شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳ |۱۸ شوال ۱۴۴۵ | Apr 27, 2024
بخیل

حوزه/ اگر مرض بخل مزمن شده باشد در مقام بي غم كردن نفس خود برآيد و مشهور شدن در بلاد و محبت مردم و نام نيك و ستايش دور و نزديك را به نظر در آورد و بسيار در اين‏ها و در نام نيك سخاوتمندان تأمّل كند تا از اين راه به سخاوت علاقه مند شود و دست او به بذل و عطا گشوده شود.

به گزارش خبرگزاری «حوزه»، تربیت اسلامی از توصیه های بزرگان دین برای مسلمانان است که در شماره های گوناگون، بخش های مختلفی را تقدیم حضور مخاطبان گرامی خواهیم کرد.

 

* بخل

 

بخل عبارت است از خسيس بودن در جايي كه بايد خرج كرد و ندادن آنچه را كه بايد داد و آن طرف تفريط است و افراط آن، اسراف است، كه عبارت است از:

خرج كردن آنچه نبايد خرج كرد و اين دو طرف، مذموم است و وسط آنها، كه صفت جود و سخا بوده باشد پسنديده و محمود است.

مخفي نماند كه صفت بخل، نتيجه محبت دنيا و ثمره آن است و اين، از جمله صفات خبيثه و اخلاق رذيله است.

و خداي تعالي مي‏فرمايد: «وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ يَبْخَلُونَ بِما اتيهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَيرا لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرُّ لَهُمْ سَيُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيمَه»[1] خلاصه معني آنكه: «گمان نكنند كساني كه بخل مي‏ورزند به آنچه خدا از فضل خود به ايشان عطا فرموده، كه اين خير ايشان است بلكه اين شرّ است از براي ايشان و زود باشد كه در روز قيامت آنچه را بخل كرده‏اند طوق شود و به گردن ايشان افتد» و حضرت رسول - صلّي اللّه عليه و آله - فرمود كه: اصلاً و ابداً دور بخل نگرديد كه آن هلاك كرد كساني را كه پيش از شما بودند و ايشان را بر اين داشت كه خون يكديگر را ريختند و آنچه بر ايشان حرام بود حلال شمردند» و از آن حضرت روايت شده است كه: «بخل، دور است از بهشت و نزديك است به آتش و جاهل سخي محبوب‏تر است نزد خدا، از عالم بخيل» و فرمود كه: «بخل، درختي است كه: ريشه آن به درخت زقّوم فرو رفته و بعضي از شاخهاي خود را به دنيا آويخته است. پس هر كه به شاخي از آن چنگ زند او را داخل آتش مي‏كند.

آگاه باشيد كه بخل، ناشي از كفر است و عاقبت كفر آتش است و نيز از آن سرور روايت شده است كه اگر كسي از شما بگويد كه بخيل بهتر است از ظالم، جوابش اين است كه چه ظلمي بدتر است در نزد خدا از بخل.

قسم ياد نموده است خدا به عزّت و عظمت و جلال خود كه بخيل را داخل بهشت نكند. «شخصي در جهاد در خدمت آن حضرت كشته شد زني بر او مي‏گريست و مي‏گفت: «وا شهيداه» حضرت فرمود كه: چه مي‏داني كه او شهيد است؟ شايد كه او سخن بي‏فايده مي‏گفته يا بخيل بوده». روزي آن بزرگوار مردي را ديد كه پرده كعبه را گرفته مي‏گويد: «خدايا به حرمت اين خانه، گناه مرا بيامرز. حضرت فرمود: بگو ببينم چه گناه كرده‏اي؟ عرض كرد كه:

گناه من بزرگتر از آن است كه بگويم. فرمود كه: گناه تو بزرگتر است يا زمين؟ گفت: گناه من. فرمود: گناه تو بزرگتر است يا كوه ها؟ گفت: گناه من. فرمود: گناه تو بزرگتر است يا درياها؟ گفت: گناه من. گفت: گناه تو اعظم‏تر است يا آسمان‏ها؟ گفت: گناه من. فرمود:

گناه تو اعظم است يا عرش؟ گفت: گناه من. فرمود: گناه تو اعظم است يا خدا؟ گفت:

خدا اعظم و اعلي و اجلّ است. پس حضرت فرمود: بگو گناه خود را. عرض كرد:

يا رسول اللّه من مرد صاحب ثروتم و هر وقت فقيري رو به من مي‏آيد كه از من چيزي بخواهد گويا شعله آتشي رو به من مي‏آورد. حضرت فرمود: دور شو از من و مرا به آتش خود مسوزان. قسم به آن خدائي كه مرا به هدايت و كرامت برانگيخته است كه اگر ميان ركن و مقام بايستي و دو هزار سال نماز كني و اين قدر گريه كني كه نهرها از آب چشم تو جاري شود و درختان سيراب گردند و بميري و بخيل باشي خدا تورا سرنگون به جهنم مي‏افكند» و روايت شده است كه: «دو ملك موكل‏اند كه در هر صباحي ندا مي‏كنند كه خداوندا مال هر بخيل را تلف كن و هر كه انفاق كند، عوض به او كرامت كن» و اخبار در مذمّت صفت بخل، بي‏حد و خارج از حيّز عدّ (شمارش) است، با اين كه خود اين صفت، در بردارنده ي مفاسد بي‏شمار در آخرت و دنياست. حتي اينكه تجربه شده است كه نگاه كردن به روي بخيل، دل را مي‏گيرد و آن را تاريك مي‏كند و ديده شده است كه: هر كه لئيم و بخيل است، در نظرها خوار و ذليل است.

همچنان كه پيشواي اهل كرم حضرت اميرالمؤمنين - عليه السّلام - فرمود كه: «بخل، صاحب خود را حقير و بي ارزش مي‏كند» و از بخل و خساست، حيثيت و آبروي انسان بر باد فنا مي‏رود.

بلكه همچنان كه آن حضرت تصريح فرمودند و مشاهده شده اولاد بخيل با او دشمن و هيچ بخيلي را در عالم دوستي نيست. اهل و عيالش چشم به مرگ او دوخته و فرزندانش ديده بر راه وفات او نهاده و آن مسكين بيچاره، با وجود توانايي، به سختي و با وسعت بسيار، به تنگي مي‏گذراند. زندگاني او در دنيا چون فقرا و محاسبه و مؤاخذه او در آخرت، محاسبه و مؤاخذه اغنياست. در دنيا خوار و ذليل و در عقبي به عذاب اليم گرفتار.

 

- معالجه مرض بخل

بدان كه: معالجه مرض بخل، محتاج به معالجه علمي و عملي است اما علم، پس آن است كه: آفت بخل را بداند و فايده جود و كرم را بشناسد و بعد از آنكه طالب علاج اين مرض باشد، بسيار ملاحظه آثار و اخباري كه در مذمت بخل و مدح سخاوت رسيده بكند و «وعده و وعيدي» كه بر اين دو صفت شده، به نظر در آورد و ذلّت بخيلان و تنفّر مردم را از ايشان مشاهده نمايد.

و بداند كه: از براي او خانه ديگري غير از اين خانه نيز هست، كه خواه ناخواه بايد به آنجا برود و در آنجا نيز احتياج دارد و قدري را كه پيش مي فرستد و ذخيره مي نمايد در روز درماندگي به كارش مي آيد و اعتماد بر فرزندان نكند. تو در باره پدر و مادر ببين چه كردي كه فرزندان در باره تو كنند.

به دختر چه خوش گفت بانوي ده  //  كه روز نوا برگ سختي بنه

خور و پوش و بخشاي و راحت رسان  //  نگه مي چه داري ز بهر كسان

به دنيا تواني كه عقبي خري  //  بخر جان من ورنه حسرت بري

زر و نعمت اكنون بده كان توست  //  كه بعد از تو بيرون ز فرمان توست

پريشان كن امروز گنجينه چيست  //  كه فردا كليدش نه در دست توست

تو با خود ببر توشه خويشتن  //  كه شفقت نيايد ز فرزند و زن

كسي گوي دولت ز دنيا برد  //  كه با خود نصيبي به عقبي برد

غم خويش در زندگي خور كه خويش  //  به مرده نپردازد از حرص خويش

به غمخوارگي چون سرانگشت من  //  نخارد كسي در جهان پشت من

درون فرو ماندگان شاد كن  //  ز روز فروماندگي ياد كن

و چون اين مراتب را دانستي خود را خواه نا خواه بر عطا و بخشش ملزم كن و دل از مال بركن و پيوسته بخشش كن و احسان به فقرا بنماي، تا اينكه طبع تو به صفت بذل و احسان راغب شود.

و طالب صفت سخاوت بايد كه چون اراده عطائي كند در آن توقّف نكند، كه شيطان لعين در مقام وسوسه در آيد و او را وسوسه كند و از فقر و كم شدن سرمايه بترساند.

و اگر مرض بخل مزمن شده باشد در مقام بي غم كردن نفس خود برآيد و مشهور شدن در بلاد و محبت مردم و نام نيك و ستايش دور و نزديك را به نظر در آورد و بسيار در اين‏ها و در نام نيك سخاوتمندان تأمّل كند تا از اين راه به سخاوت علاقه مند شود و دست او به بذل و عطا گشوده شود.

و نفس او في الجمله در بخشش مطيع گردد و اگر چه عطاي به اين قصد هم از صفات رذيله است و حقيقت سخاوت نيست، - چنان كه ذكر خواهد شد وليكن اين مانند آن است كه: چون طفل را مي‏خواهند از شير بگيرند و پستان را از ياد او ببرند او را به گنجشك و امثال آن مشغول مي‏كنند و شكي نيست كه: گنجشك‏بازي، كمال طفل نيست و ليكن بعد از علاج، شوق او به گنجشك مي‏شود.

پس درباره اين شخص هم ضرر ندارد كه ابتدا دل خود را به اين قصدها شاد كند تا علاقه مال از دل او تمام شود، آن وقت در صدد تصحيح قصد و نيّت خود برآيد.

مخفي نماند كه عمده در علاج اين صفت، قطع سبب آن است و سبب آن دوستي مال دنيا است، پيش از دوستي امور ديگر، كه بر احسان مترتب مي‏شود و سبب دوستي مال، يا محبت لذتها و شهوت هاي دنيوي است كه به وسيله مال به آنها مي‏توان رسيد.

يا به ضميمه طول امل(آرزو)، يا به جهت نگاهداري و ذخيره كردن از براي اولاد است. يا بدون سبب، خود مال را دوست دارد از حيثيّت آنكه مال است. همچنان كه مي‏بينيم كه بعضي از پيران كار افتاده اين قدر مال دارند كه آنچه اميد به عمر خود دارند كفايت ايشان را مي‏كند و اموال بسيار زياد مي‏ماند و فرزندي هم ندارند كه عاقبت انديشي او را كند. با وجود اين، شب و روز در سعي و زحمت از پي تحصيل مال و بر روي هم نهادن آن‏اند.

و چه بسيار باشد كه بر خود سخت گيري بسيار كنند و به مشقّت بگذرانند. بلكه از دادن خمس و زكوه خود داري نمايند و به خرج كردن ديناري در علاج بيماري خود راضي نشوند و چنين كسي عاشق درهم و دينار است و لذت او به داشتن مال است و با وجود اينكه مي‏داند كه به زودي مي‏ميرد و دشمنان او مال او را غارت مي‏كنند، ديناري به مصرف دنيا، يا آخرت خود نمي‏رساند و اين مرضي است كه معالجه آن در بسيار مشكل است، به خصوص در ايام پيري، زيرا كه اين مرض در اين وقت مزمن شده است و قوّت گرفته و بدن ضعيف شده است و مقاومت با مرض نمي‏كند و چنين كسي در نهايت ضلال و گمراهي و مصداق «خَسِرَ الدُّنْيا وَ الاخِرَه»[2] است. بلكه هر كه فرقي ميان سنگ و مال بيشتر زا اندازه نياز ببيند، جاهل و احمق و نادان مطلق است.

زر از بهر خوردن بود اي پسر براي نهادن چه سنگ و چه زر و چنين كسي بايد تأمل كند كه تفاوت مالي كه خرج نكني و به كار تو نيايد با خاك صحرا و آب دريا و سنگ كلوخ چه چيز است؟ چنان فرض كن كه در زير خانه تو خمهاي پر از طلا و نقره مدفون است، چون تو خرج نكني با خاك چه فرق دارد؟ و حال اينكه اگر آن را در زير هزار سنگ پنهان كني روزگار آن را به باد يغما خواهد داد.

خواه بنه مايه و خواهي بباز كانچه دهند از تو ستانند باز

و اگر سبب آن حب شهوات و طول امل باشد بايد معالجه آن را به آنچه در حرص و قناعت گفتيم و آنچه در علاج طول امل گفتيم بايد نمود و اگر جمع مال به جهت اولاد و فرزندان باشد اين نيست مگر از بي‏اعتقادي و بي‏خردي، زيرا كه: پروردگاري كه اولاد را آفريده روزي نيز به جهت ايشان مقرّر كرده است.

يكي طفل دندان برآورده بود  //  پدر سر به فكرت فرو برده بود

كه من نان و برگ از كجا آرمش  //  مروت نباشد كه بگذارمش

چو بيچاره گفت اين سخن پيش جفت  //  نگر تا زن او را چه مردانه گفت

مخور گول ابليس تا جان دهد  //  هر آن كس كه دندان دهد نان دهد

تواناست آخر خداوند روز  //  كه روزي رساند تو چندان مسوز

ديده عبرت بگشاي و بنگر چقدر كسان كه در كودكي پدر را از دست داده اند و هيچ مالي براي ايشان به جا نمانده با وجود اين، بسيار حال و ثروت ايشان از كساني كه اموال بسيار از پدر به جهت ايشان مانده بهتر و بيشتر است. كم كسي را مي‏بينيم كه آنچه دارد به واسطه ارث پدر بوده باشد و حال اينكه فرزند اگر صالح و پرهيزكار بوده باشد خداوند به وجهي بهتر كفايت و كارسازي او را بكند و اگر فاسق و تباه روزگار باشد، آن مالي را كه تو به زحمت و دردسر جمع كرده‏اي و نخورده‏اي صرف لهو و لعب و معصيت خدا خواهد نمود و گناه او به تو خواهد رسيد.

 

[1] . آل عمران، آيه 180

[2]. سوره حج، آيه 11

 

نویسنده: برگرفته از كتاب معراج السعاده - ملا احمد نراقي، ص 228

 

 

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha