به گزارش خبرگزاری «حوزه»، آیت الله مصباح یزدی در رمضان ۱۴۳۵ پیرامون موضوع «محبت خدا» سخنانی را در دفتر مقام معظم رهبری ایراد کردند که گزیده ای از این مباحث در شماره های مختلف خدمت علاقه مندان تقدیم می شود .
* جلسه چهل و دوم: پیامدهای دل نبستن به دنیا
- اشاره
در فرازهایی از حدیث قدسی معراج که در جلسات گذشته مورد بحث قرار گرفت، مکرراً بر این نکته تأکید شده که محبت خدا با محبت دنیا سازگار نیست و کسی که قصد ورود به وادی محبت خدا را دارد، ابتدا باید دنیا در نظرش کوچک شود و نگاهش به دنیا تحقیرآمیز باشد؛ تَهُونَ عَلَیْهِ الدُّنْیَا۱.
در پایان این حدیث هم آخرین جملهای که خدای متعال بر آن تأکید فرمود، این است که اگر کسی ذرهای از محبت دنیا و لذائذ، ریاست و زینتهای آن در دلش باشد، در جوار من جایی نخواهد داشت و من محبتم را از دلش ریشهکن میکنم؛ لَأَنْزِعَنَّ مِنْ قَلْبِهِ مَحَبَّتِی.
در جلسات گذشته توضیحاتی در باره دلیل تضاد بین محبت خدا و محبت دنیا ارایه شد؛ به خصوص با توجه به این که در مواردی محبت دنیا توأم با هوای نفس ذکر شده است. البته ناسازگاری هوای نفس با محبت خدا نیز جداگانه مورد تأکید قرار گرفته و در این حدیث بیان شده که هر کس به دنبال جلب محبت خداست، باید با هوای نفسش مبارزه کند. در این میان، نکاتی وجود دارد که پرداختن به همه جوانب آنها نیازمند بحث مفصل و جامعی است؛ اما برای رفع بعضی ابهامات فقط به آنها اشاره میکنیم.
دشمنی با دنیا؛ یا پرهیز از آلودگیهای آن
بیاناتی مانند حدیث شریف معراج شبیه توصیههای کلی یک پزشک حاذق به عموم مردم برای حفظ سلامتی و بهداشت است. در چنین مواقعی پزشک به صورت کلی مردم را از معاشرت با افرادی که احتمال سرایت بیماری آنها به دیگران وجود دارد، بر حذر میدارد.
نهی کردن از معاشرت با بیماران به این معنا نیست که لزوماً آنها قصد دشمنی با شما را دارند؛ بلکه هشداری است نسبت به این که آن بیمار، که شاید از دوستان صمیمی شما هم باشد، در شرایط و وضعیتی است که نزدیک شدن به او ممکن است موجب سرایت بیماریش به شما شود. البته ممکن است کسی نیز از سر دشمنی و عمداً قصد بیمار کردن دیگری را داشته باشد؛ ولی این ارتباطی با توصیههای کلی پزشک ندارد.
نصایح و سفارشهای خدای متعال، اولیاء و مربیان الهی به پرهیز و دوری کردن از بعضی اشخاص نیز لزوماً به معنای دشمنی ایشان با آدمی نیست. در این میان نیز ممکن است کسانی واقعاً قصد گمراه کردن انسان را داشته باشند؛ همچنانکه ابلیس سوگند یاد کرد بنیآدم را از راه به در کند؛ لأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ۲.
کسانی هم ممکن است در قالب انسان رفتاری شیطنتآمیز داشته باشند، ولی همه کسانی که از ارتباط با آنها نهی شده، در پی دشمنی و گمراه کردن انسان نیستند. انسان باید صرف نظر از قصد و نیت افراد، از هر کسی که ارتباط با او موجب گمراهی و گناه میشود، دوری کند و مراقب باشد از حالات زیانآورش تأثیر نپذیرد؛ ضمن اینکه سعی کند حتیالامکان کسانی که گرفتار گمراهی شدهاند را به راه راست بازگرداند و به آنها در اصلاح نفس خود کمک کند.
همچنانکه در جلسات قبل تذکر داده شد، یکی از کاربردهای سهگانهی دنیا، در ارتباط با واقعیات عینی این دنیا است، که شایسته مذمت نیست. با توجه به همین امر، نهی از دنیا، به معنی پرهیز از موجودات این دنیا نیست؛ چون خود این موجودات فیحدنفسه ضرری برای انسان ندارند؛ بلکه محبت به دنیا و دلبستگی نسبت به آن زیانآور است. ارتباط با کسانی هم که محبت دنیا در دلشان ریشه دوانیده و آنها را از یاد خدا و زندگی ابدی غافل کرده، ممکن است موجب شود آدمی تحت تأثیر این ارتباط، به همان آثار سوء مبتلا شود؛ از همینرو، از معاشرت با چنین کسانی نهی شده است؛ مبادا رفتوآمد و همنشینی با آنها راه را برای نفوذ محبت دنیا در دل انسان باز کند و آدمی را از یاد خدا و آخرت باز بدارد.
طبعاً آدمی در معاشرت با دیگران ناچار است تا حدودی با ایشان مدارا کند و همین امر موجب میشود تدریجاً رفتار سوء آنها در شخص اثر کرده، او را دگرگون کند. به قول یکی از مربیان اخلاق، رفیق، مانند عضلات گلو است. عضلات گلو کار بلعیدن غذا را برای انسان راحت میکند. رفیق هم انجام رفتارهای مختلف، اعم از خوب و بد را برای شخص تسهیل میکند. دوست و رفیق در یاد گرفتن و تثبیت رفتارهای آدمی نقش بهسزایی دارند. به همین دلیل از معاشرت با اهل دنیا نهی شده است. همچنانکه در مقابل، برای ترقیات معنوی مجالست و همنشینی با کسی که یُذَکِّرُکُمُ اللَّهَ رُؤْیَتُه۳ مورد تأکید قرار گرفته است.
پرهیز از دنیا، یا دنیازدگان
در جلسات قبل نیز گفتیم که منظور از اهل دنیا کسانی هستند که علاقه به دنیا بر دل آنها غلبه کرده و فریفته دنیا شدهاند و همه فکر و ذکرشان لذتهای زودگذر دنیاست، و به همین دلیل از یاد خدا و آخرت غافلاند و فراموش کردهاند برای چه خلق شدهاند و سرانجامشان کجاست.
تکرار این مطالب به این دلیل است که هر گاه صحبت از دشمنی با دنیا، زهد و ترک مادیات میشود، کسانی به غلط تصور میکنند که مقصود غارنشینی و کنارهگیری از مردم، و دوری گزیدن از تلاش در جهت پیشرفت علمی، صنعتی و اقتصادی، و رسیدن به مراتب عالی تمدن است. پیش از این نیز گفتیم که زهد، به معنای دست کشیدن از کار و تلاش، و مانعی برای پیشرفت در زمینههای گوناگون نیست. آنچه مانع سعی و کوشش و نایل شدن به مدارج بالای ترقی و تعالی است، دلبستگی به دنیا و لذائذ آن است.
شواهد فراوانی برای این مسأله میتوان یافت که معاشرتها میتوانند آثار خوب یا بدی داشته باشند و نهی از بعضی معاشرتهای مضر، حکیمانه است. از جمله اینکه در یکی از سفرهایی که برای سخنرانی در دانشگاه تمپل، به آمریکا رفته بودم، یکی از دانشجویان ایرانی که جوانی متدین و انقلابی بود و امروز نیز مسؤولیت مهمی در کشور بر عهده دارد، ما را برای بازدید از مراکز مختلف علمی، فرهنگی همراهی میکرد.
از جمله این مراکز، دانشگاه محل تحصیل خودش بود. وی در این دانشگاه ضمن معرفی یکی از اساتیدش گفت: این استاد که اهل چین است، بهترین استاد این دانشگاه است. بهترین دانشجویان این دانشگاه هم عمدتاً شرقی و بسیاری از ایشان ایرانی هستند، و در میان آمریکاییها استاد و دانشجوی خوب کمتر میتوان سراغ گرفت. وی همچنین آماری از تعداد بالای پزشکان ایرانی مقیم آمریکا ارایه کرد که یکی از مسؤولان دفتر نمایندگی ایران در سازمان ملل ضمن تأیید این آمار، گفت بسیاری از آنها پزشکان معروفی در آمریکا هستند. من دلیل این امر را از او پرسیدم. وی در پاسخ گفت: آمریکاییها بیشتر به فکر شبنشینی و خوشگذرانی هستند و چندان به دنبال درس نیستند؛ بر خلاف کسانی که با زحمات فراوان و صرف هزینههای هنگفت از کشورهای دیگر برای تحصیل به آمریکا میآیند؛ آنها قدر عمر و وقت خود را میدانند و حاضر نیستند آن را بیهوده صرف کنند.
این برخلاف تصور بسیاری از کسانی است که از دور پیشرفتهای کشورهای غربی را میبینند. همین دانشجوی ایرانی مقیم آمریکا میگفت: یک مرتبه که برای دیدار با اقوام به ایران آمده بودم، بعضی از ایشان به تصور اینکه من عادت به دیدن فیلمهای مبتذل دارم، مقداری از این قبیل فیلمها را برای من تهیه کرده بودند؛ اما من به آنها گفتم: من در عمرم چنین فیلمهایی ندیدهام و اصلاً فرصتی برای دیدن آنها ندارم. دو دانشجوی دیگر را هم میشناسم که با مشورت مرحوم آیتالله بهشتی برای تحصیل به آمریکا رفتند و هنوز هم در آنجا هستند. آنها برای اینکه از وقتشان درست استفاده کنند، برنامهریزی فشردهای داشتند؛ در حدی که برای ملاقات با اقوام یا دوستانی که برای دیدن ایشان از ایران میآمدند، در طول ماه نیم ساعت از شبهای مشخصی را معین کرده بودند؛ مبادا وقتشان گرفته شود و از برنامه درسیشان عقب بمانند.
اگر آدمی در پی این باشد که با هر کسی معاشرت کند، تدریجاً به بیماریهای موجود در محیط آلوده میشود و درس، دین، نماز، حیا، عفت و بسیاری از امور دیگر را فراموش میکند.
کسانی که آدمی را از چنین معاشرتهایی بر حذر میدارند، از سر دشمنی نیست؛ بلکه این آلودگیها مانند بعضی از بیماریها، مسری است و هر کس در معرض آنها قرار بگیرد، به آنها مبتلا میشود. البته طبیب حاذقی که میداند چگونه بهداشت را رعایت کند و راه مداوای بیماری را بلد است، میتواند علاوه بر اینکه از مبتلا شدن خودش پیشگیری میکند، به مداوای فرد بیمار نیز بپردازد.
رفاقت با افراد گمراه به منظور اصلاح آنها کار خوبی است. شاید آنها هم با مشاهده محبت، دلسوزی و خیرخواهی، دست از معصیت بردارند و به راه راست باز گردند؛ البته در صورتی که مصداق این شعر سعدی نشود که «شد غلامی که آب جو آرَد * آب جو آمد و غلام ببرد»! چه بسا افراد نابلدی که به قصد اصلاح اهل معصیت به معاشرت با آنها پرداختند؛ اما خودشان نیز تدریجاً در دام گناه گرفتار شدند.
پرهیز از لذتهای مادی؛ گامی در جهت رشد اقتصادی
بنابراین، تعبیرات مذمتآمیز روایات نسبت به دنیا، مانند تشبیه آن به استخوان خوک مردهای در دست فردی جذامی۴، برای این است که ما مراقب خودمان باشیم که دلباخته دنیا نشویم؛ نه اینکه دست از کار و تلاش بکشیم و در گوشهای عزلت اختیار کنیم و طریق رهبانیت در پیش گیریم.
کار کردن برای خدمت به خلق خدا، مخصوصاً برای رسیدگی به خانواده، خویشاوندان و همسایگان اگر به قصد جلب رضای خدا باشد، عبادت است و از بسیاری از نمازها و روزهها هم ثوابش بیشتر است. این مسأله ارتباطی به فریفتهی لذتهای دنیا نشدن ندارد. کسی که با هدف خدمت به خلق خدا به کار و تلاش میپردازد، باید از اینکه شیفته مال و ثروت شود بپرهیزد. کسی که دلبسته ثروتش باشد، نمیتواند برای کمک به دیگران از آن دل بکند. بر خلاف کسی که عاشق مال دنیا نیست و به راحتی انفاق میکند. محبت به دنیا نه تنها موجب پیشرفت نمیشود، بلکه باعث امساک نیز میشود. چنین امساکی مانع رشد اقتصادی نیز میشود.
یکی از جامعهشناس بزرگ بر اساس تحقیقاتی که در زمینه وضعیت اقتصادی کشورهای مسیحی انجام داده بود، نظریهای را مطرح کرده که هر چند محل بحث است و نمیتوان آن را تعمیم داد، اما این استنباط جالب به نظر میرسد. او میگوید: کشورهای پروتستان که مردم آن با قناعت زندگی میکنند، اقتصاد پیشرفتهتری نسبت به کشورهای کاتولیک دارند. راز این امر در قناعت پروتستانها نهفته است. آنها با زندگی ساده و قناعت، بخشی از درآمدشان را پساندازکرده و سرمایهای برای کارهای بزرگ اقتصادی فراهم کردند. در حالیکه کاتولیکها هر چه به دست آوردند، با ولخرجی مصرف کردند. بنابراین، سادهزیستی و قناعت حتی برای پیشرفت اقتصادی هم مفید است. البته رسیدگی به این مسایل نیازمند بحث و بررسی تخصصیتری است.
تعریف و تمجید از فقر و توصیه به احترام نسبت به فقرا نیز یک تربیت بزرگ اجتماعی است؛ تا محرومان احساس حقارت نکنند.
وجود افراد فقیر و محروم یکی از واقعیتهای گریزناپذیر هر جامعهای است. طبیعت مادی آدمی هم اقتضا میکند که نسبت به محرومان بیاعتنایی کند؛ از همینرو، کسانی که از نظر مادی در محرومیت هستند، عملاً در زمینههای دیگر هم از سایرین عقب میمانند و در نتیجه، غالباً مبتلا به حقارت میشوند.
احساس حقارت نیز در فرد، زمینه روانی بزهکاری و گناه را فراهم میکند؛ چون کسی که برای خودش ارزشی قائل نیست، ارتکاب گناه، و توهین و ناسزا شنیدن از دیگران برایش اهمیتی ندارد. اسلام برای پیشگیری از سقوط افراد جامعه در چنین منجلابی، ثروت و دارایی را به عنوان ملاک احترام و شخصیت افراد در جامعه اسلامی نپذیرفته است. اگر کسی متدین و باتقواست، اما ثروتی ندارد، لباسش کهنه و مندرس است، و در فقر به سر میبرد، به خاطرش فقرش نسبت به او بیاحترامی نکنید؛ بلکه او را دوست بدارید، به او احترام بگذارید و در مجالس او را کنار خودتان بنشانید؛ فَأَدْنِ الْفُقَرَاءَ وَ قَرِّبْ مَجْلِسَهُم مِنْک. چنین رفتاری، افراد یک قشر از جامعه را که از جهتی زمینه فساد و بزهکاری برایشان فراهم است، احیا میکند و موجب میشود آنها به خاطر فقر احساس حقارت نکنند و بتوانند در جامعه افراد موفقی باشند. این بزرگترین خدمت به جامعه بشری و تمدن و فرهنگ جامعه است.
با اینحال، کسانی از سر نادانی یا به خاطر تحریک بیگانگان اصرار دارند برای رسیدن به پیشرفتهای اقتصادی، علمی و صنعتی باید اخلاق و فرهنگ اسلامی را کنار گذاشت. غافل از اینکه رعایت ارزشهای اسلامی نه تنها مانع پیشرفت نمیشود، بلکه با فراهم کردن زمینههای مناسب حتی در زمینه پیشرفت مادی نیز کمک مؤثری میکند. هر چند پیشرفت مادی هدف اصلی نیست؛ بلکه ابزاری برای پیشرفتهای معنوی و انسانی است، ولی پیشرفت مادی با رشد معنوی در جامعه رابطه مستقیم دارد؛ در جامعهای که صداقت و درستکاری در آن بیشتر است، کارگر کارش را بهتر انجام میدهد؛ کارفرما نیز در حق کارگر کمتر اجحاف میکند؛ و همین رفتارها زمینه را برای رشد اقتصادی فراهم میکند. کسانی معتقدند: برای رسیدن به پیشرفت در سطح کشورهای غربی، باید فرهنگ فاسد آنها را هم پذیرفت، غافل از آنکه این فرهنگ با سرگرم کردن فرد به خوشگذرانی و پرداختن به لذائذ مادی، روح و جسم او را آلوده و بیمار کرده، وی را از کار و تلاش باز میدارد و همین امر موجب توقف رشد اقتصادی در جامعه میشود. فرهنگ غربی عامل فساد اخلاقی است و فساد اخلاقی، فساد اجتماعی و اقتصادی را به دنبال میآورد.
با مروری بر تاریخ جوامع مختلف میتوان دریافت که بسیاری از پیشرفتهای مادی و معنوی به وسیله کسانی حاصل شده که به دنبال لذائذ دنیوی نبودهاند و دلبستگی به آنها نداشتهاند و اغلب آنها افراد فقیری بودهاند که زمینه استفاده از این امور برایشان فراهم نبوده است.
در صدر اسلام اغلب کسانی که از پیامبر صلواتاللهعلیهوآله و دین او حمایت کردند، بهرهای از مال دنیا نداشتند؛ از جمله، اصحاب صفه که حتی لباس کافی برای پوشاندن بدن خود نداشته و نه نفرشان از یک پیراهن استفاده میکردند، ولی همین افراد جزو کسانی بودند که آمادگی جانفشانی در راه اسلام را داشتند.
در مقابل، آنان که کنیز و برده فراوان داشتند، کسانی بودند که به اسلام و حکومت اسلامی ضربه میزدند. در زمان ما، همین مردم عادی کوچه و بازار که بسیاری از آنها دستشان به دهانشان نمیرسید، بدون هیچ منت و چشمداشتی جانشان را در راه انقلاب و جنگ تحمیلی فدا کردند.
امروز هم پیشرفتهای اقتصادی، علمی و صنعتی به دست افرادی از همین قبیل حاصل میشود. مگر پیشرفتهای علمی، صنعتی و تحقیقاتی که تاکنون به دست آوردهایم، به دست چه کسانی حاصل شده است؟ کسانی که در زمینه پیشرفت دانش هستهای از جانشان مایه گذاشتند و به شهادت رسیدند، از چه خانوادههایی بودند؟ اغلب آنها از خانوادههای متوسط و فقیر بودند؛ اشخاص متدینی که با وضو در کلاس درس و آزمایشگاه حاضر میشدند. تعریف و تمجید امام راحل از «پابرهنهها» و افتخار به آنها، و در مقابل، «مرفه بیدرد» خواندن سرمایهداران از همین فرهنگ اسلامی سرچشمه گرفته بود.
بنابراین نباید تصور شود دستورات اسلام در خصوص احترام به فقرا به معنی دست کشیدن از پیشرفت مادی و رها کردن علم و صنعت است. مقصود اسلام این است که به ثروت و مادیات دل نبندید. برای خدمت به خلق باید از مال و دارایی دل کند. مگر مراکز عامالمنفعه را چه کسانی تأسیس کردند؟ کسانی که باور داشتند با مصرف کردن اموالشان در این زمینهها خداوند هفتصد برابر به آنها پاداش میدهد؛ وَاللّهُ یُضَاعِفُ لِمَن یَشَاء۵.
بدانیم که ترویج فرهنگ اسلامی که نسبت به احترام به فقرا، سادهزیستی و قناعت سفارش میکند، زمینهساز پیشرفتهای مادی، علمی و صنعتی هم هست، و در همین عالم موجب عزت و اقتدار جامعه اسلامی میشود و تصور نکنیم با روی کار آمدن کسانی که به دنبال انباشتن ثروت از هر راه حلال و حرامی هستند، وضعیت اقتصادی مملکت خوب میشود. چنین کسانی دلشان به حال مردم گرسنه نسوخته و در هر کاری به دنبال کسب منافع بیشتر برای خودشان هستند. کسانی به مردم خدمت میکنند که مثل شهید رجایی، خودشان طمع فقر را چشیده باشند.
این درسی است که ما باید از این فراز از حدیث شریف معراج بیاموزیم. خداوند در این حدیث به پیامبر صلواتاللهعلیهوآله میفرماید: یَا أَحْمَدُ أَبْغِضِ الدُّنْیَا وَ أَهْلَهَا وَ أَحِبَّ الْآخِرَةَ وَ أَهْلَهَا؛ دشمن دنیا و اهل دنیا باش؛ و در مقابل، آخرت و اهل آخرت را دوست بدار.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
پاورقی:
۱. بحار الأنوار، ج۷۴، ص: ۲۸.
۲. اسراء(۱۷) / ۶۲.
۳. الکافی، ج۱، ص ۳۹، بَابُ مُجَالَسَةِ الْعُلَمَاءِ وَ صُحْبَتِهِم.
۴. وَ لَدُنْیَاکُمْ أَهْوَنُ عِنْدِی مِنْ وَرَقَةٍ فِی فِی جَرَادَةٍ تَقْضَمُهَا وَ أَقْذَرُ عِنْدِی مِنْ عُرَاقَةِ خِنْزِیرٍ یَقْذِفُ بِهَا أَجْذَمُهَا؛ بحارالانوار، ج ۴۰، ص ۳۴۸.
۵. بقره(۲) / ۲۶۱.