به گزارش خبرگزاری «حوزه»، مرحوم آیت الله مصباح یزدی در رمضان ۱۴۳۵ پیرامون موضوع «محبت خدا» سخنانی را در دفتر مقام معظم رهبری ایراد کردند که گزیده ای از این مباحث در شمارههای مختلف خدمت علاقه مندان عرضه خواهد شد.
* جلسه چهل و ششم: محبت به مخلوقات خدا
یَا أَحْمَدُ! إِنَ أَهْلَ الْخَیْرِ وَ أَهْلَ الْآخِرَةِ رَقِیقَةٌ وُجُوهُهُمْ، کَثِیرٌ حَیَاؤُهُمْ، قَلِیلٌ حُمْقُهُمْ، کَثِیرٌ نَفْعُهُمْ، قَلِیلٌ مَکْرُهُمْ. النَّاسُ مِنْهُمْ فِی رَاحَةٍ وَ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِی تَعَبٍ؛ کَلَامُهُمْ مَوْزُونٌ؛ مُحَاسِبِینَ لِأَنْفُسِهِمْ مُتْعِبِینَ لَهَا [۱]
- اشاره
در جلسات گذشته به بحث در باره فرازهایی از حدیث معراج پرداختیم که در آنها خداوند متعال به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمود: با اهل دنیا دشمن باش، و اهل آخرت را دوست بدار. ایشان سوال کردند: اهل دنیا، و اهل آخرت چه کسانی هستند؟ خداوند متعال نیز ویژگیهایی را برای هر یک از ایشان بیان فرمود که در چند جلسه اخیر در باره آنها گفتوگو کردیم.
خداوند در ادامه بیان اوصاف اهل آخرت میفرماید: کَثِیرٌ نَفْعُهُمْ، قَلِیلٌ مَکْرُهُمْ. در این قسمت همانند بقیه اوصافی که در این حدیث برای اهل آخرت، در نقطه مقابل صفات اهل دنیا ذکر گردیده، پس از آنکه در فراز قبل دنیاپرستان را افرادی خودخواه معرفی کرد که فقط به فکر خودشان هستند، از رفتار ناپسندشان عذرخواهی نمیکنند و معذرت دیگران را هم نمیپذیرند؛ در مقابل، آخرتجویان به عنوان کسانی معرفی شدهاند که نفعشان برای مردم زیاد است و در تعامل با دیگران از در دو رویی و نیرنگ وارد نمیشوند.
تفکر فردگرایی
در جلسات قبل ضمن دستهبندی ویژگیهای دنیاجویان بر اساس ادبیات رایج دنیا در سه مکتب اصالت لذت، اصالت فرد و لیبرالیسم اخلاقی، گفتیم روحیه خودخواهی و منفعتطلبی، ریشه در اصالت دادن به فرد دارد. با توجه به اینکه ویژگی منفعت رساندن به دیگران در نقطه مقابل منفعتطلبی شخصی است، مناسب است مقداری به بررسی مکتب فردگرایی بپردازیم.
یکی از مکاتب رایج اخلاقی، ملاک ارزشگذاری رفتارهای آدمی را در میزان لذتی معرفی میکند که از آن رفتار نصیب آدمی میشود.
پیش از این نیز گفتیم: برخی صاحبنظران فلسفه اخلاق، معتقدند اصالت لذت ریشه در اصالت نفع دارد. بر اساس این دیدگاه، اگر انسان با رنج و زحمت کاری را انجام دهد که لذتی ندارد، ولی منفعتی که از آن کار عایدش میشود، بیش از زحمتی باشد که متحمل شده، این کار ارزشمند است. از سوی دیگر بنا بر گرایشهای مادیگرایانه – که دنیاگرایی یکی از شعبههای آن است — دلیلی وجود ندارد که آدمی به دنبال منفعت دیگران باشد. این تفکر ریشه در این اعتقاد دارد که گویا عالم هستی کاملاً اتفاقی و بدون هیچ هدف و مقصدی از وقوع یک انفجار در ماده به وجود آمده و روند تکاملی همه موجودات آن، تا پیدایش انسان، به همین صورت، سلسلهای از اتفاقات بیهدف است و هر فرد نیز پس از گذران مدتی در این دنیا و دست و پنجه نرم کردن با مجموعهای از وقایع تصادفی، به صورت اتفاقی میمیرد و بدنش مجدداً به خاک تبدیل میشود. بر اساس چنین تفکری، آدمیزاد در این دنیا چه کاری غیر از لذت بردن میتواند داشته باشد؟ آدمی که وجودش در این عالم ثمره سلسلهای از اتفاقات بیهدف است و سرانجامی جز تبدیل شدن به خاک ندارد، برای چه باید در اندیشه منفعت رساندن به دیگران باشد؟ چنین بینشی طبیعتاً نتیجهای جز فردگرایی ندارد و هر کس باید به فکر راحتی خودش باشد.
تفکر جامعهگرایی
اما برخی فیلسوفان پس از تأمل در این بینش، آن را با اموری مثل فداکاری و جانفشانی در راه دیگران که به عنوان ارزشهای انسانی پذیرفته شده، در تضاد یافتند. در نتیجه، مکتب دیگری در مقابل فردگرایی با عنوان جامعهگرایی پدیدار شد که در آن ریشه همه ارزشها به دیگرخواهی باز میگردد. در این مکتب، آدمی به هیچوجه نباید در فکر منفعت شخصی باشد؛ بلکه باید به این بیاندیشد که چگونه به دیگران منفعت بیشتری برساند. برای توجیه این مکتب نیز دلایل فلسفی تراشیده شد؛ از جمله اینکه هر یک از افراد انسانی وجود مستقل و اصیلی غیر از جامعه ندارد و آنچه اصیل است، جامعه انسانی است. بر اساس این تفکر، هر فرد در واقع یک سلول در پیکره جامعه است. سلولهای بدن آدمی ممکن است از بدن انسان جدا شوند و در صورت فراهم بودن شرایط طبیعی به زندگی خود ادامه دهند؛ اما هر یک از این سلولها یا اندامها به تنهایی، یک انسان نیستند. میلیاردها سلول در کنار هم و با تعامل با یکدیگر بدن آدمی را ساختهاند؛ اما هیچ یک از آنها به تنهایی، انسان نیست.
بر اساس این بینش، که یک تئوری فلسفی مطرح در علوم اجتماعی است، اصالت و وجود حقیقی از آنِ جامعه است؛ پیکرهای که از گرد هم آمدن افراد انسانی و ارتباط میان آنها به وجود آمده، و هر فرد از این مجموعه تا زمانی که با این پیکره ارتباط دارد، از زندگی واقعی برخوردار است و در صورت قطع ارتباط از این پیکره، مانند اندامی است که از بدن جدا شده است. بر اساس این گرایش فلسفی، بحثهایی اخلاقی و ارزشی از قبیل توجیه مسأله دیگرخواهی نیز مطرح شده است. مطابق این نظریه، تمایل آدمی به منفعت رساندن به دیگران از آن رو است که حیات واقعی وی وابسته به دیگران است و بدون تعامل و همکاری سلولهای انسانی جامعه با یکدیگر، هستی آنها به مخاطره میافتد. برخی این شعر معروف سعدی را نیز شاهدی برای این نظریه دانستهاند که: بنیآدم اعضای یکدیگرند * که در آفرینش ز یک گوهرند؛ چو عضوی به درد آورد روزگار * دگر عضوها را نماند قرار.
بنابراین، ارزشمندی به فکر دیگران بودن در اخلاق ریشهای فلسفی دارد که نتایج مختلف حقوقی و اجتماعی نیز از آن حاصل میشود. از جمله اینکه از تفکر اصالت جامعه، مکتب کمونیسم و سوسیالیسم به وجود آمد؛ مکتبهایی که در آنها همه باید برای جامعه کار کنند و عضوی که منفعتی برای جامعه نداشته باشد، یا بهخودی خود از این پیکره جدا میشود (همانگونه که سلولهای مرده پوست از بدن کنده میشوند)، یا باید آنها را به عنوان عضوی زائد و مضر از پیکر جامعه حذف کرد (همانگونه که جراح عضو بیمار را از بدن جدا میکند). این کاری است که در کشورهای کمونیستی انجام شده است، و سالمندان و افراد ناتوانی که امیدی به منفعتشان نبود، به بهانههای مختلف سربهنیست میشدند، تا سرمایه جامعه برای آنها تلف نشود!
این گرایشها کمابیش در مکاتب مختلف، حتی در بین برخی مذاهب طرفدارانی پیدا کرد. در کشور ما نیز در مقطعی این افکار مارکسیستی رواج داشت، و حتی برخی روحانیون رسماً عضو حزب توده بودند و برای ترویج مارکسیسم از آیات و روایات، به خصوص نهجالبلاغه استفاده میکردند. آنها اندیشه مارکسیسم را به عنوان توجیه علمی و فلسفی دستورات اجتماعی اسلام پنداشته، اسلام را طرفدار اصالت جامعه معرفی میکردند، و در نتیجه، احکام فردی اسلام مثل نماز را که منفعتی برای دیگران ندارد، در حد آداب و رسوم محلی و بیاهمیت میدانستند! آنچه از نظر ایشان اهمیت داشت، خدمت به جامعه و مفید بودن برای مردم بود.
نقش اعتقاد به معاد در اخلاق اجتماعی
البته ما میدانیم که نظر اسلام غیر از این است. اسلام برای هر فرد موجودیتی خاص، تکلیفی مشخص، سرنوشتی معین و عاقبتی جداگانه قائل است؛ خداوند در قرآن میفرماید: وَکُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْدًا [۲]؛ روز قیامت هر یک از افراد آدمی جداگانه محشور خواهد شد؛ فَلَا أَنسَابَ بَیْنَهُم ْ[۳]؛ در آن روز روابط دنیایی بین افراد از میان میرود و از کسی درباره پدر و مادرش سوال نمیکنند؛ بلکه یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ * وَأُمِّهِ وَأَبِیهِ * وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِیهِ [۴]؛ هر کسی فقط در اندیشه کردار خویش است و همه انسانها به قدری گرفتار هستند که از یکدیگر فرار میکنند. بنا براین، از یک سو هر یک از افراد بشر استقلال و وجودی شخصی دارد و حساب و کتابش از دیگران جداست، و از سوی دیگر در اسلام احکام و ارزشهای اجتماعی نیز در نظر گرفته شده است.
اسلام آن چنان برای خدمت به دیگران اهمیت قائل است که گاهی برای یک خدمت کوچک به دیگری ثوابی عظیم در نظر گرفته است.
بر اساس برخی روایات، ثواب رفع نیاز دیگران، حل مشکلاتشان، رفع غم و غصه از اطرافیان و کمک کردن به مردم از صدها حج و عمره مقبوله بیشتر است [۵]. بنابراین میتوان گفت اسلام در عرصه فلسفی اصالت فرد را پذیرفته، اما در عرصه اخلاق اجتماعی قائل به اصالت جامعه است و نفع جمع را بر منفعت فرد مقدم میداند.
در اسلام حساب شخصیت مستقل هر فرد و وظایف و تکالیف فردیاش، از حساب روابط و تعاملات اجتماعی افراد جدا شده و نباید با خلط کردن آنها در دام مکاتب الحادی بیافتیم.
اما توصیف اهل آخرت به کَثِیرٌ نَفْعُهُمْ، یا اهل دنیا به نَفْعُهُمْ قَلِیلٌ بر چه اساسی است؟ پیش از این گفتیم، کسانی آخرت را قبول نداشته، معتقدند إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا [۶] و میگویند انسان زمانی متولد میشود، چند روزی در این دنیا زندگی میکند، و سرانجام میمیرد و با تبدیل شدن جسمش به خاک چرخه وجود او تمام میشود. بر اساس دیدگاه چنین کسانی که نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ [۷]، خدمت کردن به دیگران و دلسوزی نسبت به مشکلات و مسائل مردم توجیه عقلانی ندارد؛ چون هر کس باید تا جایی که میتواند از فرصت محدود زندگیش در این عالم برای لذت بردن استفاده کند. اگر آدمی، خودش باشد و لذتهایش، و کسی هم از او حساب نکشد، برای رها کردن لذت، و تحمل زحمت برای کمک به دیگران چه دلیل و انگیزهای دارد؟ در مقابل، کسی که معتقد است عالم دیگری وجود دارد که در آن انسانها پاداش و کیفر اعمال خود را میبینند، چنین کسی مراقب است در حق دیگران ظلم نکند؛ چون میداند به خاطر ظلمش، در آخرت گرفتار عذاب میشود؛ و میداند هر خدمتی که در این دنیا به دیگران بکند، در عالم دیگر پاداش آن را چند برابر میبیند. چه معاملهای پر سودتر از این؟
عاقبت تفکر الحادی فردگرایی، و لذتجویی دنیاطلبان همان است که امروز در اغلب نقاط دنیا شاهدیم؛ از همپاشیدگی خانوادهها، بیاعتنایی فرزندان نسبت به والدین، خودمحوری و…. در مقابل، اعتقاد به قیامت و حساب و کتاب موجب میشود آدمی مراقب رفتار و گفتارش باشد و از برخی لذتهای زودگذر صرف نظر کند، تا به پاداشی چندین برابر آن در آخرت برسد. البته ممکن است کسانی به زبان، معاد را هم جز اصول دینشان بشمارند؛ ولی زندگیشان در عمل تفاوتی با یک کافر نداشته باشد! چه بسا برخی کفار رفتاری سالمتر و اخلاقیتر از بعضی مدعیان اعتقاد به خدا و پیغمبر داشته باشند. این مدعیان دروغین دغدغهشان برای امور دنیاست؛ هر چند به زبان مدعی چیز دیگری هستند. اینان حتی از نگرانی دیگران برای آخرت تعجب میکنند. این طبیعت اصالت دادن به زندگی دنیا است که لازمهاش فردگرایی، لذتجویی و خودمحوری است. چنین کسانی اگر خدمتی هم به دیگران بکنند، در واقع برای کسب منفعت دنیوی از آنها است، در حالیکه یک فرد معتقد به آخرت که در انجام کارهایش فقط به فکر کسب ثواب بیشتر در آخرت است، خدمت به دیگران را به خاطر پاداشهای اخروی فراوان آن، بر لذت و منفعت شخصیاش در این دنیا ترجیح میدهد.
بالاتر از این کسانی هستند که طعم شیرین محبت خدا را چشیدهاند و میدانند که خداوند بهقدری فیاض و مهربان است که همه عالم را به خاطر افاضه رحمتش خلق کرده و هر یک از موجودات این عالم نمودی از رحمت الهی هستند. خداوند همه این موجودات را دوست دارد و میخواهد همه آنها تکامل یافته و لیاقت رحمتهای بالاتر را پیدا کنند. از همینرو، کسی که خدا را دوست دارد، باید بندگان خدا را هم دوست بدارد و همانگونه که میخواهد خودش به کمال برسد، باید به دنبال تکامل بندگان دیگر هم باشد. این نگاه در سطحی بالاتر و لطیفتر از چشمداشتن به ثواب و عقاب اخروی است.
بر اساس این دیدگاه، محبت خدا تنها انگیزه برای خدمت به خلق خداست. مؤمنی که خدا را دوست دارد، حتی نمیتواند حیوانی را گرسنه ببیند؛ چون او هم مخلوق خداست.
البته در این زمینه هم مثل بسیاری از زمینههای دیگر افراط و تفریطهایی صورت گرفته است. مثلاً برخی بر اساس این تفکر معتقدند: هیچ موجود زندهای را نباید از بین برد؛ چون خدا به او حیات داده است، لذا ما حق نداریم هیچ حیوانی را بکشیم. در این اندیشه به حدی افراط شده که در برخی از مکاتب هندی گاو محترم است و مورد پرستش قرار میگیرد. برخی از ایشان نیز از گوشت هیچ حیوانی استفاده نمیکنند. اینان فراموش کردهاند که خداوند نظام این عالم را بهگونهای برقرار کرده که برای ایجاد هر پدیده جدیدی باید پدیدههای قبلی در آن ادغام شوند، یا حذف گردند. به عبارت دیگر یک موجود زنده برای زنده ماندن نیازمند غذاست. خدایی که این موجودات را آفریده، نظام عالم را به گونهای قرار داده که برخی از این موجودات باید فدای تکامل موجودات دیگر شوند. گوسفند هر چه زنده بماند، گوسفند است. در حالیکه آدمیزاد میتواند ترقی کند و ابنسینا یا سلمان شود. این قانون خداست. خداوند خودش دستور داده که انسان برای زنده ماندن از گوشت حیوانات استفاده کند؛ اما باید توجه داشته باشیم که بدون اجازه خدا مجاز به اینکار نیستیم.
اهمیت اندیشههای بنیادین
با توجه به آنچه گفته شد، میفهیم که ما باید ابتدا بینشمان را اصلاح کنیم و بدانیم که چه هستیم. آیا همین بدن مادی هستیم که روزی میمیرد و خاک میشود، یا جز دیگری هم به نام روح داریم که خداوند آن را در جسم ما دمیده است؟ نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی [۸]؛ روزی نیز ملکالموت آن را میگیرد؛ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا [۹]، قُلْ یَتَوَفَّاکُم مَّلَکُ الْمَوْتِ [۱۰]. «توفی» یعنی یک جا گرفتن. فرشته مرگ هستی شما را یک جا میگیرد. این بدن لباسی است که شما آن را از تن در میآورید و به خاک تبدیل میشود. هویت اصلی شما چیز دیگری است که پس از مرگ، همچنان محفوظ است و تا روز قیامت باقی میماند، تا مجدداً زنده شوید و ثمره کار خود را ببینید. ما باید بدانیم زندگی این دنیا یک دوره جنینی است و حیات اصلی بعد از مرگ شروع میشود. علاوه بر اینکه بین این زندگی و زندگی آخرت رابطهای برقرار است. در این عالم باید کاشت، تا در آن عالم برداشت. آنجا محل کاشتن نیست. پس، باید از عمر خود حداکثر استفاده را بکنیم و هر چه میتوانیم بکاریم و کاشتههای خود را حفظ کنیم، تا سالم به روز قیامت برسد و بتوانیم در آن روز از آن استفاده کنیم. اما اگر کسی آخرت را فراموش کند، به فردگرایی، لذتطلبی و خودمحوری خواهد رسید. برای چنین کسی هر چه هست، در همین دنیا است و در آخرت برداشتی نخواهد داشت.
هر چه این اعتقاد قویتر شود، ارزشهایی که گفته شد، خود را بیشتر نشان میدهد. بین این باورها و آن ارزشها رابطهای منطقی برقرار است. مثال کسانی که چنین ایمانی ندارند مانند کسانی است که أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاء حَتَّی إِذَا جَاءهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئًا [۱۱]؛ اینان اعمالی را انجام میدهند که به تصور خودشان خیلی ارزشمند است، اما زمانی که در آخرت چشم باز کنند، میبیند چیزی جز غبار نبوده است؛ وَقَدِمْنَا إِلَی مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاء مَّنثُورًا [۱۲]؛ چنین کسانی همه اعمالشان غباری است که به باد رفته است و هیچ ارزش ندارد. عملی ارزش دارد که از ایمان سرچشمه بگیرد؛ وَمَنْ أَرَادَ الآخِرَةَ وَسَعَی لَهَا سَعْیَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِکَ کَانَ سَعْیُهُم مَّشْکُورًا [۱۳]؛ اگر سعی و تلاش آدمی ناشی از ایمان بود، ارزشمند است. بنابراین ما باید مبانی فکریمان را هر چه بیشتر محکم کنیم؛ هر چه ایمانمان قویتر، روشنتر، واضحتر، بنیادیتر و ریشهایتر باشد، اعمالمان ارزشمندتر است و در سعادت ابدیمان تأثیر بیشتری خواهد داشت.
و صلی الله علی محمد و آله
پاورقی:
[۱]. بحار الأنوار، ج ۷۴، ص: ۲۸.
[۲]. مریم (۱۹) / ۹۵.
[۳]. مومنون (۲۳) / ۱۰۱.
[۴]. عبس (۸۰) / ۳۴-۳۶.
[۵]. به عنوان نمونه رک: الأمالی للصدوق، ص: ۲۳۷؛ قَضَاءُ حَاجَةِ الْمُؤْمِنِ أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ حِجَّةٍ مُتَقَبَّلَةٍ بِمَنَاسِکِهَا وَ عِتْقِ أَلْفِ رَقَبَةٍ لِوَجْهِ اللَّهِ وَ حُمْلَانِ أَلْفِ فَرَسٍ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِسُرُجِهَا وَ لُجُمِهَا.
[۶]. مؤمنون (۲۳) / ۳۷.
[۷]. ص (۳۸) / ۲۶.
[۸]. حجر (۱۵) / ۲۹.
[۹]. همان / ۶۱.
[۱۰]. سجده (۳۲) / ۱۱.
[۱۱]. نور (۲۴) / ۳۹.
[۱۲]. فرقان (۲۵) / ۲۳.
[۱۳]. اسرا (۱۷) / ۱۹.