به گزارش خبرنگار خبرگزاری حوزه،شاعران و نویسندگان بومی استان قم با انتشار پیام روز ملی ادبیات کودک و نوجوانان را به اعضای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان قم تبریک گفتند.
شاعران و نویسندگان از جمله عباس جهانگیریان، تقی متقی، محمود پور وهاب، حامد جلالی، سیدسعید هاشمی، حامدحجتی، طیبه رضوانی، عبدالله حسن زاده، کژوان آبهشت، علی باباجانی، علی مهر، هاجر زمانی، معصومه میرابوطالبی، سید ناصر هاشمی، مرضیه نفری، مریم سقلاطونی، فاطمه نفری، مرضیه تاجری، عباس عرفانی مهر با انتشار پیام روز ملی ادبیات کودک و نوجوانان را به اعضای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان قم تبریک گفتند. شایان ذکر است این پیام ها در طی هفته در فضای مجازی به آدرس kanoonparvaresh-qom@ و peyk-omid-qom@ منتشر شد.
نمونه ای از پیام ها به شرح ذیل است؛
عباس جهانگیریان/دبیر انجمن نویسندگان نوجوان
درخت از ریشه هایش برگ و بَر می گیرد و نویسندگان ازریشه هایی که نامش را زادگاه گذاشته اند. من تا بیست سالگی در قم زیسته ام و این "زیسته و خاطراتش" در چهار کتاب من، شازده کدو، ترکه ی انار، خانه درختی و جنگ که تمام شد بیدارم کن، تجلی پیدا کرد. فضای هر چهار داستان قم است. ریشه های من در منطقه ای از قم پا گرفت که" باغ حیدری" و " بَراسانش" می نامیدند. این باغ ها ریه قم بود. مسیر چهار پنج کیلومتری محله دروازه کاشان تا باغ و مزرعه پدری را، از کوچه باغها و زیر سایه درختهای سر به آسمان کشیده می رفتیم. این باغ ها با پرنده هایش گم شد. ماشین زبان نفهم توسعه ی شهری، درختها را کند و آهن و سیمان به جایش کاشت! و حالا من به قم که می آیم دلتنگ باغ هایی می شوم که دیگر نیست! و هدهدهاو شانه به سرهایی که هوهویشان را باد برد!
در روز ادبیات کودک و نوجوان، جز این دریغ، حرف دیگری نداشتم که با شما هم شهریهای خوبم در میان بگذارم.
تقی متقی:
«معجزه ادبیات»
۱۸ تیرماه درکشور ما «روز ملی ادبیات کودک و نوجوان» نام گرفته است؛ یعنی سالروز مرگ نویسنده «قصه های خوب برای بچه های خوب» تولد روزملی ادبیات کودک ونوجوان است. چه تضاد شیرینی! مرگی که خود مایه تولد است!
ادبیات با چهره های متنوع خود همواره از بشر دلبری کرده و موجب تسکین آلام و انبساط خاطر او در غم ها و شادی ها بوده و هست. گاه یک شعر یا سخنی حکمت آمیز یا دیالوگی از داستان، چنان بر دل و جان انسان خوش می نشیند که در گذر روزگاران از خاطرش محونمی شود؛ بلکه راه می نماید و زندگی می سازد؛ شمع امید و آرزودردل می افروزد وابرهای تیره نومیدی را از صفحه ذهن می تاراند؛ روح می بخشد و حیات می آفریند، و این، معجزه ادبیات است!
پس بیاییم کودکان و نوجوانان مان را با معجزه ادبیات بیشتر آشنا کنیم. بگذاریم در کوچه باغ دلپذیر کتاب قدم بزنند. گل هایش را ببویند. زیر درختانش دراز بکشند. با گلبوته هایش هم سخن شوند. دنبال پروانه هایش بدوند. در گردنه های مه آلودش به تخیل پناه برند. دست دراز کنند و از سرشاخه هایش میوه دانش و بینش و حکمت و اخلاق بچینند و نسل به نسل، چرب و شیرینش را به یکدیگر تعارف کنند.
این روز گرامی را به آفرینندگان ادبیات کودک، شاعران و نویسندگان متعهد و تمامی کودکان و نوجوانان کتابخوان و سایردغدغه مندان این عرصه شادباش می گویم.
حامد حجتی:
سلام! بچههای مهربان
سلام! ای اهالی زمین
سلام! صبحتان به خیر باد
سلام! بچههای نازنین
خدا برای حرفهای ما
به واژهها سلام کرده است
قلم همیشه مثل یک رفیق
به حال خوب احترام کرده است
کنار یک کتاب مهربان
چقدرمیوه از درخت چیدهایم
و پر زدیم تا فرشتهها
بهار را همیشه دیدهایم
سلام! بچههای مهربان
سلام! کودکان آفتاب
سلام! کودکان خوشقلم
سلام! بچههای خوش کتاب!
کژوان آبهشت:
بچهها، بیایید نزدیک، میخواهم رازی را در گوشتان بگویم! نزدیکتر. گوش کنید! ماشین زمان اختراع شدهاست! میتوانیم به آینده سفر کنیم و به گذشته برویم. با خیالِ راحت! تازه، این ماشین با بقیهٔ ماشینهایی که میشناسیم، فرق دارد. تصادف توی کارش نیست! فقط اگر بخواهید دنبالش بگردید، هیچکجا ماشینزمانفروشی پیدا نمیکنید. اسمش را گذاشتهاند «ادبیات». توی کتابفروشیها، سراغ قفسهٔ داستان که بروید، آنجا گیرش میآورید. از همهنوع و همهرنگ. همین که بگیریدش توی دستهایتان، بازش کنید و بخوانید و ورق بزنید، دستگاه به کار میافتد و طولی نمیکشد که بیدردسر عازم سفر در زمان (و خب، حتی مکان!) میشوید. اسم امروز را گذاشتهاند روز ملی ادبیات کودک و نوجوان، بهنظرم مناسبت خوبی بود تا این راز را در گوشِتان بگویم. حالا دیگر در کشور قلب و ذهن ما، هر روز را میتوانیم روز ملی ادبیات بدانیم، چه کودکش، چه نوجوانش، و چه نوعهای دیگرش.
راستی! راستی! تا دیر نشده بگویم که خودم این راز را از کی شنیدم... مربیهای کانون! آنها خیلیخیلی رازها بلدند. توی آستینشان یکعالمه جادوهایی دارند که دنیا را قشنگتر از چیزی میکند که هست. خیلی هم مهرباناند، این رازها و جادوها را برای خودشان نگه نمیدارند. بیدریغ به همه میبخشند و یاد میدهند. پس اگر از اینیکی خوشتان آمد، بیشتر از این را میتوانید پیش مربیهای کاربلد و مهربان کانون سراغ بگیرید.
کسی چه میداند، شاید با استفاده از همین ترفندها و ریزهکاریها، زندگی جوری پیش رفت که در آینده (یا گذشته!) همدیگر را دیدیم!
تا وقتی که دیداری تازه کنیم، بدرود...
۳۱۳/۱۷