستی توجیه شود، قطعاً تلاش بهتر و مؤثرتری در این خصوص انجام می دهد.
مساله مهم بعدی ناظر به چگونگی تحول است که باید پس از تبیین صحیح چیستی و چرایی تحول به سراغش برویم.
یکی از مهم ترین مؤلفه ها این است که بگوییم بعد از چند سال بحث و نظر درباره علوم انسانی و به تعبیر شما برگزاری همایش ها و سمینارها، در حال حاضر در چه مرحله ای هستیم و چه خروجی ها و بازخوردهایی در این رابطه گرفته ایم.
این که معلوم شود چه اقداماتی صورت گرفته و به تعبیر بحث های مدیریتی، ما داشبوردی در این باره داشته باشیم که بر اساس آن بگوییم در بحث علوم انسانی، قرار است چند اقدام کلیدی صورت بگیرد و ما فعلاً در کدام مرحله قرار داریم و برای رسیدن به نقطه هدف باید بر اساس یک سری سنجه ها و شاخصه ها از کدام مراحل عبور کنیم، مساله بسیار مهمی است.
این بحث هم برای اساتید و پژوهشگرانی که در این زمینه کار علمی و تحقیقاتی می کنند، بسیار مفید است و هم به خصوص برای مسئولان و مدیرانی که به هر شکل متولی بحث تحول در علوم انسانی هستند و باید در این رابطه پاسخگو باشند.
در واقع ما یک نقشه راه باید داشته باشیم تا بر اساس آن معلوم شود کجای کار هستیم و چگونه می توانیم به نقطه هدف نائل شویم.
به نظر بنده می رسد که بسیاری از این همایش ها و فراخوان مقالات و نشست ها، کارهای پراکنده ای است که کمتر دارای انسجام مورد نظر است. از این رو به صرف برگزاری این ها نباید انتظار داشته باشیم که به هدف مورد نظر برسیم.
به نکته بسیار درستی اشاره کردید. از نگاه شما، آفت و آسیب پراکنده کاری ها و فعالیت های غیرمنسجم در بحث تحول در علوم انسانی چیست و این که چرا ما به جای توجه به مباحث عمقی و کاربردی بیشتر گرایش به فعالیت های شکلی و به تعبیری صوری داریم!؟
البته نمی شود به صورت خیلی کلی به این مساله پاسخ روشن و دقیقی داد، چرا که به هر حال باید نگاه سیستمی به موضوع داشت. به این معنا که نهادهای علمی، پژوهشی، دستگاه های متولی و نظارتی، اعضای هیئت علمی، بدنه نخبگانی و کارشناسی، هر کدام به نوعی در این رابطه نقش آفرین هستند.
وقتی مسیر را مشخص کنیم، نقش هر یک در این مسیر به درستی معلوم می شود، اما این که جسته و گریخته بخواهیم کاری کنیم، به نظرم نمی توانیم به نتیجه مطلوب دست یابیم، کما این که تجربه نیز این را ثابت کرده است.
در بیانیه گام دوم، مقام معظم رهبری به طور خاص به مدیریت جهادی و انقلابی تأکید می کند. طبعاً در گام نخست، در زمینه های مدیریتی، دچار ضعف ها و نقص هایی بوده ایم که باید آن ها را در گام دوم رفع کنیم. در این خصوص به عنوان کسی که صاحب نظر و مدرس رشته مدیریت هستید، نگاه و تحلیل شما از منظر آسیب شناسانه چیست!؟
مدیریت جهادی که در بیانات مقام معظم رهبری مطرح شده، طبعاً یک سری ویژگی ها و خصوصیت هایی دارد از جمله این که ما در اداره کشور به خودباوری و اعتماد به نفس برسیم و این که نسبت به ظرفیت ها و قابلیت های خودمان، اشرافیت و باور داشته باشیم.
التزام به ارزش های اسلامی و مباحثی که به عنوان شاخصه های اعتقادی در آموزه های دینی ما مورد توجه است نیز بسیار مهم و کلیدی می باشد.
در بحث های مدیریتی، درسی داریم به عنوان مدیریت اسلامی که به صورت تفصیلی، مؤلفه هایی مهم مدیریت مطلوب مورد توجه قرار گرفته است.
خیلی از اوقات برای عده ای، حرف های فلان استاد یا کارشناس یا صاحب نظر غربی خیلی مهم و جذاب است و حال آن که ما بهتر و دقیق تر از آن را بر اساس آیات قرآن و کلام نورانی اهل بیت(ع) در اختیار داریم و در این وضعیت، مصداق آن مصرع معروف می شویم که "آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد"
ما باید به آن چه خودمان داریم توجه کنیم و حال آن که متأسفانه چه در جمع برخی اساتید و چه میان دانشجویان، کمتر به داشته های فرهنگ و آموزه های دینی خودمان عنایت داریم.
گاهی اوقات نیز البته در نشان دادن آن چه خود داریم چندان موفق نیستیم که این هم البته بحث مفصلی را می طلبد که شاید مجالش در این گفت و گو نباشد.
دلیل این که به تعبیر شما، برخی از اساتید و دانشجویان که تعدادشان هم متأسفانه کم نیست، دچار عدم خودباوری در این زمینه ها هستند، چیست؟
ببینید ما نیاز به فرهنگ سازی و گفتمان سازی در این جهت داریم. این که باور داشته باشیم خودمان می توانیم با تکیه بر داشته های خود نسبت به حل بسیاری از مسایل و از جمله ایجاد تحول در علوم انسانی اقدام کنیم.
ما در حوزه مقالات علمی انصافاً پس از پیروزی انقلاب اسلامی، پیشرفت خوبی داشته ایم به طوری که در منطقه غرب آسیا هم اکنون از این حیث، در جایگاه نخست قرار داریم. سؤال این است که به راستی اگر حوزه پژوهشی و علمی ما قوی است، چرا عرصه صنعت و بخش تولید از آن به درستی بهره مند نباشد؟
به نظر بنده ما باید این ارتباط میان بخش صنعت و دانشگاه را تقویت کنیم که اگر این مهم محقق شد، آن خودباوری تا حدود زیادی شکل می گیرد چرا که استاد و دانشجو و از آن سو، صنعتگر و تولیدگر، ثمره اش را به چشم خود می بیند.
برای حل بسیاری از مسایل از جمله در صنعت باید این شبکه به شکل مطلوب شکل گرفته و ایرادت آن نیز مرتفع شود.
در سایه مدیریت جهادی و با رویکرد انقلابی، خودباوری و عزت نفس ملی شکل می گیرد و به تدریج ما می توانیم با برنامه ریزی هدفمند و نظارت و پیگیری، بر مشکلات فائق شویم.
یک مساله ای که به ویژه در بیانیه گام دوم انقلاب مورد عنایت مقام معظم رهبری قرار گرفته، تأکید ویژه بر مقوله ی امیدآفرینی و تقویت روحیه امید در جامعه است، چنان که ایشان جهاد امیدآفرینی را اولین و ریشه ای ترین جهاد برمی شمرند. چگونه می توانیم در شرایطی که دشمن با ابزار رسانه ای قوی خود، به دنبال پمپاژ نااُمیدی در جامعه ماست، اُمید را در جامعه و به خصوص نسل جوان زنده نگه داشت و بلکه آن را تقویت کرد؟
متاسفانه در سطح جامعه و به خصوص در میان دانشجویان، امید به آینده از سوی جریاناتی در حال تضعیف است و حتی در میان برخی اساتید نیز گاه مشاهده می شود که به این فضا دامن می زنند و نگاه منفی نگرانه ترویج داده می شود.
بنده به شخصه سر کلاس هایم، وقتی دانشجویان از مشکلات و سختی ها و عدم اطمینان نسبت به یافتن شغل پس از فارغ التحصیلی صحبت می کنند، سعی می کنم که به آن ها امید بدهم؛ آن هم امیدی مبتنی بر واقعیت های جامعه و نه اُمید واهی.
به آنها گفته ام اگر منتظرید که یک صندلی مربوط به شغل دولتی برای شما خالی شود و در آن قرار بگیرید، اشتباه می کنید چرا که نه فقط در کشور ما بلکه همه دولت های جهان، به دنبال کوچک سازی بخش دولتی هستند.
از سویی باید توجه داشت که قرار نیست همه بار بر دوش دولت باشد. اگر با این تفکر که حتماً کار دولتی پیدا کنم به دانشگاه آمده باشی به نظرم چه در رشته های فنی و مهندسی باشی و چه علوم انسانی، راه را اشتباه آمده ای، آن هم با درنظر گرفتن وضعیت فعلی کشور و شرایط و محدودیت های اقتصادی در بخش دولتی.
به آن ها به خصوص در کلاس های کارآفرینی می گویم که از همان ابتدای ورود به دانشگاه، سعی کنید ببینید چه کسب و کاری می توانید ایجاد کنید و راه و روش های درآمدزایی و رشد اقتصادی در همین وضعیت به ظاهر سخت چگونه است.
اساساً یأس و نااُمیدی زمانی شکل می گیرد که انسان فکر کند مثلاً انتهای مسیر فارغ التحصیلی اش، هیچ چیزی نیست و حال آن که اگر بدانیم که راه های مختلفی برای کار کردن و پول درآوردن به شیوه درست وجود دارد، دیگر نااُمیدی معنا ندارد.
این که بسیاری از دانشجویان در رشته ها و شاخه های گوناگون، معمولاً رغبت به تصدی مشاغل دولتی دارند، به نظر شما ریشه در چه چیزی دارد!؟
متاسفانه آن طور که باید و شاید فرهنگ کارآفرینی در جامعه ما رواج ندارد. بنده البته معتقدم نیست که بچه ها ما تنبل یا تن پرور هستند بلکه می گویم باید نگاه و رویکرد را اصلاح کرد.
از سویی ما معمولاً در کشورمان اعتقاد داریم که همه کارها را باید دولت انجام دهد، چه بحث اقتصاد، چه بحث آموزش و بهداشت، چه مسایل اجتماعی و فرهنگی و ...، در حالی که این نگاه اشتباه است و ما باید از ظرفیت خود مردم به درستی برای پیشبرد امور استفاده کنیم.
ما اگر به نرخ کارآفرینی در کشورهایی مثل کره و ژاپن و چین و برخی کشور های اروپایی توجه کنیم متوجه می شویم که نباید تکیه مان فقط به دولت باشد، البته دولت موظف است که زیرساخت ها و بسترها را فراهم کند اما نباید همه چیز را از دولت و بخش حاکمیتی متوقع بود.
در بسیاری از کشورهای دنیا، عمده سهم اشتغالزایی با مردم است به طوری که به عنوان مثال عرض می کنم بر اساس آمار، چیزی در حدود یک سوم اشتغال کشوری پهناور و پرجمعیتی مثل چین، مربوط به مشاغل خانگی است.
البته به تدریج در سال های اخیر از طریق رسانه های جمعی به خصوص تلویزیون، در زمینه ترویج فرهنگ کارآفرینی گام های خوبی برداشته شده از جمله در شبکه سوم سیما که برنامه "میدون" پخش می شود، اما نباید به این میزان اکتفا کرد، بلکه باید از ابزار هنر و رسانه به درستی در این زمینه استفاده کنیم، ضمن آن که بنده به شدت معتقدم که قبل از هر چیز ما باید فرهنگ کارآفرینی را از دوران دبستان به بچه ها یاد بدهیم.
چه اشکالی دارد که در دوران مدرسه، بچه ها در کلاس هایی با عنوان مهارت کارآفرینی حضور داشته باشند تا بعدتر در دانشگاه این مساله به خوبی در وجود آن ها نهادینه شده باشد.
رشته های علوم قرآنی، حقوق و الهیات و ... که مثل رشته های تجربی و فنی و مهندسی به آن صورت زمینه کار در جامعه وجود ندارد، البته قبول دارم که زمینه تجاری سازی آن ها سخت است اما متاسفانه ما به دانشجو یاد نداده ایم که در هر رشته ای که درس می خواند، چگونه به واسطه فعالیت در آن زمینه، پول در بیاورد.
خلاصه آن که برای دانشجوها در زمینه کارآفرینی باید دوره های کاربردی و مهارتی برگزار شود و این مساله به طور جدی از سوی مدیران و مسئولان دانشگاه ها دنبال شود.
البته در برخی دانشگاه ها مراکزی تحت عنوان کارآفرینی وجود دارد اما باید بپذیریم که فرهنگ سازی در این زمینه نیاز به گذشت زمان دارد و به تدریج اگر روی این بحث سرمایه گذاری شود، خروجی های مطلوبی از آن در آینده نه چندان دور می گیریم.
از سویی لازم است که متناسب با هر رشته ای در علوم انسانی، فرصت های شغلی که می توان ایجاد کرد را برای دانشجویان تشریح کنیم.
مثلاً عرض می کنم کسی که دانشجوی علوم قرآنی است می تواند مهد کودک یا مدرسه علوم قرآنی تأسیس کند یا این که مجموعه بازی های رایانه ای یا بسته های فرهنگی بر اساس آموزه های قرآنی تولید کند. در هر صورت راه های مختلفی وجود دارد که می توان با تبیین ایده ها و شیوه های تحقق آن ها، زمینه کارآفرینی را فراهم کرد و مهم این است که در کنار تحصیل علم در دانشگاه ها، مهارت آموزی نیز مورد عنایت قرار گیرد.
نکته حائز اهمیت دیگر در این خصوص این که ما باید خانواده ها را در این باره آموزش دهیم و به هر حال مزیت های کارآفرینی نسبت به کارمندی را برایشان به درستی بیان کنیم.
از سوی دیگر باید اساتید رشته های علوم انسانی به درستی توجیه شوند که چگونه می توان با تشریح شیوه های کارآفرینی و درآمدزایی در این رشته ها به دانشجویان خود، امید و انگیزه لازم را بدهند.
یکی از اساتید می گفت من همان اول به دانشجویانم می گویم اگر آمده اید که از این رشته پول درآورید، راه را اشتباه آمده اید و حال آن که ما باید به دانشجو بگوییم چگونه می تواند از این طریق امرار معاش کند نه این که همان ابتدای راه، انگیزه را از او بگیریم.
بخواهیم یا نخواهیم مسایل اقتصادی و معیشتی برای همه ما جزو اولویت هاست و این گونه نیست که آمده باشیم دانشگاه که صرفاً درسی بخوانیم یا مدرکی بگیریم و دیگر هیچ!
رهبر معظم انقلاب همواره تأکید می کنند که ما نباید منفعل باشیم بلکه باید فعالانه در قضایا ورود کنیم که یکی از راه های فعالیت نیز ایجاد انگیزه در این زمینه با تبیین و تشریح ابعاد مختلف تجاری سازی علوم انسانی است.
مدیریت جهادی و انقلابی از نگاه شما دارای چه شاخصه ها و ویژگی هایی است؟
تفاوت مدیریت جهادی و انقلابی با مدیریت به شکل متعارف که در دانشگاه ها ً تدریس می شود در مبانی فکری است. یعنی شاید از نگاه وظایف، مشابهت هایی داشته باشند، یعنی چه مدیری که جهادی و انقلابی باشد و چه مدیری که این نگاه و رویکرد را ندارد، برنامه ریزی و سازماندهی در کارش وجود دارد اما تفاوت میان آن ها در مبانی فکری است.
مدیرانقلابی و جهادی هدفش کسب رضایت خدای متعال و تحقق اهداف اسلامی و انقلابی است اما مدیر غیرانقلابی هدفش بیشتر سودآوری شخصی و یا منافع سازمانی است که البته ایده آل در این جا همان منافع سازمانی است.
بر این اساس باید توجه داشت که نگرش و پارادایم فکری ما روی منش، رفتار و گفتار و ارزیابی های ما تأثیرگذار است. وقتی ما نگاه جهادی و انقلابی داشته باشیم، طبعاً نسبت به امید آفرینی در جامعه اهتمام داریم.
تلاش بی وقفه و خستگی ناپذیر، پذیرش نگاه نقادانه و نقد درون گفتمانی از دیگر شاخصه های مدیریت انقلابی و جهادی است که به خصوص باید روی این ملاک ها بیش از پیش تأکید کنیم.
فراز پایانی بیانیه گام دوم انقلاب، ناظر به مقوله سبک زندگی است. به نظر شما چگونه سبک زندگی بر اساس رویکرد انقلابی و جهادی بر روی رفتار و نوع عملکرد مدیران جامعه ما می تواند اثرگذار باشد؟
آنچه مهم است این که باید نگاه انقلابی و جهادی به عنوان یک ارزش و فضیلت به دانشجویان رشته مدیریت معرفی گردد و این مساله در وجودشان نهادینه شود.
از این حیث بنده معتقدم که در رشته مدیریت جا دارد که درسی تحت عنوان مدیریت انقلابی و جهادی تعریف شده و برای دانشجویان تدریس شود. در حال حاضر در گروه مدیریت بازرگانی که ما در آن فعالیت داریم، عنوانی نداریم. اهمیت این مساله به نحوی است که باید این بینش و درک را بر اساس ویژگی های جامعه اسلامی به خوبی تبیین و تشریح کنیم، به ویژه برای دانشجویان که به هر حال موتور محرکه رشد علمی کشور به شمار می روند.
با توجه به این که اخیراً به قلم مشترک شما و دکتر جعفری، کتابی در حوزه تجاری سازی علوم انسانی منتشر شده است، بفرمایید که چگونه و از طریق چه راهکارهایی می توان به تحقق تجاری سازی در عرصه علوم انسانی کمک کرد!؟
ما باید به سمت تجاری سازی علوم انسانی به عنوان یک ضرورت حرکت کنیم. اگر این امر محقق نشود، دانشجو می بیند که بعد از تحصیل در فلان رشته علوم انسانی در نهایت راه به جایی نمی برد و لذا با توجه به شرایط اقتصادی کشور که عرض کردم و این که به هر حال بخش دولتی سال به سال به دنبال کوچک سازی خود از حیث نیروی انسانی است، چنانچه این ضرورت به درستی تبیین نشود، نتیجه اش سرخوردگی و یأس دانشجویان است.
از آن سو اگر تجاری سازی محقق شود و مثلاً استارت آپ ها و شرکت های موفق را معرفی کنیم و این فرهنگ کارآفرینی را رونق ببخشیم، به این طریق ایجاد انگیزه کرده و فضای رقابتی سالم را شکل می دهیم که برای رشد و پیشرفت یک جامعه بسیار مهم و کلیدی است.
بنابر این مسلم است که اگر می خواهیم به دنبال تجاری سازی علوم انسانی باشیم، باید وضعیت را به درستی تشریح کرده و ظرفیت ها را بیان کنیم، آن هم بعد از این که نگرش ها را اصلاح کردیم.
آیا مدیران و مسئولان مربوطه این نگرش و باور را دارند که در عرصه علوم انسانی می بایست به سمت تجاری سازی و کارآفرینی حرکت کنیم؟
زمانی که مباحث کارآفرینی و ارتباط دانشگاه و صنعت مطرح می شود، این مسایل عنوان می شود و گرنه پیشتر می گفتند که علوم انسانی چندان ربطی به صنعت ندارد.
ما باید دانشگاه کارآفرین داشته باشیم مبتنی بر علم و مهارت که این مساله فقط هم مربوط به رشته های تجربی و فنی و مهندسی نیست و حتی در علوم انسانی این مساله قابلیت تحقق دارد.
اگر می خواهیم موفق باشیم باید اکوسیستم علوم انسانی را بشناسیم و مؤلفه های آن را به شکل دقیق مورد توجه قرار دهیم. متناسب با این مساله بگوییم که وزارت علوم و دانشگاه چه نقشی دارد، استاد و دانشجو چه نقشی دارد و مدیران عالی تصمیم گیر چه وظیفه ای برعهده دارند. همچنین موسسات آموزشی و پژوهشی چه نقشی دارند که باید آن را به شکل مطلوب انجام دهند.
از سویی لازم است که شبکه سازی در این اکوسیستم صورت بگیرد که اگر این گونه شد، زمینه برای تجاری سازی علوم انسانی فراهم شده و دانشجو بعد از سال ها درس خواندن و فراغت از تحصیل برایش شغل مناسب فارغ از رویکرد دولتی ایجاد می شود.
به دیگر سخن، وقتی نقش ها در این اکوسیستم به درستی تعریف شود، استاد با انگیزه به دانشجو درس داده و روش های کارآفرینی را هم بیان می کند، دانشگاه به خوبی به وظیفه اش در قابل تجاری سازی علم عمل می کند و به همین نحو، شاهد تحولات مطلوبی خواهیم بود.
ما بر اساس محتواهای موجود در علوم انسانی می توانیم کارهای جذابی را راه بیندازیم که مثلاً یکی از آن ها ایجاد و توسعه سایت تبیان است که حقیقتاً سایت بسیار موفقی است.
هر کسی در هر حوزه تخصصی می تواند با تولید محتوای جذاب و به اشتراک گذاشتن آن، برای خودش تبلیغات بگیرد و درآمدزایی کند.
یا به عنوان مثال بحث بازی های رایانه ای در دنیا بسیار مورد توجه است به طوری که سالانه رقم های کلانی از این طریق درآمدزایی می شود و سوال این است که به راستی ما چرا نتوانیم در رشته های علوم انسانی، بازی هایی طراحی کنیم که به معنای واقعی کلمه، مفید و پرمحتوا و در عین حال جذاب و پرفروش باشد.
نکته مهم دیگری که به ذهنم می رسد این است که ضمن تشویق و حمایت از مدیران کارآمد، نباید به مدیری که در پستی که ناکارآمد بوده، پست ها و مناصب دیگر داده شود چون این تغییر سمت و عنوان باعث نمی شود که آن فرد کارآمد گردد.
سیستم ارزیابی عملکرد جامع در خصوص مدیران باید وجود داشته باشد. از آن سو معتقدم اگر کسی هم در پستی موفق است جا به جا کردن آن نیز اشتباه است، چرا که ما مفهومی در بحث های مدیریتی داریم که به آن مدیریت دانش می گوییم به این معنا که اگر مدیر یا کارمند یا هر فردی در هر حوزه ای که کار می کند و در آن موفق است، او با پیچیدگی ها و الزامات آن کار آشناست و حال آن که جابجایی فرد باعث می شود که آن دانشی که شاید مهم ترین سرمایه سازمان باشد را با این کار مورد بی توجهی قرار می دهیم.
بنده معتقد هستم که متناسب با توانمندی افراد باید نگاهمان به مدت زمان مدیریت، منعطف باشد، از سویی باید روحیه انقلابی و جهادی را ترویج دهیم که لازمه رشد و پیشرفت ایران اسلامی است، ضمن آن که به هر حال وقتی عمر مدیریت ها خیلی کوتاه باشد، شاید قدرت ریسک و جسارت و شجاعت از مدیر در بروز خلاقیت ها گرفته شود و از این رو در بسیاری از موارد، چنین مدیری محافظه کار شده و توان ایجاد تحول مطلوب را دیگر نخواهد داشت.
گفت و گو از: سید محمد مهدی موسوی