به گزارش خبرگزاری حوزه، امیرالمومنین(علیهالسلام) به عنوان شاخص و الگوی یک حاکم اسلامی، از همان ابتدای حکومتش با اولین فسادی که به مقابله پرداخت، فساد رانت و ویژهخواری و اختلاس از بیت المال بود.
معاندین میگویند: شیعه با اختلاسگران برخوردی نمیکند، چون در روایات آنان چنین آمده است.
این ادعا کذب محض است و در این نوشتار به بررسی آن و برخورد شدید امیرالمومنین(علیهالسلام) با مفسدین اقتصادی میپردازیم:
در زمان عثمان، جامعه اسلامی دچار فساد مالی، رانتخواری، اختلاس و استفاده شخصی از بیت المال شده بود. عثمان به نزدیکان خود از بیت المال بخششهای بسیاری میکرد. امیرالمومنین(علیهالسلام) دراین باره فرمودند: «سومی(عثمان) بپا خاست حال آنکه متکبرانه بین سرگین و چراگاهش در رفت و آمد بود و طی عمر می کرد. خویشاوندان وی نیز قد علم کردند و مال خدا را با تمام دهان بلعیدند، همانطور که شتر علف بهاری را میخورد تا آنگاه که رشته(حکومتش) از هم گسست و کارهای ناهنجارش مرگش را رساند و شکم پرستی، وی را از پا در آورد».[۱]
در این مختصر، تنها به گوشهای از فسادهای اقتصادی عثمان و اطرافیانش اشاره میکنیم:
عثمان یک پنجم غنائم فتح آفریقا را به پسرعمو و دامادش مروان بن حکم بخشید که در حدود ۵۰۴۰۰۰ پانصد و چهار هزار دینار(سکه طلا) بود.[۲]
همچنین فدک را که خلفای قبل از حضرت زهرا(علیهاالسلام) گرفته بودند و گفتند انفال و بیت المال است[۳] و قطعه زمینی به نام مهزور را که ملک پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) بود را به مروان بخشید.[۴]
عثمان بخششهای فراوانی از بیت المال و اموال عمومی به نزدیکان دیگرش داشت، چنانکه سیصد هزار سکه نقره به عمویش حکم ابن ابی العاص[۵]، صد هزار درهم (سکه نقره) و یک منطقه موقوفه در بازار مدینه و یک دوره زکات مدینه را به پسر عمو و دامادش حارث ابن حکم[۶]، و چهار پنجم غنائم آفریقا یعنی دو میلیون و شانزده هزار سکه طلا را به خانواده حکم بخشید، صد هزار سکه طلا را برادر رضاعیاش عبدالله ابن ابی سرح[۷]، صد هزار سکه به شریک دوران جاهلیتش عباس بن ربیعه[۸]، و دویست هزار سکه طلا به ابوسفیان[۹] و صد هزار سکه نقره به سعید ابن عاص اموی، سیصد هزار درهم به عبدالله بن اسید الاموی[۱۰] و شش هزار درهم به زبیر بن العوام[۱۱] و صدهزار درهم به طلحة بن عبیدالله از بیت االمال و اموال عمومی بخشیده است.
در عصر عثمان برخی اصحاب دنیاطلب نیز فرصت را غنیمت شمرده و از طریق رانتخواری به زر اندوزی پرداختند که از آنها میتوان به عبدالرحمن بن عوف شوهر خواهر عثمان، طلحه، زبیر، سعد بن ابی وقاص، یعلی ابن امیه والی عثمان بر یمن و زید بن ثابت قاضی و خزانهدار عثمان و سعید بن عاص خزانهدار کوفه و ولید بن عقبه اشاره کرد.
پس از مرگ عثمان وقتی امیرالمومنین(علیهالسلام) متصدی امر حکومت اسلامی شد، اصلاحات خویش را آغاز کرد. یکی از موارد، مقابله ایشان با رانتخواریها و اختلاسهایی بود که در دولت عثمان به وجود آمده بود.
ایشان در روز دوم حکومتش در میان مردم آمدند تا سیاستهای دولتش را برای مردم تبیین کند، لذا فرمودند: «هر زمینی که عثمان آن را به دیگری واگذار کرده و هر مالی از مال خدا که به کسی داده است باید به بیت المال بازگردانده شود چراکه هیچ چیز نمیتواند حقوق گذشته را باطل کند؛ به خدا سوگند! اگر آن اموال را بیابم، گر چه مهر زنانتان کرده باشید و یا با آن کنیزی خریده باشید حتما آن را به بیت المال باز میگردانم زیرا گشایش امور با عدالت است».[۱۲]
اولین اقدام حضرت در بازگرداندن اموال غارت شده از بیت المال این بود که در روز سوم حکومتش، اموالی از بیت المال را که عثمان تصرف کرده بود پس گرفت.[۱۳] همین برخورد امیرالمومنین(علیهالسلام) و باز پسگیری اموال بیت المال موجب شد هرچه سریعتر مفسدان اقتصادی از مدینه و اطراف بگریزند و در همان شش ماه اول حکومت امیرالمومنین(علیهالسلام) به بهانه خونخواهی عثمان جنگ بزرگ جمل را بر حضرت تحمیل نمایند.
وقتی خبر باز پسگیری اموال بیت المال از خانه عثمان به گوش عمروعاص، در شهر ایله، در منطقه فلسطین رسید، نامهای برای معاویه فرستاد و در آن نوشت: «هر کاری که ممکن است انجام بده که پسر ابی طالب، همه اموالی را که تو جمع آوری کرده ای خواهد گرفت».[۱۴]
منذر بن جارود والی حضرت علی(علیهالسلام) در شهر اصطخر فارس ۳۰ هزار درهم اختلاس کرد. به دنبال این خیانت، امیرالمومنین(علیهالسلام) ضمن نامهای او را از ولایتش بر شهر اصطخر خلع و او را احضار کرده و در آن نامه، بسیار او را توبیخ نموده است: «همانا خوبی پدرت مرا فریب داد، گمان کردم تو از شیوه و رفتار او پیروی میکنی. به من خبر رسید که کارهای بسیاری را بر زمین میگذاری و برای سرگرمی و تفریح و صید بیرون میروی و در ثروت خداوند نسبت به بادیه نشینان قبیلهات گشاده دستی میکنی، گویا میراث پدر و مادر توست، به خدا سوگند! اگر این گزارشها درست باشد، شتر قبیلهات و بند کفشهایت از تو بهترند، خداوند لهو و لعب را نمیپسندد و خیانت به مسلمانان وتباه کردن کارهای آنان، خداوند را به خشم میآورد... هرگاه نامهام به تو رسید نزد من آی»[۱۵] حضرت ۳۰ هزار درهم را از او پس گرفت.
زیاد بن ابیه، خراجی را که از کردها گرفته بود خواست برای خود بگیرد و به فرستاده امیرالمومنین(علیهالسلام) گفت کردها خراجشان را کم کردند. خبر به حضرت رسید و به خیانت ابن زیاد پی بود و در ضمن نامهای به او نوشت: «صادقانه به خداوند سوگند یاد میکنم اگر به من گزارش رسد که از بیت المال مسلمین چیزی کم یا زیاد به خیانت برداشتهای، آنچنان بر تو سخت میگیرم که در زندگی تو را کمبهره، سنگینبار و حقیر و ذلیل سازد. والسلام»[۱۶]
این فقط چند نمونه از عدالتخواهی امیرالمومنین(علیهالسلام) و برخورد با مفسدین اقتصادی بود که شایسته است سرلوحه حاکمان اسلامی شود.
پینوشت:
[۱]. «إِلَی أَنْ قَامَ ثَالِثُ الْقَوْمِ نَافِجاً حِضْنَیْهِ بَیْنَ نَثِیلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ وَ قَامَ مَعَهُ بَنُو أَبِیهِ یَخْضِمُونَ مَالَ اللَّهِ خَضْمَ الْإِبِلِ نِبْتَةَ الرَّبِیعِ إِلَی أَنِ انْتَکَثَ عَلَیْهِ فَتْلُهُ وَ أَجْهَزَ عَلَیْهِ عَمَلُهُ وَ انْکَبَّ بِهِ بَطْنُهُ». مناقب آل علی بن ابی طالب، ابن شهر آشوب، موسسه انتشارات علامه، ج۲، ص۲۰۵، متن کتاب.
[۲]. تاریخ یعقوبی، احمد بن اسحاق یعقوبی، بیروت، دارصادر، ج۲، ص ۱۶۶، متن کتاب؛/ و محمدبن جریر طبری، تاریخ الطبری، بیروت، عزالدین، ۱۴۱۳، ج۱، ص ۲۸۱۱ـ ۲۸۱۳
[۳]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید معتزلی، قم، نشر کتابخانه آیه الله مرعشی، ج ۱، ص ۱۹۸، متن کتاب.
[۴]. الأحکام السلطانیة للفراء، القاضی أبو یعلی محمد بن الحسین بن محمد بن خلف ابن الفراء(۴۵۸ق)، محقق: محمد حامد الفقی، بیروت، دار الکتب العلمیة ، چاپ دوم، ۱۴۲۱ق-۲۰۰۰ م، ج ۱، ص ۲۰۱، متن کتاب.
[۵]. تاریخ یعقوبی، پیشین، ج ۲، ص ۱۶۴، متن کتاب.
[۶]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، پیشین، ج ۱، ص ۱۹۸، متن کتاب؛/ و انساب الاشراف، احمدبن یحیی بن جابرالبلاذری، لبنان، دارالتعارف، ۱۹۷۷م، ج ۵، ص ۵۲.
[۷]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، پیشین، ج۱، ص۱۹۹، متن کتاب.
[۸]. تاریخ الطبری، محمد بن جریر بن یزید (م۳۱۰ق)، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، ۱۳۸۷، ج ۴، ص ۴۰۴، متن کتاب.
[۹]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، پیشین، ج ۱، ص ۱۹۹، متن کتاب.
[۱۰]. الطبقات الکبری، ابن سعد، بیروت، دار بیروت، ۱۹۸۵م، ج۳، قسمت ۱، ص ۷۵.
[۱۱]. انساب الاشراف، پیشین، ج۵، ص۷
[۱۲]. «أَلا إِنَّ کُلَّ قَطیعَة أَقْطَعَها عُثْمانُ وَ کُلَّ مال أَعْطاهُ مِنْ مالِ اللّهِ فَهُوَ مَرْدُودٌ فِی بَیْتِ الْمالِ فإن الحق القدیم لا یبطله شیء وَ اللَّهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّسَاءُ وَ مُلِکَ بِهِ الْإِمَاءُ لَرَدَدْتُهُ فَإنَّ فِی الْعَدْلِ سَعَهً». شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، پیشین، ج۱، ص۲۶۵، متن کتاب.
[۱۳]. «قال الکلبی ثم أمر(علیه السلام) بکل سلاح وجد لعثمان فی داره مما تقوی به علی المسلمین فقبض و أمر بقبض نجائب کانت فی داره من إبل الصدقة فقبضت و أمر بقبض سیفه و درعه و أمر ألا یعرض لسلاح وجد له لم یقاتل به المسلمون و بالکف عن جمیع أمواله التی وجدت فی داره و فی غیر داره و أمر أن ترتجع الأموال التی أجاز بها عثمان حیث أصیبت أو أصیب أصحابها ». همان، ج۱، ص۲۷۰، متن کتاب.
[۱۴]. «فبلغ ذلک عمرو بن العاص و کان بأیلة من أرض الشام أتاها حیث وثب الناس علی عثمان فنزلها فکتب إلی معاویة ما کنت صانعا فاصنع إذ قشرک ابن أبی طالب من کل مال تملکه کما تقشر عن العصا لحاها». همان، ج۱، ص۲۷۰، متن کتاب
[۱۵]. «إنَّ صَلاحَ أبیکَ غَرَّنی مِنکَ، وظَنَنتُ أنَّکَ تَتَّبِعُ هَدیَهُ وفِعلَهُ فإذا أنت فیما رقی إلی عنک لا تدع الانقیاد لهواک، وإن أزری ذَلِکَ بدینک، ولا تسمع (قول) الناصح وإن أخلص النصح لک، بَلَغَنی أنَّکَ تَدَعُ عَمَلَکَ کَثیرا وتَخرُجُ لاهِیا مُتَنَزِّها مُتَصَیِّدا، وأنَّکَ قَد بَسَطتَ یَدَکَ فی مالِ اللّهِ لِمَن أتاکَ مِن أعرابِ قَومِکَ، کَأَنَّهُ تُراثُکَ عَن أبیکَ واُمِّکَ. وإنّی اُقسِمُ بِاللّهِ لَئِن کانَ ذلِکَ حَقّا لَجَمَلُ أهلِکَ وشِسعُ نَعلِکَ خَیرٌ مِنکَ، وأنَّ اللَّعِبَ وَاللَّهوَ لا یَرضاهُمَا اللّهُ، وخِیانَهَ المُسلِمینَ وتَضییعَ أعمالِهِم مِمّا یُسخِطُ رَبَّکَ ومن کَانَ کذلک فلیس بأهل لأن یسد بِهِ الثغر، ویجبی بِهِ الفیء ویؤتمن عَلَی مال المسلمین، فأقبل حین یصل کتابی هذا إلیک». انساب الاشراف، أحمد بن یحیی البَلَاذُری، تحقیق: سهیل زکار و ریاض الزرکلی، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، ۱۴۱۷ق-۱۹۹۶م، ج۲، ص۱۶۳، متن کتاب.
[۱۶]. «وَ إِنِّی أُقْسِمُ بِاللَّهِ قَسَماً صَادِقاً لَئِنْ بَلَغَنِی أَنَّکَ خُنْتَ مِنْ فَیْ ءِ الْمُسْلِمِینَ شَیْئاً صَغِیراً أَوْ کَبِیراً لَأَشُدَّنَّ عَلَیْکَ شَدَّهً تَدَعُکَ قَلِیلَ الْوَفْرِ ثَقِیلَ الظَّهْرِ ضَئِیلَ الْأَمْرِ وَ السَّلَام». نهج البلاغه، محقق: صبحی صالح، لبنان، دار الکتاب اللبنانی، ص۳۷۷، متن کتاب
منبع: اندیشه برتر