یکشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ |۱۹ شوال ۱۴۴۵ | Apr 28, 2024
کد خبر: 346298
۲۰ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۵:۵۲
تونل غزه

حوزه/ ارتش مصر که در طول 40 سال حتی یک گلوله به سمت اسرائیل شلیک نکرده بود، برای تامین امنیت ملی اسرائیل به جان مصری های ساکن سینا افتاد در حالی که می توانست این مشکل را با مذاکره حل و فصل کند.

به گزارش سرویس بین الملل خبرگزاری «حوزه»، "مجدی حسین" از مبارزان سرشناس مصر و رئیس حزب الاستقلال این کشور در ادامه سلسله یادداشت خود با عنوان "بندگی آمریکا شرک معاصر" چنین نویسد:

در این فصل نیز به مساله باور "ناتوانی در رویارویی با آمریکا" خواهیم پرداخت. سخن ما در مورد نهاد نظامی مصر بود و به اینجا رسید که عمر سلیمان تا زمان سقوط مبارک شخصیتی محوری در این نهاد بود.

نقش دستگاه اطلاعات در شکنجه اسلام گراها به سود آمریکا!!

آنچه که در مورد نقش عمر سلیمان و دستگاه امنیتی مصر در شکنجه ده ها مصری و حتی غیر مصری به دستور سازمان اطلاعات آمریکا و بازداشت بدون محاکمه این افراد گفته می شود، جنایتی فجیع بوده که نیازمند تحقیق و بررسی می باشد، اما نکته مهم تر این است که این جنایت ها در چهارچوب همکاری استراتژیک مصر با آمریکا صورت می گرفت. مبارک و عمر سلیمان و سایر نظامیان نیز از این همکاری دفاع می کنند، چون بر این باورند که این همکاری ها در جهت رویارویی با تروریسم صورت گرفته و مصر و آمریکا در این زمینه منافع مشترکی داشته اند، زیرا تروریسم اسلامی هر دو را تهدید می کرده. البته این ادعا باطل است؛ چرا که تروریسم علیه آمریکا، در واقع به خاطر تجاوز این کشور به عراق و افغانستان و همچنین حمایت از اسرائیل شکل گرفت، اما کسانی که علیه نظام داخلی خود اعمال خشونت می کنند، نظام باید با آنها تعامل کند و شاید هم مجبور شود با آنها به خشونت رفتار کند، اما باز هم این موضوع داخلی است و به آمریکا ربطی ندارد. همچنین اگر حاکمان یک کشور بهره ای از عقل و خرد داشته باشند، باید با خود بیاندیشند که چرا اسلامگراها علیه آنها از خشونت استفاده می کنند (اسبابی مانند پیروی از آمریکا و استبداد و همچنین خصومت با جریان اسلامی) نه اینکه قبل از هر اقدامی به فکر همکاری با آمریکا علیه شهروندان خود باشند.

ادوارد واکر سفیر سابق آمریکا در قاهره می گوید: اطلاعات مرکزی آمریکا گروهی ضد تروریسم از نیروهای مصری را آموزش داده بود[1] و این نیروها بیش از هر چیز شبیه جوخه مرگ بودند و ماموریت آنها در قتل و حذف انسان ها خلاصه می شد. این نویسنده آمریکایی که حتما اطلاعات خود را از سازمان اطلاعات آمریکا دریافت کرده و در این خصوص می گوید سازمان اطلاعات مصر نقش مهمی در نفوذ به گروه های تروریستی دارد؛ چرا که اطلاعات آمریکا برای این ماموریت نیاز به افرادی داشت که از تجربه و مهارت کافی در تعامل با فرهنگ ها و زبان های منطقه عربی و اسلامی برخوردار باشند و غالبا برای این ماموریت ها به افسران اطلاعاتی مصر متوسل می شد.

جین مایر[2] در روزنامه "نیویورکر" چاپ آمریکا، سلیمان را مهره سازمان اطلاعات آمریکا در مصر می شمارد که یکی از ماموریت های او ربودن اسلامگراها از نقاط مختلف جهان و انتقال آنها به مصر برای بازجویی وحشیانه از آنها بوده؛ چرا که سازمان اطلاعات آمریکا با وجود کشورهایی پا به رکاب مانند مصر، برای خود مناسب نمی دانست تا در کشور خود، دست شان را به موارد نقض حقوق بشر آلوده کند.

در تاریخ 10 نوامبر 2006 میلادی روزنامه "واشنگتن پست" ماجرای ابو عمر المصری را منتشر کرد. این روزنامه می گوید ابوعمر از خیابان های شهر میلان ایتالیا توسط ماموران و پلیس مخفی ایتالیا ربوده و توسط هواپیمای ترابری نظامی به آلمان، سپس از آنجا در 17 فوریه 2003 میلادی به مصر منتقل شد[3] و به مدت 14 ماه در زندان بود؛ از این مدت بازداشت هفت ماه آن را توسط الکتریسیته مورد شکنجه قرار گرفت. ابوعمر تاکید می کند که اطلاعات مصر حتی اسلامگراهای غیر مصری را نیز مورد بازجویی و شکنجه قرار می داد و از آنها در زندان ویژه وابسته به اطلاعات نگهداری می شد. یکی دیگر از شهروندان مصری که تا کنون از سرنوشت او اطلاعی در دست نیست، طلعت قاسم[4] است. در پرونده طلعت قاسم مطلبی علیه مصر به چشم نمی خورد و تنها جرم او این بود که در جنگ علیه اشغال افغانستان توسط شوروی شرکت کرده و پس از آن نیز در بوسنی و هرزگوین علیه جنایتکاران صرب جنگیده بود. قاسم در کرواسی به دست ماموران اطلاعاتی کروات ربوده و سپس از راه دریا به مصر منتقل و در مقابل عمر سلیمان و اطلاعات مصر کشته شد.

ما در اینجا با نوعی سرسپردگی آشکار به آمریکا(نه به خدا) در امور مربوط به زندگی انسان ها روبرو هستیم و این گران ترین دارایی آنها است و جنایتی درجه یک در اسلام به شمار می رود، اما عمر سلیمان و بهتر بگوییم سازمان اطلاعات یا همان نظام مبارک از خدا نترسید و به پیمان گناه آلود خود با آمریکا پایبند شد. خداوند عزوجل در سوره فرقان درباره ویژگی های مؤمنان می فرماید:

«وَالَّذِينَ لَا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهاً آخَرَ وَلَا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَلَا يَزْنُونَ وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ يَلْقَ أَثَاماً (68) يُضَاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَيَخْلُدْ فِيهِ مُهَاناً (69) إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلاً صَالِحاً فَأُوْلَئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَكَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِيماً (70)».

اگر به همین دو مثال و نمونه ای که بیان شد توجه کنیم، می بینیم که ابوعمر المصری جنایتی را مرتکب نشده بود که مستحق شکنجه با برق باشد؛ چرا که او پس از جنجال رسانه ای غرب آزاد گردید و زمانی که قبل از انقلاب 25 ژانویه 2011 هنوز در مصر بود و حتی پس از آن، محاکمه نشد. همچنان طلعت قاسم به خاطر مبارزه با شوروی و صرب ها سزاوار این بود که به او نشان افتخار دهند، نه اینکه او را بکشند و اگر هم جنایتی را مرتکب شده بود، چرا محاکمه نشد و حال آنکه دادگاه های نظامی در مصر فراوان است؟!!

همچنین ما نشنیدیم سلیمان تا زمان مرگ خود از گناهان خود توبه کرده باشد، تصور ما این است که آمریکایی ها او را کشتند، زیرا تاریخ مصرف او تمام شد و اسرار زیادی را نیز می دانست. این نمونه زنده ای از بندگی آمریکا و رها کردن بندگی خدا و پذیرفتن خواسته های آمریکا است. اما اگر این ادعا که می گویند این افراد تروریست هایی بودند که برای نظام مبارک خطرناک بودند اگر صحیح باشد، اولا باز هم باید محاکمه می شدند نه اینکه حذف شوند و دوم اینکه باید این افراد ابتدا ثابت کنند که نظام مبارک نظامی شرعی بوده است!!

فاجعه تقدیم مشخصات و سوابق مردم مصر به آمریکا

یکی از فجایع دوره مبارک و سلیمان همین واقعه است که همانند آن را در تاریخ نشنیده ایم؛ واقعه ای که در جریان آن مشخصات تمام مردم مصر به آمریکا تقدیم شد. روزنامه اطلاعاتی الفجر جزئیات این ماجرا را چند ماه پس از انقلاب نقل کرد، چون در آن زمان مصلحت نظام در این بود که هر چیزی علیه مبارک و خاندان او منتشر شود. الفجر نیز این ماجرا را به این خاطر نقل کرد که گمان می کرد این کار او موجب درخشش چهره سلیمان خواهد شد. ماجرا از این قرار است که آمریکا از مبارک می خواهد تا هارد دیسکی شامل مشخصات تمام مردم مصر یعنی اطلاعات کامل مصری ها و گزارش های سیاسی در مورد فعالان را در راستای همکاری امنیتی میان دو کشور به آمریکایی ها تقدیم کند و مبارک هم طبق عادت خود به سادگی و سرعت این پیشنهاد را پذیرفته بود و از عمر سلیمان خواسته بود این کار را انجام دهد. عمر سلیمان نیز به این دستور توجه نکرده و در مورد این درخواست بی سابقه دچار تردید شده بود. اما مبارک سلیمان را دور زده و مستقیما از حبیب العادلی وزیر کشور وقت خواسته بود که این کار را انجام دهد و العادلی هم از قدرت خود برای انجام این دستور مبارک استفاده کرد و این اطلاعات را در اختیار آمریکا قرار داد. من معتقدم که این یک جاسوسی از نوع پیشرفته است که جا داشت مبارک و عادلی فقط به خاطر این کار (با صرف نظر از جنایات دیگر) اعدام شوند، اما جالب این است که کسی بخواهد با استفاده از این ماجرا میهن پرستی سلیمان را استنباط کند؛ چرا که به عکس، این ماجرا نشان می دهد که او نیز شریک جرم این خیانت بوده و با اینکه از این ماجرا مطلع بود، اما آن را برملا نساخته و بر آن سرپوش گذاشت و از این ماجرا به عنوان نقطه اختلاف خود با مبارک استفاده کرد و به کار خود نیز ادامه داد، گویی وی همچنان رئیس امنیت ملی است!!

رابطه ویژه عمر سلیمان با مبارک

روال بحث اکنون به اطلاعات انحصاری می رسد که پس از گذشتن مدت زمان زیادی از دوره مبارک از یک منبع موثق شنیده ام. اطلاعاتی که درباره ارتباط های شخصی و صمیمانه میان مبارک و سلیمان است و درست به عکس چیزی است که برخی عناصر اطلاعات، رسانه ها و سیاسیون تصور می کنند. سلیمان بی تردید از مواضع مبارک درباره آمریکا ناراحت نبود، بلکه هردوی آنها در این زمینه کاملا هماهنگ بودند و ماجرای صمیمیت آنها فقط به جریان اصرار مبارک در حادثه "آدیسابا" برای سفر با خودروی ضد گلوله بر نمی گردد؛ گرچه این پافشاری سلیمان باعث شد که جان مبارک و سلیمان حفظ شود. سلیمان همان طور که پیش تر در مورد نظریه های وی سخن گفتیم،به رابطه و دوستی با آمریکا و اسرائیل بسیار مشتاق بود و مبارک هم چیزی بیشتر از این از او نمی خواست. آغوش مبارک همیشه برای سلیمان باز بود و سلیمان هم جایگاه رئیس جمهور را حفظ می کرد و با وجود اینکه سوزان و جمال همچون خمیر در دست سلیمان نرم بودند، و البته او و تمام نظامیان با حکومت موروثی مخالف بودند، اما باز هم این مساله با وجود اهمیت آن نتوانست روابط عمیق میان مبارک و سلیمان را دچار آسیب کند؛ چرا که مبارک همواره به سلیمان اهمیتی ویژه می داد و در سال های آخر حکومت مبارک، سلیمان رفته رفته با وجود ریاست بر سازمان اطلاعات، از این سازمان کناره گرفت و تقریبا هر روز به کاخ ریاست جمهوری می رفت و دفتر مبارک کنار دفتر افراد بود و روزانه با هم مشورت می کردند به ویژه در مورد امور سیاست عربی و خارجی. تا اینکه کار به جایی رسید که عمر سلیمان عملا وزیر خارجه بود و فقط هفته ای یک بار به وزارت اطلاعات می رفت و هنگامی که مبارک مبتلا به سکته مغزی شد، اطرافیان مبارک با عمر سلیمان و عناصر اطلاعات درباره راه های درمان او مشورت کردند و به این نتیجه رسیدند که فقط دو کشور آلمان و آمریکا می توانند او را درمان کنند. مبارک نپذیرفت به آمریکا برود، چون می دانست آنها ها با مزدورانی که تاریخ مصرف شان تمام شده چگونه رفتار می کنند (و همین اتفاق بعدها برای سلیمان رخ داد) و از این رو برای درمان به آلمان رفت و ادعا کرد که برای عمل دیسک کمر به آلمان می رود و در آلمان هم نیروهای اطلاعات و پزشکان مصری، پزشکان معالج آلمانی را کاملا تحت نظر گرفتند تا مبادا اقدامی علیه مبارک انجام دهند. وقتی مبارک از سفر درمانی خود برگشت، روحیه ضعیفی داشت و هنگامی که سلیمان در فرودگاه به استقبال او آمد، مبارک به او گفت: ای سلیمان آماده باش که زمام کشور را به دست بگیری، من دیگر توانایی ندارم. در دوران نقاهت مبارک، سلیمان در اتاق مجاور او اقامت داشت و به طور جدی درباره سخن مبارک فکر می کرد و حتی از معاونان و مشاوران مبارک خواسته بود تا وقتی رئیس جمهور شد با او کار کنند، اما هنگامی که مبارک بار دیگر سلامتی خود را به دست آورد، از حرف خود بازگشت!! اما ارتباط او با سلیمان همچنان قوی بود و سلیمان همچون حد فاصلی میان مبارک و جمال بود تا از درگیری میان خانواده و نهاد نظامی جلوگیری کند. بار دیگر باید بگویم که در مورد رابطه با آمریکا و اسرائیل هیچ اختلافی میان مبارک و سلیمان نبود و آمریکا نیز به مبارک ـ سلیمان ـ جمال به چشم محبت نگاه می کرد و تحلیل های زیادی نیز توسط اطلاعات آمریکا نوشته شد که جانشین مبارک را در سلیمان یا جمال محدود می دانستند. اما آمریکا واقعا میان این دو نفر سرگردان بود که کدامیک را انتخاب کند، چون هردو به آمریکا وفادار بودند. تنها عیب سلیمان نظامی بودن وی بود و آمریکایی ها ترجیح می دانند که رئیس جمهور بعدی یک غیر نظامی باشد. و عیب جمال نیز این بود که پسر رئیس جمهور بود و ریاست او باعث موروثی شدن حکومت در مصر می شد و این امر با جمهوری بودن نظام منافات داشت اگرچه آمریکا به چنین وضعیتی در آذربایجان تن داده و پسر علی اف پس از وفات وی به حکومت رسید و تا کنون نیز رئیس جمهور است. آمریکا در واقع کاری به دموکراسی ندارد، بلکه به فکر استقرار نظامی وابسته به خویش است.

این حالت وفاداری سلیمان به مبارک در جریان انقلاب ژانویه 2011 میلادی کشف شد و در نهایت نیز به مرگ سیاسی سلیمان منجر شد. از نکات جالب توجه در مورد سلیمان به عنوان تک سوار مصر و رهبر به اصطلاح ملی این است که ما متوجه شدیم صمیمی ترین دوست وی مبارک نبود، بلکه بدترین وزیر امور خارجه مصر به نام ابوالغیط بوده و همچنین طارق حجی که وکیل سابق شرکت نفتی شل بوده و می دانیم که شل شرکتی یهودی است که توسط روچیلد[5] تاسیس شد. سلیمان همواره با حجی در تماس بوده و از او درخواست کتاب برای مطالعه می کرد، با اینکه حجی فرهنگی سطحی داشته. نکته دیگر این است که همین حجی به عنوان وکیل شرکت شل، مشاور سلیمان در موضوع های نفتی بوده و از این رو طبیعی است که به صدور گاز مصر به اسرائیل علاقمند باشد.

پس از انقلاب و در مرحله تفکر به نامزد شدن برای ریاست جمهوری، عمر سلیمان در سخنانی گفت: (باید هرگونه درگیری منطقه ای و بین المللی در وقت کنونی متوقف شود و مرزهای منطقه حفظ شود و جامعه بین الملل (منظور او آمریکا و غرب است) را با مصر دشمن نکنیم و در این مرحله حساس برای کشور مشکلات امنیتی درست نکنیم). این سخن بسیار مهم است، زیرا همچنان نیز نظر تمام نخبگان مصر همین است الا مارحم ربی. نظامیان و غیر نظامیان، اسلامگراها و سکولارها، چپ و راست، همه بر عدم تحریک آمریکا اجماع دارند گویی آمریکا خارج از تصور است و گویی آمریکا و اسرائیل اولین مسؤول تفرقه امت نیستند و گویی رهایی مصر از بحران، بدون آمریکا ممکن نیست. از این رو نهاد نظامی مصر مسؤول انتشار این تفکر گمراه کننده و سیطره آن بر رسانه است.

بررسی موضع مصر در مساله تونل های غزه:

پیش از این به مساله موضع عمر سلیمان و نیروهای مسلح در مورد مساله فلسطین اشاره کردم، اما بار دیگر به مساله تونل های غزه از زاویه ای جدید می پردازیم. زمانی در دوره ریاست جمهوری مبارک، حزب ما به نام حزب العمل(الاستقلال) تنها حزبی بود که به مسائل ملی می پرداخت و با وجود این که در میان احزاب سیاسی ما بیشترین اصطکاک را با مبارک داشتیم، اما شاهد جهت گیری هایی در دولت علیه خصوصی سازی بودیم، جهت گیری های مخالف با حالت سستی و فروماندگی در برابر اسرائیل و آمریکا. مرکز این جهت گیری ها نیز نیروهای مسلح و سازمان اطلاعات بود، اما حتی در صورت صحت این مطلب نیز گذر روزگار به ما ثابت کرد که سازمان اطلاعات نیز در نهایت امر مطیع اوامر رئیس جمهور بود و گذر زمان ثابت کرد که رئیس جمهور و ارتش روز به روز بیشتر و بیشر با اسرائیل و آمریکا همسو می شدند. ما در آن زمان موضوع فلسطین را به عنوان یک شاخص می دانستیم، زیرا مقاومت مسلحانه در غزه اولین امری بود که اسرائیل را آشفته می کرد و عجیب این است که مواضع مصر در مورد مساله فلسطین در دوره السیسی از دوره مبارک بدتر شد. این مساله ای است که به آزادی های سیاسی رؤسای جمهور مربوط می شود و سخن ما به معنای دفاع از مبارک نیست، بلکه برای تاکید بر این است که موضع هم پیمانی مصر با آمریکا و صهیونیسم روز به روز بدتر می شود و نیروهای مسلح هر روز امتیازهای جدیدی را در این زمینه واگذار می کنند که نشان می دهد رابطه با آمریکا و اسرائیل از ثوابت عقیدتی است که حتی در صورت نابودی ما نیز تغییر نمی کند!!

من سخن عمر سلیمان خطاب به جهاد الخازن را در مورد تونل های غزه باور می کنم، چون شاهد عینی آن بودم. جهاد الخازن می گوید: (سلیمان می خواست بدون مشورت با آمریکا و اسرائیل به فلسطین کمک کند و روزی نقشه تونل های غزه و اسامی مالکان هر تونل و قیمت های قاچاق را به من نشان داد و گفت به آمریکا و اسرائیل وانمود می کند که ما چیزی در مورد معاهده اقتصادی و نظامی با غزه نمی دانیم. همچنین بحث موانع فلزی بر سر راه تونل ها هم یک شایعه بود و نتوانست هیچ تونلی را متوقف کند و سبب آن هم این بود که سلیمان در ظاهر به فشارهای آمریکا و اسرائیل جواب مثبت می داد اما در واقع کار خود را می کرد).(پایان سخن جهاد خازن)

اما اینکه من می گویم سخن سلیمان را در این باره خصوص می کنم به این خاطر است که این تونل ها را از نزدیک دیده ام و شاهد منطقه این تونل ها و عملکرد آنها در رفح بوده ام و اکنون می توانم پس از خراب شدن آنها به راحتی درباره آن سخن بگویم. منطقه تونل ها مکانی بسیار کوچک است و امکان جابجایی این همه کالا از این تونل ها به صورت مخفیانه وجود ندارد. مقادیر بسیار زیادی بنزین توسط لوله های کوچک داخل تونل ها منتقل می شد و کالاهای مختلف نیز با کامیون به رفح منتقل و سپس از طریق تونل ها منتقل می شد، به گونه ای که با کوچک ترین اقدام امنیتی می توان این نقل و انتقالات را کشف کرد. و کار به جایی رسیده بود که می گفتند این تونل مخصوص سوخت و تونل دیگر مخصوص ماکارونی و سبزیجات است و ... هنگامی که وارد اتاق مجاور تونل ها شدم، از جوان مسؤول آن پرسیدم آیا پلیس مانع شما نمی شود؟ گفت: نه و به عکس با ما همکاری می کنند!! یادم هست که در این تونل های تنگ نزدیک بود از خفگی بمیرم، زیرا عملیات نقل و انتقال تراکم زیادی داشت و کیسه های سیمان و کالای خانه از این تونل ها منتقل می شد و جوانان فلسطینی این کالاها را با دست و به حالت سینه خیز منتقل می کردند و من نیز سینه خیز همراه آنها می رفتم.

اما تحلیل من از مجاز بودن این تونل ها در زمان مبارک چیست؟

1. غزه هر از چند گاهی توسط اسرائیل تحت فشار و محاصره قرار می گرفت و اهالی غزه وقتی به حالت اضطرار می رسیدند چاره ای نداشتند مگر اینکه برای تامین نیازهای خود به مصر بیایند و این اتفاق دوبار رخ داد و قابل تکرار نیز بود. از این رو به صلاح مصر بود که نگذارد کار غزه به حالت اضطرار برسد و به این نتیجه رسید حال که نمی تواند کالاها را علنی به غزه ارسال کند این کار را به صورت زیرزمینی انجام دهد و بعد هم این گونه وانمود کند که از آن بی خبر است.

2. این شکل قاچاق که انسان های نادان در رسانه ها به آن اعتراض می کنند، در واقع راهی برای صادرات کالاهای مصر است که هیچ بازار عربی دیگری برای آنها وجود ندارد و سود زیادی هم برای صادر کنندگان داشته و تولید کننده مصری از آن سود می برد.

3. دستگاه امنیتی مصر بر تونل های قاچاق سلاح نظارت داشت تا قاچاق سلاح در حد معقول باشد و اجازه انتقال سلاح های پیشرفته را نمی داد. در آن زمان این تنها باقی مانده نظریات صحیح امنیت ملی مصر بود که غزه خار چشم اسرائیل است، اما اکنون همین نظریه نیز در حال پوسیدگی و زوال است.

در زمان السیسی حمله شدیدی به این تونل ها صورت گرفت که 90 درصد آنها تخریب شد و دلیل آنها هم این بود که می گفتند ما به جای این تونل ها گذرگاه رفح را باز می کنیم، اما گذرگاه رفح هیچ گاه باز نشد. رسانه ها نیز در این زمینه به خدا و پیامبر خیانت کردند و با به راه انداختن جنجال این گونه وانمود کردند که این تونل ها امنیت مصر را تهدید می کند و برای اینکه افکار عمومی مردم مصر را برای تخریب تونل ها توجیه کنند، این گونه شایعه کردند که غزه منبع تغذیه سلاح و تروریست های سینا است، با اینکه غزه در محاصره بود و خودش به سلاح نیاز داشت و از طرفی سیاست جنگی حماس و جهاد با هرگونه عمل مسلحانه خارج از فلسطین مخالف است و حماس به خوبی می داند که مصر تنها راه ارتباطی آنها با جهان است و هیچ گاه کاری نمی کرد که مسؤولان مصر را با خود دشمن کند.

ادامه پیروی از شیطان موجب سقوط بیشتر است

نمی توانم بگویم میهن دوستی مبارک بیشتر از السیسی بود؛ چرا که مبارک هم نمی خواست کاری کند که غزه به یک دژ مسلح علیه اسرائیل تبدیل شود، بلکه این خود غزه بود که این کار را با سختی و مشقت فراوان انجام داد و سلاح مورد نیاز خود را خودش ساخت؛ از بمب های دستی گرفته تا آر پی جی و موشک. نظام مبارک همان طور که سلیمان می گوید همواره به غزه فشار می آورد که اسرائیل هرکاری که کند شما نباید از موشک استفاده کنید!! مبارک ملی تر از السیسی نبود، اما استمرار در پیروی راه شیطان بالاخره انسان را به جایگاه بدتری می رساند. همین السیسی زمانی مدیر اطلاعات جنگی در زمان تعامل مصر با تونل ها بود. یکی از امور بسیار ناراحت کننده این است که روابط مصر و اسرائیل همواره عادی تر از روابط با آمریکا بود و این اسرائیل بود که به آمریکا فشار می آورد تا مواضع مصر را درک کند به گونه ای که ما در دوره مبارک به ویژه در نیمه دوم حکومت او حتی نشنیدیم که مصر برای یک بار هم که شده از اسرائیل شکایتی کند. در دوره السیسی هم نشنیدیم که نظام و رسانه ها یک شکایت علیه اسرائیل مطرح کنند، بلکه اگر سرزنشی هم بوده متوجه آمریکا بوده.  و این نکته ای مهم است که نشان می دهد مصر به هیچ وجه و در هیچ صورتی بنا ندارد از اسرائیل فاصله بگیرد حتی اگر اسرائیل بخواهد تمام مسجد الاقصی را به آتش بکشد.

مبارک و السیسی می دانند که قلب آمریکا از طریق اسرائیل به دست می آید و البته این معادله برای کسی که بخواهد همواره در محراب آمریکا در حالت رکوع باشد معادله ای صحیح است. سخن من این است که همراهی با شیطان همیشه انسان را به جایگاه بدتری می رساند و انسانی که با دزدی شروع کرده پس از آن دست به زنا و سپس قتل و تکرار قتل می زند. در زمینه همراهی با شیطان آمریکا و صهیونیسم نیز کار به جایی می رسد که رئیس جمهور مصر گاز مصر با به صورت شبه رایگان به اسرائیل دهد و پیمان کویز(QIZ) را امضا کند و مبارک همه این کارها را در دوره دوم حکومت خود انجام داد. هماهنگی های امنیتی مصر با استمرار حکومت مبارک زیاد شد و در زمان السیسی به اوج خود رسید بنا بر آنچه که مسؤولان و رسانه های صهیونیست می گویند. و برای توجیه همکاری های خود با اسرائیل هم مردم مصر را با این توجیه فریب دادند که ما با اشرار غزه (مقاومان در برابر اسرائیل) در حال جنگ هستیم. اما این کار آنها در واقع تاکتیکی برای محاصره غزه و ضربه زدن به مقاومت به بهانه ضربه به تروریست های سینا بود، در حالی که هدف آنها از حمله به سینا تامین امنیت ملی اسرائیل بود. اسرائیل نیز همان طور که گفتیم، نقشی اساسی در ایجاد فتنه میان مجاهدان مصری و پلیس و ارتش مصر داشت تا اینکه ارتش مصر که در طول 40 سال حتی یک گلوله به سمت اسرائیل شلیک نکرده بود، به جان مصری های ساکن سینا افتاد، در حالی که می توانست این مشکل را با اندکی زیرکی حل و فصل کند. کار به جایی رسید که اولین قتل عام رفح رخ داد و آن زمان می گفتند که مرسی نمی خواهد نام عاملان کشتار رفح فاش شود، اما یک سال پس از برکناری مرسی نیز این نام ها فاش نشد. و اتفاقا همین حادثه سبب برافروخته شدن اوضاع سینا و کنش ها و واکنش های زیادی شد و این اسرائیل بود که پشت تمام این اتفاف ها قرار داشت. در آن زمان نظامیان ادعا می کردند که مرسی به آنها گفته نام عاملان کشتار رفح را فاش نکنند و یکی از مسؤولان نظامی در آن زمان گفت که نتایج تحقیق درباره عاملان قتل عام رفح عواقب وخیمی دارد. اکنون که یک سال از برکناری مرسی می گذرد، چرا اسامی آنها را اعلام نمی کنید؟! در آن زمان مصطفی بکری سخنگوی رسمی نهاد نظامی نوشته بود که طنطاوی بارها از مرسی خواسته نتایج تحقیقات را علنی کند، اما مرسی نپذیرفته. اکنون یک سال پس از برکناری وی چرا این نتایج اعلام نمی شود؟!

نتیجه این شد که ارتش مسلمان مصر برای امنیت سینا با ارتش اسرائیل همکاری می کند و مسلمانان غزه دشمن مصر شده اند!! این واقعیت بزرگی است که با دروغ های زیادی آن را پوشانده اند. حتی اگر ثابت شود که عناصر افراطی در غزه با عناصر افراطی مصر همکاری می کنند( که هنوز اثبات نشده) باز هم به حماس ربطی ندارد و گردان های القسام همچنان گنجی استراتژیک در مقابله با اسرائیل هستند. و به طور طبیعی کدخدای بزرگ اسرائیل و مصر یعنی آمریکا، از این همکاری میان مصر و اسرائیل خوشنود است.

در نهایت برای پایان دادن به این بخش از نوشته سخنی شایسته تر از سخن خداوند نیافتم که فرمود: «يا أيها الذين آمنوا إن تطيعوا الذين كفروا يردوكم على أعقابكم فتنقلبوا خاسرين 149 بل الله مولاكم وهو خير الناصرين» (آل عمران 149-150).

لازم به ذکر است که پژوهش بندگی آمریکا شرک معاصر، پژوهشی است که برای انتشار آماده می شد، اما ناتمام ماندو اکنون با توجه به طولانی شدن دوره زندان مجدی حسین، وی با انتشار این مطلب به شکل کنونی موافقت کرد و گفته: این مساله در حال حاضر مهم ترین مساله مصر و جهان عرب است و با توجه به اوضاع جسمی نامناسب و طولانی شدن روزهای زندان، بهتر است این پژوهش منتشر شود، گرچه دوست داشتم یک بار دیگر آن را ویرایش کنم نه برای دست بردن در اصل مطالب بلکه برای مستند سازی منابع و منظم ساختن و افزودن مطالب جدید به آن.

البته اکنون اوضاع سلامتی مجدی حسین رو به بهبود است، اما بازداشت موقت او وارد ماه هفتم خود شده است.

ترجمه: سیداحمد احمدزاده

 



[1]. تاریخ اطلاعات مصر از اوین ال سیریس مورخ آمریکایی

[2].  روزنامه نگار فعال آمریکایی و منتقد جدی دولت

[3]. همزمان با حمله آمریکا به عراق

[4]. از اعضای الجماعة الاسلامية مصر

[5]. از شخصیت های صهیونیست که به ثروت فراوان مشهور است

 

برچسب‌ها

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha